نمایش پست تنها
  #28  
قدیمی 10-18-2009
تاري تاري آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,296
سپاسها: : 0

33 سپاس در 31 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نفرين بر تو غريبه ... يادت مي آيد آن روزي را كه با هم ابرها را پلكاني قرار داده تا خود را به خورشيد تابان برسانيم و آنجا خوشه هاي زرين از انوارش را چيديم و لحظه هايمان را به مانند رنچين كمان رنگ عشق كرديم و تو گفتي كه مرا مالك تمام زيباييها ميكني حال ميبينم از آن همه زيبايي سهم من زشتي و سياهي عشقي نافرجام بود كه شروع نشده به پايان رسيد و مرا در زندان و قفس تنهاييم محبوس كرد عشقي كه به سرعت جاي خود را به گدازه هاي آتشين خشم و نفرت داد...
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....

رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......





ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني
(تاري)


پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید