دیروز کلـــــــــــی کار سرم ریخته بود. بعداظهر رفتم کارت بزنم پول بردارم.وخت نداشتم اصن.
ماشینم بد جایی پارک بود .هی هرچی کارت وُ وارد دستگاه می کردم قبول نمی کرد !
هف هش ده بار امتحان کردم نشد. حرصم در اومد. گفتم اه لعنتی دیرم شددددددددددد !
دیدم پسره از اون پشت وایساده داره چپکی نیگام میکنه قیافه شم این شکلی :
نگو دوساعته کارت وُ دارم توو قسمت "برداشت فیش" وارد می کنم !
خدارو شکر ظهر بود . خلوت بود.فقط پسره منو دید
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|