"دست نوشته های مجازی"
بارش نرم باران و فکر کردن به اینکه
يه مسيري هست که بايد برم ... تنهايي ...
چون همه ما در هر حال تنهاييم و هيچ کسي به دادمون نميرسه... خودمونيم که هرچيزي چه خوب يا چه بد رو براي خودمون رقم ميزنيم .
مسيري که يه جاده طولانيه و پر پيچ و خم ولي فقط جلو پاي خودمو ميبينم و آروم آروم قدم برميدارم .
توي اين مسير خيلي سراب وجود داره ولي سرابه ... اما نميدونم که به کجا ميرسم چون همه چيز کوچيک تا بزرگ از اول رقم خورده و من فقط بايد بفهممش و مهمتر از اون لمس و درکش کنم....
سر پايين و دست توجيب و قدم هاي محکم و آروم بر داشتن...که پيش بري بدويي برسي به انتها ..
انتها...
انتها....
يه انتهاي الکي ...
پ ن :» دست نوشته هاي الکي
|