موضوع: صادق هدايت
نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 02-12-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مرده خورها

منيژه به بي‌بي خانم: قباحت هم خوب چيزي است، راستش به ستوه آمده‌ام. خدا به دور نرگس خودش کم بود رفته ننه جونش راهم خبر کرده، تا سه ساعت پيش هنوز شوهرش زنده بود، تف، تف، شرم وحيا هم خوب چيزي است.

مشدي خودش به من وصيت کرد، کليد رابردارم تا به دست هرشلخته‌اي نيفتد. همين الان برويد وکيل و وصي بياوريد، هرچه دارو ندار است مهروموم بکنيد. من حاضرم، کليد رامي‌دهم به دست وکيل، يک دقيقه پيش بود شيخ‌علي آمد به ضرب دگنگ پنج تومان ازمن گرفت ورفت، من زن بيچارۀ داغ ديده که درهفت آسمان يک ستاره ندارم! توي اين خانه پوست انداختم. دورورز ديگر سر سياه زمستان اگر براي خاطر آن خدا بيامرز نبود الان سر برهنه ازخانه بيرون مي‌رفتم. بعد از مشدي درو ديوار اين خانه به من فحش مي‌دهد.

سه شب و سه روز آزگار شب زنده داري کردم ، بعد از آنکه همۀ آب ها ازآسياب افتاد ومشدي روي دستم چانه انداخت ان وقت ديدم نرگس خانم، زن سوگلي مثل طاووس خرامان‌خرامان وارد اطاق شد دروغکي آب‌غوره مي‌گرفت، من هم ازلجم دررا به رويش بستم.


نرگس: خوب، خوب، دراطاق رابستي تا چيزها را تودرتو بکني، دروغگو اصلاً کم حافظه مي‌شود، تا حالا صدجور حرف زده‌اي، اين من بودم که زير مشدي را تروخشک مي‌کردم، تو شب‌ها مي‌رفتي تخت مي‌خوابيدي. وانگهي مشدي تا آن دمي که مرد ناخوش زمين‌گير نشد، نشان به آن نشاني که هنوز مشدي نفس مي‌کشيد، براي اين‌که پول‌هايش رابلند بکني، چک‌وچونه‌اش رابستي، جلد دادي او را به خاک بسپرند، به خيالت من خرم؟ بعد در اطاق را به رويم بستي تا چيزها را زيرورو بکني، حالا همه کاسه کوزه‌ها سرمن مي‌شکني؟


منيژه: زنکه رويش را با آب مرده‌شورخانه شسته؟ تو چشم من دروغ مي‌گويي؟ ازمن که گذشته، من آردم را بيختم و الکم را آويختم. اما تو برو فکر خودت رابکن، تا مشدي سرومروگنده بود هروقت گم مي‌شد دراطاق نرگس خانم پيدايش مي‌کردند. عصرها که ازکاربرمي‌گشت غرق بزک براي خودشيريني مي‌دويد جلو، درخانه را به رويش باز مي‌کرد. شوهري که من موهايم را درخانه‌اش سفيد کردم، يک پسر مثل دسته گل برايش بزرگ کردم، تو او را ازمن دزديدي، مهرگياه به خوردش دادي، من که پول کارنکرده نداشتم که خرج سرخاب سفيدآب بکنم . رفتي درمحله جهودها برايم جاد جنبل کردي، مراازچشم شوهرم انداختي، اگر الان توي پاشنۀ در اتاق را بگردند پرازطلسم ودعاي سفيدبختي است. آن‌وقت مي‌خواستي وقتي مشدي ناخوش شد پيزيش را هم من جا بگذارم؟ اگربراي...


ننۀ نرگس: خوب بس است. ازدهن سگ دريا نجس نمي‌شود، مي‌داني چيست؟ حرف دهنت را بفهم وگرنه سنگ يک من دو منه، سروکارت با منه. حالا مي‌خواهي کنج اين خانه دخترم را زجرکش بکني؟ بت لازمي بکني؟ البته دخترم جوان است، هريک سرمويش يک طلسم است. مشدي پير بود. البته زن جوان راهمه دوست دارند.
بي‌بي خانم: صلوات بفرستيد، لعنت برشيطان بکنيد.


نرگس: عوضش سرکارخانم و همه کاره بوديد. همه در و بند کليدش دست تو بود. من مثل دده بمباسي کارمي‌کردم وتنگۀ توراخرد مي‌کردم. براي خاطر مشدي بود که هرچه مي‌گفتي گل مي‌کردم مي‌زدم به سرم، تو هرشب مي‌پريدي به جان مشدي، يک شکم با او دعوا مي‌کردي، او هم به من پناهنده مي‌شد. يعني توقع داشتي او را از اتاق بيرون بکنم؟ اصلاً خودت مشدي را دق‌مرگ کردي. ماه‌به‌ماه با او قهر بودي، حالا يک مرتبه شوهر جون‌جوني شد!




....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از ساقي به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید