موضوع: شعر زلال
نمایش پست تنها
  #18  
قدیمی 02-09-2015
dada6 dada6 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
نوشته ها: 88
سپاسها: : 1

12 سپاس در 11 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید می گریزم از صدا

می گریزم از صدا
از صدای غم، صـدای آشنا
در سکوت دهشت انگیز شب وحشی رام
دیده ام خونین غمِ پُر داد را
می گریزم از صدا
*
می گریزم از نگاه
از نگاهی کـــه شناسد رمــز آه
چشمهـایی اژدهـایند و دهن هـــایی نهنگ
تا کـه میدانند هموار است راه
می سپارندت به چاه
*
می گریزم از سحر
از شروعِ لحظه هــــای دردسر
باز بـــا تـکرار در تـکرار ، تـکراری شدم
سایه، سرگردان پی شمس و قمر
عمر در حال گذر
*
می گریزم از زمین
از زمینی که پُر است از بُخل و کین
من درین زندان که می چرخد به دور خویش گیج
چند کیلو خاک مقروضم، همین.
می دهم آن را یقین
.
دادا


ویرایش توسط dada6 : 02-09-2015 در ساعت 09:28 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید