بی تو من زنده نمانم
بی تو من زنده نمانم
بی تو توفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چو در خانه ببستم
دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه ی شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوائی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من؟
که ز کویت بگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدائی
نتوانم نتوانم
بی تو من زنده نمانم.
این شعر را" مرحوم سیمین دانشور" در جواب شعر "کوچه"" فریدون مشیری" سروده است.
|