من چون خودم علاقه به گل و گیاه خیلی دارم و تو خونه ام هم پر از گل هست!!!!یاد آوری میکنم این گل را به هیچ وجه داخل اتاق برای مدت طولانی نباید نگهداری کرد.!!مطلب زیر را کاملا در مورد این گیاه زیبا جدی بگیرید..!!!!!!!!!!
* "ديفن باخيا " سميترين گياه آپارتماني است
ديفن باخيا گياهي است كه شايد معروفترين و پرطرفدارترين گياه آپارتماني است و نام فارسي آن، "سمبرگ است، به دليل اينكه برگهاي اين گياه آپارتماني سمي است. ديفن باخيا گونههاي مختلفي دارد كه بيشتر تفاوت آنها در نوع برگها و رنگ آنهاست.
اين گياه آپارتماني درختچهاي هميشه سبز و دائمي است كه شامل تنه گوشتي طويل و غالباً عمودي و كاملاً رگهدار است. ديفن باخيا گياهي است با برگهاي زيبا از خانواده آراسه araceae كه در اكثر آپارتمانها وجود دارد و گاهي در صورت بالا بودن سن گياه و مهيا بودن شرايط، گل ميدهد كه اين مسئله بسيار نادر است.
شيره ديفن باخيا سمي است و بايد از تماس آن با چشم و دهان پرهيز كرد، در صورت تماس با زبان، باعث تورم بافتهاي گلو شده و اين ناحيه را فلج ميكند.
محمد صالحي سورمقي، استاد فارماكولوژي دانشگاه علوم پزشكي تهران در گفتوگو با فارس ميگويد: ديفن باخيا (diffenbachia) گياهي از خانواده آراسه (araceae) و به صورت گياه آپارتماني دائمي است. موطن اصلي آن برزيل و هند غربي بوده و در آنجا پرورش يافته است و ارتفاع آن گاه تا 2 متر ميرسد.
*مسموميت با ديفن باخيا موجب اختلال در تكلم ميشود
به گفته وي، در صورتي كه برگهاي اين گياه خورده شود، مخاط دهان و زبان ملتهب و قرمز شده و شروع به سوختن ميكند كه گاهي دردناك است همچنين ميزان بزاق دهان افزايش يافته و قورت دادن آن مشكل است.
استاد فارماكولوژي دانشگاه علوم پزشكي تهران ميافزايد: در موارد شديد مسموميت، حتي حرف زدن به طور موقت ممكن است دچار اختلال شود. در اكثر موارد مسموميت با گياه شديد نيست مگر اينكه مقدار زيادي خورده شود. صالحي سورمقي اضافه ميكند: براي كاهش و تسكين مشكلات ناشي از خوردن برگهاي گياه ديفن باخيا، خوردن مايعات زياد و مصرف مسكنها، ضد دردها و استفاده از بيحس كنندههاي موضعي مفيد است.
كامبيز سلطانينژاد متخصص سمشناسي ميگويد: گياه ديفن باخيا اگر در منزل باشد، معمولاً كودكان برگهاي اين گياه را كنده و ميخورند.
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟
|