نمایش پست تنها
  #13  
قدیمی 03-04-2013
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ‎سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی‎


احساسِ آوارگی می‌کنم
زمستان
نبودنِ تو
روز‌های بی‌ آفتاب
و ذهن نیمه عریان تو
به سرما فکر می‌کنم
به تو
دستم میرود به دکمه‌های لباسم
پوستِ بیحیا ی تنم در اتاق جاری می‌‌شود
تو در برف رفتی‌
من به دنبال حتی یک لحظه ی دیگر با تو
رویِ ردّ پایِ تو
مست می شدم
جای بوسه‌های تو پشت پلک‌هایم سبکی می‌‌کند
با چشم‌های بسته هم که راه بروم
وسوسهٔ هیچ خوابی‌ مرا همخوابه ی این تختِ خالی‌ نمی‌‌کند
من گم شدنت را پشت رگبار‌های بهاری ترجیح میدادم
تو اما در برف آمدی ‌
مچم را یک شب با خیالِ آغوشت گرفتی
‌و در برف رفتی
آه ه ه ه ه چگونه خواهد شد زندگی بی‌ رویایِ تو
بی تو
بی‌ رویایِ تو

انگار کسی‌عزیز ترین مشتری آخر شبهایم را کشته باشد
من ....
مثلِ فاحشه‌ای که با آخرین دینارش حساب پس انداز باز می‌کند
مست می‌کنم
عرق می‌‌کنم
نفس نفس می‌‌زنم
رعشه‌ میگیرم
همسایه‌ها میگویند " دیوانه است "
کسی‌ نمیداند
جایی‌ در سینه ی من درد می‌کند که نمیتوانم دست رویش بگذارم
درد می‌‌کشم
و هیج کس نمی داند


...


نیکی‌ فیروزکوهی

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از ساقي سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید