نمایش پست تنها
  #10  
قدیمی 07-18-2013
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شعری از "الهام مظفری" شاعر معاصر کرمانشاهی

شعری از "الهام مظفری"

مترسکی شده‌ام عاشق کلاغی که...
پرید و رفت به امید کوچه باغی که...

دلم به لرزه در آمد و بعد از آن پیچید ـ
میان مزرعه اخبار داغِ‌داغی که...

کنار مزرعه آن روز حس من تبدیل
به ناگهان شد و افتاد اتفاقی که...

و ساعت از نفس افتاد و او نمی‌آمد
دگر نمانده برایم دل و دماغی که...

کلاغ شهری من روستا که جای تو نیست
برو به قول خودت سمت چل‌چراغی که...

جهنمی شده بی تو بهار گندم‌زار
تویی که هی نگرفتی ز من سراغی که...

پرنده‌های زیادی به سویم آمده‌اند
ولی دل من اسير همان کلاغی که...
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری

ویرایش توسط رزیتا : 07-18-2013 در ساعت 04:15 AM
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید