شعری از خودم
باز هم امشب دلم غمناک نجوا می کند
یاد عشقت یاد یادت یاد فردا میکن
یاد فردایی که روز وصل باشد یا که نی
روز هجرت باشد و خون در دل ما می کند
خواستم عشقت به دل پنهان کنم لیک این دو چشم
پیش هر کس سر دل فاش و هویدا می کند
رفتنت ای عشق بر دل می گذارد عقده ها
بازگرد ، برگشتنت این عقده ها وا می کند
ناز چشمانت به نقد جان خریدیم و هنوز
آن دو چشم شوخ و تنگت ناز با ما می کند
خواستم آیم به کویت تا نهم سر زیر پا
لیک این قلبم- برای آمدن-این پا و آن پا می کند
به فریادم رس ای عشقم و گرنه عشق تو
پیش چشم مردمانم خوار و رسوا می کند
ماکه یک امروزه را مهمان دهریم و هنوز
وصل تو با هجر من امروز و فردا می کند
ویرایش توسط قاسم آقاوردی زاده : 03-02-2010 در ساعت 05:10 PM
|