نمایش پست تنها
  #8  
قدیمی 02-25-2010
shaghayegh N آواتار ها
shaghayegh N shaghayegh N آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: rasht
نوشته ها: 412
سپاسها: : 0

17 سپاس در 17 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض سریال همسایه ها vecinos

سریال همسایه ها vecinos

اسکار لیل: 35 ساله. راننده تاکسی. خوشبخت،گستاخ و مهربان. نهایت آرزویش این است که کاری کند همه مسافران احساس کنند در اتومبیل خودشان هستند. پدرش آنها را ترک کرده بود و او از کودکی مجبور بود که به سختی کار کند تا زندگی خودش و مادرش را بگرداند. هر چند آدم پر سر و صدایی است و خورۀ میهمانی گرفتن دارد اما همسایگانش دوستش دارند. عاشق موسیقی است. از تولد، جشن کریسمس و بیشتر از همه میهمانی های بین همسایه ها که در آن می تواند مهارت دمبک زدن خود را به رخ بقیه بکشد، بسیار لذت می برد. در رابطه عشقیش هم، تا قبل از اینکه تاتیانا را ملاقات کند، جسیکا سوژه مورد نظرش بود. او تمام عشقش را به او خواهد داد و بقیه چیزهای زندگی در اولویت بعدی قرار خواهند گرفت.

تاتیانا آربولدا: 30 ساله، جدی، زیبا، باهوش و کمال گرا. او همزمان در دو شغل، یکی به عنوان رئیس هیات مدیره ساختمانی که در آن زندگی می کند و دیگری کارمند بنگاه معاملات ملکی رادُلف کار می کند. یکی از رازهای زندگیش این است که علیرغم آنچه که ظاهرش نشان می دهد، به طرز لاعلاجی (درمان ناپذیری) احساساتی و رمانتیک است. والدینش را در یک حادثه رانندگی از دست داده و به همین علت بسیار حساس است. منتظر یک مرد کامل یعنی همان شوالیه زره پوش (شاهزاده سوار بر اسب سفید) است که البته او را میابد اما در یک تاکسی. گرچه رادُلف مردی مودب، خوش تیپ و تحصیلکرده است اما
نمی تواند نیازهای احساسی تاتیانا را برآورده نماید. اسکار مردی کاملا متفاوت تر از آنچه که همیشه تاتیانا آرزو می کرد، است ولی کم کم که با او بیشتر آشنا می شود و شخصیت واقعی او را می شناسد، همه چی تغییر می کند. نیکل، دوست تاتیاناست که منشی بنگاه معاملات ملکی است.




رادُلف کاستاندا: 38 ساله، از خانواده ای مرفه و باکلاس. از نوجوانی یاد گرفته است که برای دست آوردن آنچه که می خواهد به راحتی خواسته های دیگران حتی خانواده خودش را زیر پا بگذارد. او مصادق کامل مار تو آستین پرورش دادن (کلاغ رو بزرگ کن تا بعدش چشتُ در بیاره) است، چون حتی برای رسیدن به اهدافش، برادرش و پدرش را هم زیر پا گذاشته است. پول درآوردن برای او یک عادت بد شده به همین خاطر هم مدام در این فکر است که بیشتر و بیشتر پول در بیاورد. تاتیانا نماینده او است تا به جای او کارهای پنهانی و سریش را انجام دهد. برای همه نفرت انگیز است ولی سعی می کند وانمود کند شخصیت دیگری دارد. با جسیکا به تایتانا خیانت می کند.




جسیکا رُدریگز: 25 ساله. با ظاهری فرشته وار و قلبی سنگی. به نظر شیرین ترین، بامزه ترین و خالص ترین زن دنیا می آید یا اینکه حداقل باعث شده است که اسکار در موردش اینطور فکر کند. بعد از اینکه اسکار بخت آزمایی را می برد، به او بیشتر توجه می کند. با دغل و حقه بازی هر آنچه را که می خواهد از اسکار
می گیرد. "اگر دلت می خواهد" متداول ترین عبارتی است که از آن استفاده می کند، ولی حقیقت این است که نه اسکار و نه هیچ فردی دیگری قادر نیست که به او "نه" بگوید، زیرا هیچ کس نمی خواهد با دادن جواب منفی به فرشته ای مانند او احساس گناه کند. او زن پول دوست، جاه طلب و حقه بازی است که در تمام کارها به دنبال نفع شخصی خود است.




هِنری یوناس: 38 ساله. دوست بی قید و شرط اسکار. مردی خوب، حمایت گر و مهربان. او هم مانند اسکار عاشق میهمانی است ولی همسرش پاتیکو مانع او می شود. وقتی بین اسکار و همسایگانش اختلاف و مشکلی بوجود می آید، او میانجیگری می کند. از آنجایی که زندگی زناشویی اش دچار یکنواختی شده و خلق و خوی پاتیکو هم، کمکی به تغییر این یکنواختی نمی کند، دلش برای زندگی مجردی تنگ شده است. این وضعیت باعث شده صبر هِنری سرآید و از دست پاتیکو خسته شود، خانه را ترک
می کند تا به سراغ کارهایی برود که هیچوقت پاتیکو اجازه نمی داد آنها را انجام دهد. بعدها، با نیکل، منشی تاتیانا، آشنا و حسابی مجذوب او می شود. در ضمن هنری بخاطر شغلش که در دادگاه کار می کند، سبب افشای دروغ ها و دغل بازی های رادُلف می شود.
پاتیکو: 30 ساله. از همان تیپ همسایه های پر شور و تشنج. چون فکر می کند اسکار روی هِنری تاثیر بد می گذارد، از او متنفر است. زنی تلخ و غیرقابل تحمل است که در یکنواختی زندگی زناشوییش گیر افتاده و نمی تواند راه حلی برای فرار از این بحران پیدا کند. هِنری تنها دوست پسر او بوده و او هیچوقت ادامه تحصیل نداده و یا کار نکرده زیرا تمام زندگیش را وقف دو فرزندش کاترین و دیبی کرد. ولی وقتی هِنری ترکش کرد متوجه شد که او هم باید برای خودش کاری انجام دهد و تغییر کند بنابراین شروع به کارکردن با پدرش به عنوان یک اپراتور تاکسی های تلفنی می کند. یک جریان عشقی با آلبرتو، همسایه اش، خواهد داشت، اما عشق واقعی او همیشه هِنری خواهد بود.

خانم روکا: 60 ساله. مادر اسکار است. سرسخت، لجباز و مشکل ساز است. او از همه چیز و همه کس شاکی است. دیگر طاقت زندگی کردن با اسکار را ندارد، بنابراین به محض اینکه متوجه می شود پسرش بلیط بخت آزمایی را برده است، به سرعت او را از خانه بیرون می کند و مجبورش می کند که برای خودش یک آپارتمان در ساختمان "چشمه آبی" بخرد. او زن دنیا دیده و سرسختی است و از روی عشقی که به پسرش دارد مرتب سعی می کند پسرش را اصلاح کند. او در میابد که جسیکا او را بخاطر
خودخواهی ها و نفع شخصیش می خواهد. با تاتیانا کنار می آید و نگران است که نکند تاتیانا به اسکار صدمه بزند، اما با گذشت زمان، تسلیم می شود. در گذشته، خانم روکا و گرواسیو با هم رابطه داشتند و زمانی که دوباره همدیگر را می بینند این عشق دوباره شعله ور می شود. مجبور می شود این راز بزرگ را از اسکار پنهان کند.
__________________

ویرایش توسط دانه کولانه : 02-25-2010 در ساعت 07:46 PM
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید