نمایش پست تنها
  #18  
قدیمی 10-21-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط ساقي نمایش پست ها
آريانا جان ممنون از همراهيت گفتي اين سروده خودت هست،



حالا ما بايد چيکارش کنيم
، چون قرار بود اينجا ابيات سخت رو کمي باز کنيم

ولي متوجه نشدم شعرتونو بايد تفسير کنيم ؟
سلام ساقي عزيز..شعرمو گذاشتم تا فضاي تاپيك معنوي تر بشه
نه حالا جدي تفسير كنيد البته ارزش تفسير نداره چون كلا شعر نيست ..قالب خاصي نداره ..اين يه سبك خودم ساختم واسه دل خودم همه مدل توش هست نظم و نثر و غيره و غيره..... من پريشان گويي كه كردم وصف حال كل اين عمري كه از خدا گرفتم بوده ..واسه دل خودم ..اما خب آدميزاد دوست داره آتشي كه درونش هست رو با زبان خاصي بروز بده براي خاصين..
حالا من نظر شخصيم اينه يك شاعر بزرگ مثل حافظ يا يك شاعر گمنام تنها وصف لحظه لحظه زندگيشونو كردن ..وقتي دل انسان از معنويات و عشق لبريز ميشه خواسته يا نا خواسته قلم لب به بيان باز ميكنه..وقتي درون سينه, آتش شروع به شعله زدن مي كنه و اينطور تصور ميكني كه بايد زبان بخايي و خونش فرو بري تا از زير پرده با تو بگويند ماجرا ,به جوشش ميفتي و اين جوش و خروش درون بايد جايي خالي بشه ..با رمز و رموز خاصي ..هزاران محقق و دكتري ادبيات اشعار حافظ وسعدي و مولانا و عطار و غيره و غيره و رو تفسير كردن اما حاضرم قسم بخورم شايد تنها از اين هزار نفر 10 نفر ميدونن كه اين عرفا چي گفتن ..چرا حافظ انقد با گوشه و كنايه شعر گفته ؟چرا راحت حرف دلشو نزده ؟ به نظرم حافظ و مولانا و بقيه عرفا رو با تفسير اشعارشون نميشه شناخت ..فقط زماني ميشه فهميد چه گفتند كه به اون حال برسيم همون طور كه قرآن مي خونيم معنيش مي كنيم ليله القدر خير من الف شهر , خب حالا شب قدر از هزار ماه برتر است , چه زيبا و دلنشين , اما چه كسي درك كرد شب قدرو... اما هزاران مفسر داريم چه سود........
حالا كي نظر منو خواست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Nur3 نمایش پست ها
خيلي خوبـــــــــــــــــــــــــه

از همه به خاطر ايجاد اين تايپك تشكر مي كنم ...
سلام nur3 عزيز
من قصدم اين بود از دنياي مجازي يه مدت كناره بگيرم واز دوستان عزيزي كه تازه باهاشون آشنا شدم خداحفظي موقتي بكنم و كمي خلوت كنم با خودم.. اما وقتي اين تاپيك رو ديدم احساس آشنايي كردم ..وقتي ساقي عزيز و abadani عزيز مطالبشون رو خوندم اون چيزي رو ديدم كه بايد ميديدم ..حالا بگذريم آدميزاد بايد يه سري حرفاشو قورت بده
خلاصه اينجارو زيبا ديدم ..تا اين ولوله ي درون شايد كمي خالي بشه..


نقل قول:
نوشته اصلی توسط abadani نمایش پست ها
راستی این آریانا قیافش عجب شبیه برادر بزرگه بی جیزها است (رابین) که مرده همون که کمتر از دوتای دیگه می خوند و گیتار میزد مگه نه؟
من نمي شناسم متاسفانه اينارو
اما همه ميدونن من زيبا روام ...آباداني گل

نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه کولانه نمایش پست ها
==================================
اریانا جان مرسی که شرکت کردی...
تو هم معانی عرفانی و درک خودت رو از اشعار بگو چه بهتر
فقط شعر خودتو اینجا بزنی شاید راحتتر در موردش بشه بجث کرد ...
اگه شعر يا جمله اي از خودتون دارين اينجا بذارين تا در موردش صحبت ...



ريختم خون و اشك ..چشم همچو مشك
در پي وصل به عشق..آه بشنيدند ز من اهل سناباد و دمشق

چشم همچو مشک چه ویژگیی داره ؟ وجه شبه چی بوده که این تشبیه رو به کار بردی ؟ من نتونستم متوجه بشم...
مصرع دوم : در پی وصل عشق.. فغان من شنیدند اهل سناباد و دمشق /....

و یه سوال من شاید خوب ندونم بدعتگزار اینطور نوشته میشه یا بدعتگذار ؟
-----------------------------------------------------------------------------
كوروش جان من نه شاعرم نه علمي از ادبيات و صنايع اون دارم و زياد هم علاقه به كسب علمش ندارم
اين آشفته نويسي من هم فقط براي خاموش كردن درونم بوده و بس....
چشم همچو مشك ...يه جور كنايه خيالي خودم از مشك پر آب كه چشم منم مثل اون پر آب شده..
در پي وصل به عشق هم كه مشخصه معنيش
آه بشنيدند زمن اهل سناباد و دمشق ..دو تا منظور داشتم
سناباد نام قديم مشهد بود ..دمشق هم كه پايتخت سوريه هست ..يك جور شرق و غرب عالم براي خودم ترسيم كردم
كه منظورم اين بوده... همه پي بردند از شرق تا غرب كه درون دل من چي مي گذره و چه آتشي درونش هست
منظور ديگه ي من هم اين بود كه در پي وصل به عشق آه و ناله و توسلم رو بردم براي عزيزان خفته در سناباد(مشهد) و دمشق كه ديگه همه ميدونن چه كساني هستند...........
در كل شعر , نوشته , نظم ,نثر ,شعر نو ..خلاصه همه سبكها..زيباييش به بكر بودنشه ..اين كه شخص خواننده خودشو وقف بده با خيال شاعر يا نويسنده..يك شخص مياد شعر حافظ رو مي خونه ياد معشوقه زمينيش ميفته ..يك شخص مياد شعر حافظ رو مي خونه ياد ديگري ميفته..
به هر حال همه جوره مي توني خودتو با ظاهر شعر وقف بدي..اما باطن شعر بسيار دشوار چون مربوط ميشه به درك اون و حس اون حال ...وقتي مثلا حافظ ميگه ..دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند..واندر ان ظلمت شب آب حياتم دادند ...ظاهر زيباس و معناي ظاهري بسيار روان..اما اساتيدي كه ميان تفسير مي كنن و موشكافي كه بفهمن حافظ اون لحظه چه حسي داشته جز خيال نمي تونن چيزي تصور كنن و اونچه كه به دلشون مياد رو از راه ادبيات بيان مي كنن ...خلاصه شرمنده پريديم وسط بحث ادبيتون ..خواستم خودنمايي كنمخيلي چرند گفتم...ميدونم.
آشفته ام ..ميان دين و دل
آشفته ام.. ميان روح و گل

ویرایش توسط آريانا : 10-21-2009 در ساعت 12:31 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید