از بزرگان نقل شده که من در کودکی عفت کلام نداشتم!!
حالا خودم یادم نمیاد ولی تعریف می کنن یه بار پسرخاله ام که سی و اندی سالش بود بهم گفته وای چه دختر ماهی، نازی، الهی، کوچولو اسمت رو بلدی بنویسی و اینا
منم با افتخار براش نوشتم
اونم گفته اسمت اینطوری نیست که خانوم خوشگله، بیا بهت یاد بدم
منم اخم کردم و صاف تو صورتش نگاه کردم و گفتم نخیر! برو گمشو آشغال!
(خاک بر سرم!)
بعد خواهران گرامی که اطراف بودن از شدت شرمندگی آب شدن رفتن عمق زمین!
خلاصه پسرخاله هم هنگ کرده و طفلی مونده چی بگه!
:|
من الان شفا پیدا کردم ها!
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است
|