خطوط را رها خواهم کرد
و همچنین شمارش اعداد را رها خواهمکرد
و از میان شکلهای هندسی محدود
به پهنه های حسی وسعت پناه خواهم برد
من عریانم عریانم عریانم
مثل سکوتهای میان کلام های محبت عریانم
و زخمهای من همه از عشق است
از عشق عشق عشق
من این جزیره سرگردان را
ازانقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر داده ام
و تکه تکه شدن راز آن وجود متحدیبود
که از حقیرترین ذره هایش آفتاب به دنیا آمد
...
وقتی كه اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغهای مرا تكه تكه می كردند
وقتی كه چشم های كودكانه عشق مرا
با دستمال تیرهقانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون میپاشید
وقتی كه زندگی من دیگر
چیزی نبود هیچ چیز بجز تیك تاك ساعتدیواری
دریافتم باید باید باید
دیوانه وار دوست بدارم
فروغ فرخ زاد