گفتمش کیست در جهان دلشاد ؟
گفت آنکس که دید روی مراد
گفتمش از توام به جان چه رسد ؟
گفت جز غم ز من بدو مَرساد
گفتمش عُمر من به پای غمت ؟
گفت شمعی نهاده در رهِ باد
گفتمش هیچ دانی از دل من ؟
گفت ویرانه ای به غم آباد
گفتمش شد به باد هستی من
گفت در عشق هرچه بادا باد
گفتمش پس چه بود وعده ی تو
گفت لافی گزاف و بی بنیاد
گفتمش یک دعا به احمد خویش
گفت فارغ ز درد عشق مباد
« احمد کرمی »
|