نمایش پست تنها
  #18  
قدیمی 03-04-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چشم ها ی او با قاب ...

چشم ها ی او با قاب ...




به کجا می نگری؟به همان بهشتی که قرارست همچون مولایت بدون سر وارد آن شوی؟ نمی دانم خداوند چه فرقی بین چشمان تو و چشمان ما گذاشته است که عکس چشمان تو دل را دگرگون می کند؟!
که نگاه گیرای چشمانت را آسمان هم بر نمی تابد.
همسر حاج ابراهیم همت می گفت یه روز نگاه کردیم به چشمای حاجی گفتیم حاج همت خیلی چشماتون زیباست خدا هم که زیبا پسند، نمی گذاره چیزای زیبا تو این دنیا بمونه و اونو برای خودش برمی داره
حاجی اگر روزی شهید شدی مطمئنم خدا این چشمارو با خودش می بره
همسر شهید همت می گفتند این چشما یکی به خاطر این زیبا بود که به گناه باز نشده بود یکی به خاطر اینکه هر سحر پا می شدم می دیدم این چشما در خونه خدا چه اشکی میریزن
گفتم مطمئنا این چشما رو خدا خاطرخواه شده
آخر در عملیات خیبر خدا این چشمارو با قابش برد.از بالای لبهاش رفت ...رفت پیش خدا.







و اکنون می فهمم .که نه ؛فقط می دانم که چه چیز آن چشم ها را چنان گیرایی و هیبتی می داد و همگان را در مقابلش به زانو در می آورد. همه را متعجب می ساخت و همه را در گیر می کرد.
دریایی که در آن چشم ها مشهود است، حاصل اشک های شبانه تو در بارگاه احدیت بود. حاصل آن بود که راهی برای خود به دنیا و ما فیها باز نکرد.پاک بودی پاک زیستی و پاک رفتی...
یا لیتنا کنا معک


تهیه کننده:فاطمه شریعتمدار
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید