نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 03-05-2013
li@
Guest
 
نوشته ها: n/a
پیش فرض


بالای تپه!

همنطوری که گفتم نمیدونم چرا این ایام باعث میشه ذهنم پرواز کنه به خاطرات گذشته ....امروز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم شب گذشته بارون اومده و هوا هنوز ابریه! یاد قدیما افتادم روزهای بعد از پیروزی انقلاب..همونطوری که گفتم اسم محلمون بالای تپه بود کوچه ما از انتهای کوچه سعدی که به خیابان شریعتی میخوره شروع می شد و تا منبع آب فعلی ادامه داشت متاسفانه اسم کوچمون یادم نیست چون همون موقع هم بلد نبودم!(عجیبه) ولی کوچه موازی با کوچه ما کوچه کشاورز بود..خلاصه در محل فعلی مخزن آب و شهرک بعثت زمینهای ارتش بود که قدیمترها جای تفریح سیزده بدر و به نوعی پارک مردم بود و بعدها تبدیل شده بود به یه بیابان خشک که محل ریختن زباله بود ...ساعتهای زیادی رو با بچه ها توی اون زمینها دنبال سگها و آشغال گردی تلف کردیم....گاهی تا نزدیکیهای پادگان سال آبادیا صالح آباد(درست یادم نیست اسم درستش چی بود) میرفتیم و گاهی هم از دکلهای دیدبانی متروکه اونجا که کیوسکش کف هم نداشت بالا میرفتیم...گاهی هم با بچه های جعفر آباد سنگ پرانی میکردیم...

خلاصه میخواستم اینو بگم صبح یکی از روزهای اسفند ۱۳۵۷ شایدم ۱۳۵۸ بود و عین حالا ابری ..تو خواب بودیم که همسایه روبرویی که ما با اسم مادر خونه (لیلا خانم) می شناختیم اومد در خونه و گفت :"اوسا شکر(پدرم معمار بود) بری چه نشستین بدوین دارن زمینهای بالای تپه مال ارتشه قطعه قطعه میکنن و تصرف میکنن ما هم یه قطعه تصرف کردیم شما هم بیان !!" پدرم خندش گرفت و گفت اینها زمینهای ارتشه من همچین کاری نمیکنم(پدرم شدیداْ انقلابی بود! ..)
پدرم رفت سر کار و من با دوستم به خیال تصرف زمین راهی منطقه شدیم! .
خیلی شلوغ بود انگار همه مردم بالای تپه و جعفر آباد جمع شده بودند!زمینهای منطقه رو تا دروردستها به قطعات کوچک و بزرگ تقسیم کرده بودند و دور زمینشون رو با کلنگ کنده بودن و به اصطلاح خط انداخته بودن! ..نه کوچه ای و نه خیابانی!! همه زمینها به هم چسبیده بود!!..توی این وسط منو دوستم به خیال خودمون قطعه زمینی رو نشون کردیم که با تشر صاحب زمین بغلی مواجه شدیم که میگفت چکار میکنین؟ ااینجا کوچه اس!!! و ما تازه فهمیدیم که بعضی ها هواسشون به کوچه و خیابون آینده هم هست!!!..
عده ای عکسهای بزرگ امام رو در زمینهاشون نصب کرده بودند..چراشو خودشون میدونستند شاید برای اینکه کسی مزاحمشون نشه!..
خلاصه هرچه گشتیم نتونستیم زمین گیر بیاریم! حتی پشت دبیرستان شیرین هم یه آبگرفتگی بزرگ بود و چند نفر سعی میکردن خشکش کنن و زمینشو تصاحب کنن! همه شعار الله و اکبر و درود بر خمینی و ..میدادن ..اغلب از قشر کارگر و کم درامد بودن (البته به غیر از عده ای سود جو) فکر میکردن حالا که انقلاب شده دیگه هرکی هرکیه و میتونن هر کاری بکنن! خلاصه من و دوستم دست خالی به خونه برگشتیم چون دیگه زمینی باقی نبود! ..تا دوردست زمین به شکل صفحه شطرنج تقسیم بندی شده بود! البته خانواده دوستم به خیال خودشون یه تیکه زمین تصرف کرده بودن ولی چیزی گیر خودمون نیومد! چه نقشه هایی برای زمینمون داشتیم که نقش بر آب شد!!

تااینکه روز بعد ارتش وارد عمل شد
و مردمی که هنوزم سعی میکردن پی زمینهاشون رو در بیارن با زور از اونجا بیرون کرد!!! گاهی که از اونجا رد میشم همه اون حوادث از جلو چشمام مثل فیلم گذر می کنه! الان دیگه اونجا شهرک بعثت و مخزن آب رو ساختن و اتوبان هم از وسط این زمینها عبور می کنه و خیلی با گذشته فرق کرده!

ویرایش توسط ترنم : 03-05-2013 در ساعت 05:38 PM دلیل: حـــــــــــــــــــــــــــــــــــذف لینک
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید