[bigbang]

به عزتت قسم که در حد بندگی تو نیستم ! اگر بندگی من را بپذیری و من را اهلی کنی ، اهل گروه پیروان تو شوم ، رنگ خدایی بگیرم و چه رنگی بهتر از رنگ خدا ؟ در حق من لطف بزرگی کردی ، بارها در دل و در ذهن رویایی داشتم رویای جانبازی ، رویای سرسپردگی خالق من ، عمیقترین خواهش ها و احساسات را از هیچ به وجود آوردی از عدم ای صاحب نور و ظلمات ، امروز حق با باطل آمیخته ، نجاست در پی طهارت و طهارت در کنار نجاست بد و خوب و کثیفی و پاکی نور و ظلمات ، گمراهی و صراط مستقیم
البته روز فصلی هست روز جدایی ، پر عظمت و شوکت است اقتدار تو ، و حکومت از آن توست در آن روز ، هر چه شدم به رحمت تو امیدوارم
اگر حقی بر گردن تو داشته باشم آن هدایت من است ، من را هدایت کن ، اگر اجتناب کردم مجازاتم کن ، من را مسلمان از این دنیا ببر ، من را به کیش ابراهیم و موسی و محمد و علی ، به کیش مسلمانی از این دنیا ببر ، من حق را دوست دارم ، من عاشق حقم حق پرستم ، حق را میپرستم ، ای تمام حقیقت با من مدارا کن ، بر جهل من رحم کن و صبر کن من میتوانم در توانم هست که اهلی شوم
یا الله من تو را میپرستم ای پروردگار همه ، ای حافظ اصلاب و ارحام پاک ، ای منجی و نوید دهنده امید ، من با تو قمار میکنم ، اگر ببازم میگویم به تو باختم اشکال ندارد به تو باختن بسیار زیباتر از گمراهی خودخواسته ، این بر تو واضح هست که من میخواهم بنده تو باشم و به شکوه و قدرت و عظمت تو معترفم تو بر دل و قلب و فواد من از خود من آگاه تری از تو مسئلت هدایتی دارم ، و بیزارم از آن لهیبی که چون شهیق خران از هر سمت به انسان هجوم می آورد
من به تو پناه آوردم از شر خودم ، من از شر خودم به تو پناه آوردم تو خودت میدانی که این حملات از جانب کیست