نمایش پست تنها
  #9  
قدیمی 07-29-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ورزش در شاهنامه

ورزش در شاهنامه
ورزش و شاهنامه

فصل اول: شکار

بخش دوم:
ورزشهای شاهنامه ای


یاد آوری
در ادامه مطلب سلسله وار "ورزش در شاهنامه"، به بخش دوم رسیدیم که این بخش به "ورزش های شاهنامه ای" اختصاص دارد. در این بخش با ورق زدن کتاب ارجمند حکیم طوس، ضمن استخراج ورزش هایی که در این کتاب از آن نام برده است، به نحوه انجام و زمان و مکان انجام، خاستگاه و ریشه این ورزشها، ابزار مورد استفاده، کار کردهای آن ورزش و دلایل انجام آن ورزش و ... با تکیه بر بیات شاهنامه، جداگانه پرداخته شده است. فصل اول این بخش به رشته ورزش شکار اختصاص دارد که در دو شماره قبل، ضمن معرفی این رشته به "زمان انجام" آن (روز، شب، صبح، ظهر و ...) و همچنین مکان انجام شکار، طبقه اجتماعی شکارچیان، موضوع و سوژه شکار این قسمت که آخرین قسمت فصل اول ورزش های شاهنامه است به موضوعاتی همچون ابزار و سلاح شکارچیان، حیوانات دستیار، نحوه انجام شکار (سواره یا پیاده، جمعی یا انفرادی)، طول مدت و زمان شکار و بالاخره کارکردهای شکار در شاهنامه می پردازیم:
5- ابزار
وقتی معلوم شد که مکان های شکار متفاوت بوده و موضوع شکار متنوع، خود به خود مشخص است که ابزار این شکارهای متنوع یکسان نبوده و شکارچیان از ابزار و سلاح های مختلف برای شکار استفاده می کرده اند.
کمان، گرز و کمند، شمشیر، خنجر، تورماهیگیری و ... از جمله سلاح هایی است که شاهنامه به استفاده از آنها به هنگام شکار اشاره می کند.
کمان:
کمان ترک گلرخ بر زه نهاد (1)
شاهنامه ص 402
کمان:
کمان را بیفکند و زوبین گرفت (2)
به زوبین شکار نوآئین گرفت ص 494
تیر و کمان:
کمر بست و ترکش پر از تیر کرد (تیر و کمان) (3)
ص 65
گرز و کمند:
به تیر و کمان و به گرز و کمند (4)
ص 32
شمشیر و تیر و نیزه:
به غار و کوه و به هامون به تاخت
به تیر و به شمشیر و نیزه بساخت (5)
ص 43
جوشن و خود و گرز و کلاه:
هنگام رفتن شاه به شکار لشگر با تجهیزات کامل حرکت می کرده است.
سپاهی که شد تیره خورشید و ماه
ز بس جوشن و خود و گرز و کلاه (6)
ص 83
تیر و کمان:
به نخجیر بر گور بگشاد تیر (7)
ص 83
کمان:
بخارید گوش آهو اندر زمان
به تیر اندرون راند چاچی کمان (8)
ص 112
کمان:
برآورد زاغ کمان را به زه (9)
ص 141
کمان:
کمان را بمالبد خندان به چنگ
بزد بر کمر چهار تیرخدنگ (10)
ص 355
کمان:
کمان را به زه کرد و تیر خدنگ (11)
ص 375
خنجر:
فرو آمد و خنجری بر کشید (12)
ص 375
تور: (ماهیگیری):
از ایدر سوی تور باید شدن (13)
ص 386
کمان :
دو زاغ کمان را به زه بر نهاد
زیزدان پیروز می کرد یاد (14)
ص 386
کمان:
کمان را به زه کرد و اندر کشید (15)
ص 386
شمشیر:
بزد بر سر شمشیر تیز (16)
ص 388
خنجر:
بزد خنجری شاه بر گردنش (17)
ص 388
کمان و شمشیر:
کمان را به زه بر نهاد سپاه (18)
ص 392
بزد تیغ و کردش بدو گونه راست (19)
ص 392
کمان:
کمان کیانی گرفته به چنگ
همی تیر بارید همچون تگرگ (20)
ص 392
کمان، نیزه و شمشیر:
کمان را بمالید و برزه نهاد...
بدو نیزه ای بر میان ... (21)
وز آن پس به شمشیر یازید مرد
ص 392
کمند:
کمند کیانی بیانداخت شیر
به خم اندر آوری و گوی دلیر (22)
ص 399
تیر و کمان:
بیفکند بسی گور جنگی ز تیر (23)
ص 494
6- حیوانات دستیار
شکارچیان علاوه بر هنر و مهارت در شکار و استفاده از سلاح ها و ابزارهای مخصوص، مجبور بودند از حیوانات و پرندگان به عنوان "دستیار" استفاده کنند که آنان را در شناسایی محل و مکان شکار و همچنین جای و مکان افتادن و مورد اصابت قرار گرفتن شکار و ... کمک کند.
باز، یوز، سگ، شاهین، مرغی به نام طغرل و ... از جمله این حیوانات و پرندگان هستند، که با تکیه بر اشعار شاهنامه پرنده ای به نام "باز" بیشتر نقش دستیاری را بازی کرده است.
باز و یوز:
ابا باز و یوزان نخجیر جوی (24)
ص 65
باز و یوز:
همی رفت با باز و با یوزشاه (25)
ص 80
باز و یوز:
به نخجیر گه رفت با باز و یوز (26)
ص 99
سگ، یوز، شاهین، باز:
سگ و یوز در پیش شاهین و باز (27)
بیارید با خویشتن یوز و باز
ص 112
همان چرخ و شاهین گرد نفر از (28)
ص 375
باز و شاهین:
ابا بازداران صد و شصت باز
دو صد چرخ و شاهین گرد نفر از (29)
ص 384
مرغی به نام طغرل:
پس اندر یکی مرغ بودی سیاه
گرامی بد آن مرغ بر چشم شاه (30)
ص 386
سیاهش دو چنگ و به منقار زد
همی خواندیش طغرل به نام
دو چشمش چنان پر از خوند و جام
که خاقان چینش فرستاده بود
سگ، یوز و شاهین:
سگ و یوز با چرخ و شاهین و باز (31)
ص 387
یوز و باز:
سوی دشت نخجیر با یوز و باز
همان چرخ و شاهین گرد نفر از (32)
ص 387
یوز:
پس بازداران همه یوزدار
به زنجیر هفتاد و شیر و پلنگ
پلنگان و شیران آموخته
قلاده به زر هشتصد بود سگ (33)
ص 392
شاهین- بازو سگ (34)
ص 402
7- پیاده یا سواره
در این بحث اشعاری که به شکار در شاهنامه، اختصاص دارد، از این نظر بررسی شده که شکارچی در چه حالتی (سواره یا پیاده) به شکار می پرداخته است "شکار در حالت سواره" بیش از حالت دیگر دیده می شود.
پیاده:
پیاده همی شد ز بهر شکار (35)
ص 504
سواره:
همی گشت با اسب اولا در مرغزار (36)
ص 80
سواره:
بخندید و از جای برکند رخش
به تیرو کمان و به گرز و کمند
بیفکند بر دشت نخجیر چند (37)
ص 33
سواره:
برفتند شاد از در شهریار
خود و گیو و گودرز چندی سوار (38)
ص 67
سواره:
سیاوش همیدون برنخجیرو گور
همی تاخت و افکند بر دشت شور (39)
ص 83
به غار و به گوه و به هامون تاخت (40)
ص 99
سواره:
ز لشگر برفتند آزادگان
چو گیو و چو گودرز کشوادگان (41)
ص 102
بهر سو سواران همی تاختند (42)
ص 102
سواره:
بیامد سبک اسب را زین نهاد
به نخجیر گه رفت از آن خانه شاد (43)
ص 141
سواره:
به روز شکارش هیون خواستی (44)
ص 357
سواره و پیاده:
گزین گرد باید زلشگر سوار (45)
ص 382
فرود آمد و خنجری بر کشید (46)
ص 375
سواره:
همی تاخت از پس به آوای زنگ (47)
ص 386
سواره:
خود و روز به با سواری هزار (48)
ص 386
سواره:
به اسب نبرد اندرآورد پای (49)
ص 387
سواره:
به خام کمند از بر زین نشست (50)
ص 388
سواره:
یکی رخش را تیز بفشرد ران (51)
ص 392
8- جمعی یا انفردی
شکار در شاهنامه به دو صورت فردی و گروهی انجام می شده است. یعنی برای انجام شکار، ممکن بود که شکارچی به تنهایی به شکار گاه برود و یا اینکه به یک گروه و با تدارک مفصل و اردو زدن در محل شکار، این دو حالت تقریباً به طور مساوی در شاهنامه آمده است.
جمعی:
چنان شد که ماهی به نخجیر گاه
همی باشد و می خورد با سپاه (52)
ص 494
چنان داد پاسخ که مردی هزار
گزین گرد باید زلشگر سوار (53)
ص 65
جمعی:
به روز سه دیگر برون رفت شاه
ابا لشگر و ساز نخجیر گاه (54)
ص 384
جمعی:
خود و روز به با سواری هزار (55)
ص 381
فردی:
از آنجا بر انگیخت شبرنگ شاه (56)
ص 387
گروهی:
بیابان ز لشگر همی بر فروخت (57)
ص 388
گروهی:
سوی پیشه رفتند شاه و سپاه (58)
ص 388
گروهی:
سواران جنگی و مردان کین
نهادند سر پیش او بر زمین (59)
ص 390
فردی:
بیامد دمان تا به نزدیک گرگ (60)
ص 392
گروهی:
شه هنداوان را باخود ببرد (61)
ص 392
فردی:
بفرمود تا باز گردد گروه (62)
ص 399
گروهی:
هزار و صد و شصت خسرو پرست (63)
ص 402
فردی:
برون رفت آن پهلو نیمروز (رستم) (64)
ص 494
جمعی:
چو طوس و چو گودرز کشوادگان
چو بهرام و چون گیو آزادگان (65)
ص 504
جمعی:
لب رود لشگر گه زال بود (66)
ص 65
جمعی:
همی گشت اولاد در مرغزار
ابا نامداران ز بهر شکار (67)
ص 80
فردی:
که رستم بر آراست از بامداد
غمی بد دلش ساز نخجیر کرد (68)
ص 32
برفت و به رخش اندر آورد پای
گروهی:
خود و گیو و گودرز چندی سوار (69)
ص 67
گروهی:
برفتند روزی به نخجیر گاه (70)
ص 83
گروهی:
به نخجیر شد شهریار جوان
ابا نام ور رستم پهلوان
زلشگر برفتند آزادگان
چو گیو و چو گودرز کشوادگان (71)
ص 99
انفرادی:
چنان بد که یکروزه شاه اردشیر
به نخجیر (72)
ص 112
جمعی:
بهر سو سواران همی تاختند (73)
ص 141
انفرادی:
بیامد سبک اسب را زین نهاد
به نخجیر گه رفت از آن خانه شاد (74)
ص 355
انفرادی:
چنان بد که یکروز بی انجمن
به نخجیر گه رفت با چنگزن (75)
ص 357
گروهی:
دگر هفته با لشگر سرفراز
به نخجیر گه رفت با یوز و باز (76)
ص 375
جمعی:
بسی نامور برده از تازیان (77)
ص 375
جمعی:
سوی دشت نخجیر خود با سپاه (78)
ص 375
9- طول مدت شکار
شکارچیان برای انجام شکار، چقدر وقت می گذاشتند. شکار آنها از لحاظ "زمانی" آیا دارای محدودیت بود یا خیر...؟ با تکیه بر ابیات شاهنامه به این نتیجه می رسیم که شکار از لحاظ زمانی محدودیت نداشته و شکارچیان از یک نیم روز تا بیش از یک ماه به شکار می پرداختند.
40 روز:
علوفه چهل روز را ساختند (تدارک 40 روز شکار را دیدند) (168)
یک روز:
به شادی گذاریم یک روزگار (79)
ص 375
نصف روز:
چو بگذشت نیمی ز روز دراز
سپهبد زنخجیر گه گشت باز
از صبح تا شب:
همی کرد نخجیر تا شب ز کوه (80)
ص 375
یک ماه:
چنان شد که ماهی به نخجیر گاه
همی باشد و می خورد با سپاه (81)
ص 99
بیشتر از یک روز:
دو روز اندر آن کارها [شکار] شد درنگ (82)
ص 141
یک ماه:
چنان شد که یکماه مانده به دشت (83)
ص 382
یک ماه:
همی یک مهی روز ایشان گذشت (84)
ص 384
هفت روز:
به نخجیر شد هفت روز اردشیر (85)
ص 386
10- کارکرد شکار
شکار به چه منظوری انجام می شده است و شکارچیان برای چه شکار می رفتند؟ به دیگر سخن شکار چه "کارکردهایی" داشته است. تفریح و فراغت، دفع شر، دفع خطر، ورزش، آزمون و آزمایش، امرار معاش، تهیه غذا و رفع گرسنگی و ... دلایلی بوده که شکار انجام می شده و شکار چنین کار کردهایی (Fonctions) داشته است.
تفریح و فراغت:
چنان بد که یکروز پرویز شاه
همی آرزو کرد نخجیر گاه (86)
ص 390
دفع شر:
کشتن شیر کپی (87)
ص 402
تفریح:
به نخجیر گرگاه همی کرد رای (88)
ص 357
ورزش:
جهاندار دشواری آسان گرفت
همه ساز و نخجیر میدان گرفت
بیا سود چندی ز بهر شکار (89)
ص 504
جشن و تفریح:
چنین شد شنگل بخجیر و سوار
زمانی نبود از جهاندار دور (90)
ص 494
تفریح و ...:
چنان شد که یکماه ماند به دشت
زنخجیر دشتی بپرداختند (91)
ص 429
دفع خطر:
یکی بیشه پیش اندر آمد به راه
دو شیر ژیان پیش آن بیشه دید (92)
ص430
تفریح:
به نخجیر گه رفت با چنگرن (93)
ص 402
تفریح:
به نخجیر گه رفت از آن خانه شد (94)
ص 309
آزمون شاگرد:
همی آزمودش به یک چند گاه
به میدان و هنگام بزم و شکار (95)
ص 388
تفریح و ورزش:
برفتند شاد از دز شهریار
به نخجیر کردن بر دشت دغوی (96)
ص 375
تفریح و ورزش:
غمی بد دلش ساز نخجیر کرد (97)
ص 382، 355، 357، 141
ورزش پهلوانان:
همی گشت اولاد در مرغزار
ابا نامداران ز بهر شکار (98)
ص 99
تهیه غذا:
تنش چون خورش جست و آمد به شور
یکی دشت پیش آمدش پر زگور (100)
ص 83
تفریح (کار کرد پنهانی: آزمون و محک زدن در داستان سیاوش و افراسیاب):
بیا تا که دل شاد و خرم کنیم
درون را به نخجیر بی غم کنیم (101)
ص 67
تفریح و سرگرمی پهلوانان:
پیاده همی شد ز بهر شکار
خشیشار دید اندر آن رود بار (102)
ص 80
سرگرمی:
به چوگان و مجلس به دشت شکار
نرفتی مگر کو بدی غمگسار (103)
ص 65
دفع خطر:
همه پیشه از شیر پر شور دوید (104)
ص 112
تفریح و سرگرمی:
همه بزم و نخجیر بود کاراوی
دگر اسب و میدان و چوگان و گوی (بهرام گور)
تمرین و تفریح در دوران جوانی و آموزش بهرام گور:
جز از گوی و میدان نبودیش کار
گهی زخم چوگان و گاهی شکار (105)
ص 33
امرار معاش:
پدرمان یکی آسیابان پیر
بدین کوه نخجیر گیرد به تیر (106)
ص 493
تفریح و اوقات فراغت:
همه کار گشتاسب نخجیر بود
همه روز با ترکش و تیر بود (107)
ص 492
تفریح و ...:
بدو گفت رستم زنخجیر گور
دمادم بیاید که بفروخت هور (108)
ص 375
دفع خطر و شر:
چنین گفت کاین جای شیران بود
هشیوار مرد اندرو نفنود (109)
ص 385
دستیابی به مقام و منصب:
مبارزه بهرام با شیران (200)
دفع خطر:
یکی بیشه نزدیک شهر منست
کزان بیشه اندیشه بهر منست (110)
ص 266
دفع خطر:
به فرمان دادار یزدان پاک
پی اژدها را ببرم زخاک (111)
ص 205
تفریح شهر یاران: (112)
ص 383
دفع شر:
سراسر بر اژدها بر درید ... [اژدها] یکی مرد برنا فرو برده بود (204)
آزمون، آزمایش جوان دست پرورده:
دگر هفته نعمان وینذر به راه
برفتند با او به نخجیر گاه (113)
ص 379
تفریح: (114)
ص 399
ورزش و تفریح: (115)
ص 399
کار در داستان آزمودن منوچهر زال را: کار کرد آشکار:
تفریح و جشن (116)
ص 79
کارکرد پنهان: آزمایش زال
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید