نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 12-29-2007
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مکرمه قنبری

(این نوشته مال روزنامه ایران هست وقتی که ایشون فوت نشده بودند)
نگاهي به نقاشي هاي «مكرمه قنبري» در گالري سيحون

تجسم خيال در بيداري


«مكرمه قنبري» متولد سال۱۳۰۷ در روستاي «دريكنده» مازندران است، كه از كودكي به نقاشي علاقه داشته ودر سن هفتادسالگي موفق به نقاشي روي كاغذ و به شكل امروزين مي شود. اين زن سالخورده با ذوق روستايي، كه نه سواد خواندن و نوشتن دارد و نه آموزش نقاشي ديده است، پيش از اين چهارنمايشگاه ديگر در گالري سيحون داشته است و اين پنجمين نمايشگاه اوست. جايزه ي ويژه هيأت داوران جشنواره ي بين المللي فيلم رشد، تنديس جشنواره ي هنري ـ ادبي روستا و اين اواخر، دريافت ديپلم افتخار از كنفرانس بنياد پژوهش هاي زنان ايران در دانشگاه استكهلم (سوئد) و برگزيده شدن به عنوان زن منتخب سال۲۰۰۱ از سوي اين بنياد پژوهشي از افتخاراتي است كه اين هنرمند نائيف پيش از اين كسب كرده است. همچنين «ابراهيم مختاري» مستندساز وكارگردان باسابقه ي كشورمان نيز، از قنبري فيلمي با عنوان «مكرمه، خاطرات و رؤياها» ساخته، كه تا به حال چندين حضور بين المللي در جشنواره ها داشته است. آنچه مي خوانيد نگاهي است گذرا به نقاشي هاي اخير قنبري در گالري سيحون:«مكرمه قنبري» به عبارتي يك نقاش نيست و تنها، نقالي است كه به تتمه ي خاطرات تلخ و شيرين عمر با بركتش، صورتي از جاودانگي مي بخشد. هفتادسالگي سن وسوسه ي بوم سپيد نيست، سن قصه گويي مادربزرگ ها در روستاست. به همين خاطر هم او، در اشاره به تابلوهايش، نه با زبان رايج نقاشي، كه به زبان متل و قصه و افسانه و اسطوره و آيه سخن مي گويد و پاسخ مي دهد. مكرمه نه تنها به خاطراتش (دوران كودكي) بازگشته، بلكه احساس مادرانه ي خود را نيز به تصوير كشيده است. زنها، مردها، كودكان، حيوانات و يا خودنمايي هاي طبيعت در تابلوهاي اين نقاش، نه حضوري اتفاقي، كه حياتي سنجيده و سرمدي دارند كه فرانمودي زيبايي شناسيك از درو نيافت حسي او هستند. نخستين واكنش مخاطب امروز كه حالا تاريخ سترگي از نقاشي را پشت سر دارد، به كارهاي مكرمه، شايد بي ميلي و بي تفاوتي باشد؛ كه در ادامه اما، اصلاً اين طور نيست. تابلوها با تمام سادگي شان بيننده را مجبور مي كنند كه هي پس و پيش شود و در آنها به جست وجو بپردازد. در اين كنكاش و جست وجو است كه تازه مي توان به پيرنگي ازموضوع تابلوها و به پختگي بي پيرايه ي ذهن و زبان نقاش پي برد.

در اين مورد انگار، چاره يي جز استناد و رجوع به «نقاشي كودكان» نيست. نقاشي كودكان (chihdrens art) يك فرق اساسي بانقاشي مكتبي و جنبشي دارد و آن كار بست رنگهاي واقعي و فرم هاي باز و آزاد است كه جسارت از رهايي ذهن نقاش مي گيرد. همين نوع نقاشي اما، به خاطر شباهت هايش به هنر پريميتيويستي (بدوي) يابدون تاريخ و به خاطر رويكرد نقاشان بزرگي چون «هانري ماتيس»، «پل كله»، «پاپلو پيكاسو»، «مارك شاگال» و،... حالا قانون مندي هايي به خود پذيرفته است كه نمي توان صرفاً آن را به ذوق و طبيعت و سليقه يي كودكانه نسبت داد. نقاشي هاي مكرمه هم، درست از همين جا از نقاشي كودكان متمايز مي شود.تفسير او از تابلوهايش، به هيچ وجه تفسير نقاشيايي و آكادميك نيست. بلكه او مانند يك نقال مي تواند جزءبه جزء نقاشي هايش را، همانطور كه درخيال داشته و با همان رنگهايي كه تصور مي كرده و درست همان طور كه آنها را اجرا كرده و كشيده است، توضيح دهد، كافي است كه يكبار باكلام نقاش و يكبار با زبان رنگ وارد نقاشي ها بشويم، تا در آنها تركيب و تلفيق مستحكمي از رنگ و موضوع را ببينيم و بشنويم. آنچه مكرمه دنبال مي كند، نه تفوق بر زبان نقاشي، كه بازگو كردن داستانهايي است كه در ذهن دارد و اغلب هم همانجا (در ذهن) رنگ آميزي شده اند.

اماهمين رنگ آميزي، بي آنكه نقاش بخواهد يا بداند، داراي نوعي تركيب بندي رنگي است كه مگر در مواردي،هيچ يك از رنگها همديگر را خنثي نمي كنند، درست همان طوري كه قرار است اين رنگها، نماينده تيپي، شخصيتي، زماني و يا مكاني خاص باشند و بيننده بتواند، آنها را بدون چشمداشت به رنگ، از هم تميز دهد و سر جاي خود بنشاند. مكرمه را،خاطرات و رؤياهايش در اين باره بيشتر ياري مي دهد، تا دستي باز در رنگ و ذهني آموزش ديده براي انتخاب رنگ. در يكي از تابلوهاي بزرگ نقاش، سراسب سياه، كه عروس سياهپوشي هم به پشت دارد، رنگ صورتي خورده است. صورتي بودن سراسب را، اگر خوب دقت كنيم، مي بينيم كه به خاطر تركيب بندي تابلو است و ارتباطي كه بايد با لكه هاي صورتي ديگر بر پهنه ي بوم پيدا كند، تا چشم درتابلو بچرخد. در كمتر تابلويي از مكرمه، اين اتفاق نمي افتد. گاهي حتي رنگ دركارهاي او، نسبتي هندسي و تجريدي مي يابد و در عين انداموارگي مضمون و محتواي تابلو، كاركرد ويژه و بعدي خود را دارد. اين چنين قلم زني هايي را در تابلوهايي چون «خروس» يا «حضرت نوح» به وضوح شاهديم. در يكي از تابلوها هم، كه حتماً نمونه هاي ديگري هم دارد، نقاش اگرچه به فراخور موضوعي كه روايت مي كند، اما بي آنكه بخواهد، وارد ساحت مينياتور شده است. نقاشي سنتي و كلاسيك ايران، شايد تنها نوع نقاشي بوده باشد كه مي تواند به مدد نسخه يي خطي از شاهنامه يا متون كهن ديگر، در ديدرس نقاش قرار بگيرد و البته بي آنكه او سواد خواندن و نوشتن داشته باشد. گفتم كه در جاهايي كار مكرمه به مينياتور نزديك شده است، كه اين هيچ ربطي به قلم زني او ندارد و تنها به چند ساحتي بودن بوم و همزماني ارايه چند مضمون در يك تابلو برمي گردد.

و اما رنگ در كارهاي قنبري، رنگهاي تند و فوويستي است كه به شكلي واقعي در تابلو حضور دارد و از كار بست اختياري آن خبر مي دهد. اين رنگهاي تند، براي تجسم كيفيت هاي عاطفي درتابلوها آمده اند و هيچ ربطي به فيزيولوژي رنگ ندارند و نمي توان حتماً دليلي منطقي براي آنها آورد كه به كمال احساس درنقاشي هاي اين هنرمند خسته راه نمي برد. تمام اين رنگها را مي شود در روستا يافت. مي شود آنها را در چهل تكه هايي كه پيرزن ها مي دوزند، پيدا كرد. اما اينجا، حضور بوم و قلم مو، اتفاقي است كه براي كمتر روستايي اي مي افتد. جان بخشيدن به آن همه جسم روي بوم و تركيب آن همه رنگ، اما نمي تواند يكسر تصادفي باشد. بويژه اينكه مكرمه پيش تر، قبل از آنكه نخستين نمايشگاهش را در سال۷۴ و در گالري سيحون برگزار كند، از رنگهاي طبيعي ودست ساخته استفاده مي كرده و با بوم غريبه بوده است. برگزاري چندين نمايشگاه ديگر در داخل و خارج كشور و به تبع آن برخورد با دنيايي از رنگهاي شهري و جلوه هاي نقاشيايي آن، حتماً در اين آخرين دستاوردهاي نقاش تأثير قابل توجهي داشته است. بويژه آنكه مي توان رد پايي از آن تأثيرها و تأثرها را در تابلوها ديد و باز شناخت.

و اما درنهايت آنچه كه درباره «مكرمه قنبري» جاي تحسين دارد، نزديك كردن افق فكري اش، كه بيشتر از ناخودآگاه و خاطراتش تغذيه مي كند، به افق بي نهايت نقاشي و زبان رساناي رنگ است، كه فراتر از هر زباني كه نياز به ترجمه دارد، او را به بيرون از خود، خانواده و روستاي «دريكنده» پرتاب كرده است، تا ما بي آنكه درگير ذهنيت هاي ساخته و پرداخته مان باشيم، در دنياي دست نخورده ي انساني دور افتاده ازهاي و هوي كاذب شهري فرود بياييم. در اين باره البته هيچ شك و ترديدي نبايد داشت كه امكان اقامت كردن در آن دنياي شاد وشاعرانه را از ما خواهد گرفت. اقامتي كه پيش تر در متن هاي مكتوب آسماني، افسانه يي، حماسه يي و تغزلي داشته ايم و قنبري حالا، با درك و دريافت شفاهي خود، به آنها تجسم بخشيده است.
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید