نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 08-30-2011
KHatun آواتار ها
KHatun KHatun آنلاین نیست.
کاربر فعال ادبیات جهان
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 210
سپاسها: : 86

250 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ترجمه شعر بالا

بعد تازه ترجمه اش هم کردم!

خیره نگاهِ نقره ایِ ماه
که تازه سر بر آسمان برآورده
سایه اش را بر چشمانت می اندازد
آه ای شب، شوالیه ی محبوبِ من!
افقِ کورکننده ی خورشید را در می نوردی
تا در قابِ پنجره ی من فرود آیی
در اشتیاقِ دیدارت، آنجا ایستاده ام
دور از دستانِ لرزانِ زمستان
در این اتاقِ بسته پناه گرفته ام
و خاطراتِ گرمِ پاییز را به یاد می آورم
آن دم که نفست را
یک بار و برایِ همیشه
نفس کشیدم
سرد و بی روح، آنجا ایستاده ام
بادِ غربی در این نزدیکی ها می وزد
من به سرزمینِ تنهایی هایم بازگشته ام
آه ای شب، برایِ لمسِ ستارگانت
من چنان جزیره ای دور افتاده و متروک ام!
آه ای شب، شوالیه ی محبوبِ من!
مرا از خواب هایِ بی قرارم بلند کن!
قبایت را به رویِ ابدیت بگستران
تا اسبِ سیاهِ ناشناخته هایت
روحِ زمستان زده ام را برهاند...
یک بار و برایِ همیشه!
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است


ویرایش توسط KHatun : 08-30-2011 در ساعت 07:18 PM دلیل: فونتِ بد
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از KHatun به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید