علی بداغی شاعری معاصر و خوش ذوق (معرفی مجموعه اشعار و ابیات و کتب علی بداغی)
براي اينكه بگويي ”دوستميدارم“
دلي بايد
به گنجايش دشنههاي جهان!
باورت نميآيد، بسمالله!
علي بداغي
”دوستت دارم“
زنبق، آرام در گوشِ طوفان گفت.
طوفان
درنگي نمود و
سر به دامانِ زنبق خفت.
علي بداغي
بيچاره سنگِ سرگردان!
رها كه شد به جانبِ بلبل
نميدانست
قلبِ كودك را بشكند
يا
گُل
علي بداغي
چه تفاوت دارد
تمامِ نگاهها اگر
سنگ ميشود؟
من
دلم براي سنگها هم
تنگ ميشود
علي بداغي
قناري!
هان!
خبرداري
كه شايد تا به تعبيرِ شقايق پلك برداري
برداري؟
علي بداغي
ماهيان در خواب
تا صداي روشنايي
پا نگيرد در سكوتِ كوچههاي آب
پشتِ ابري ميخزد مهتاب.
علي بداغي
آب
جاري ميشود در كرت
مور ميلرزد ميانِ قايقي از برگ
...
كودكي خم ميشود بر آب
همزمان با مرگ
علي بداغي
باغبان در خواب.
گُل
انگشت بر لبها نهاد.
باد
بندِ گفشها را
ميگشاد
علي بداغي
غلبه نمودن به قلعهي قلبم
نه محاصره ميخواهد
نه توپ و تفنگ
حتّي تلنگرِ يك سنگ
اشارهي تبسمي كافيست
علي بداغي
از پيچپيچِ اين همه ستاره كه بگذري
ميرسي به هيچ
و آغاز ميشوي
علي بداغي
پرسه ميزند باد
گِردِ پيوندي
...
من به گريه ميافتم و
تو ميخندي
علي بداغي
باد ميآمد
باد
ساقهاي خم ميشد
كودكي نخ ميداد
علي بداغي
سر مكش ديوانهوار
در ميانِ كوچه
پردهي بيقرار!
باد
پيغامي ندارد
جز غبار
علي بداغي
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
ویرایش توسط امیر عباس انصاری : 04-28-2008 در ساعت 06:11 AM
|