نمایش پست تنها
  #18  
قدیمی 06-24-2009
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بازم سلام
والله گفتم اطلاعات من زیاد نیست
اما عاشق کارهای دسته جمعی و ریشه ای و پایه ای هستم
مثلا تو بخش خودم یا تالار سیمبیان نمیزنم یا بزنم با کل مخلفاتش میزنم
و نظارت در فروم و مدیریت تالار مبایل رو با هم انجام میدم (اگه قابل باشیم)
در مورد مکتب شعر فردوسی فکر کنم مکتب شعر این بزرگوار مکتب شعر حماسی و آزادگی بوده

میدونی دوست عزیز شما میتونین روش خودتونو ادامه بدین اونم تا هر جا که دلتون خواست و ذوق شعر و طبع اشعارتون فضا داد
این خیلی عالی و پر از دوستی و محبت و معناست
ضمنا پیشنهاد من منافاتی با حرکت شما نداره
فقط کمی کاملترش میکنه

مثالی برای تکامل در فعالیت در این تاپیک از این حقیر:

در مکتب شعر پروین اعتصامی این شاعره فقید و بزرگوار مکتب استعاره وجود داره
و اشیاء و وسایل و موجودات و گیاهان و... پیام رسانان ادبی و معنوی و گویای پیام و مطالب شاعر هستند
مناظره های بین شخصیتهای این عزیز (سوزن و نخ و موسی سپید و موی سیاه و.. ) در لابلای اشعار پروین و سبک استعاره در این مناظره ها باعث خاص بودن و زیبایی و طروات اشعار این شاعره عزیز شده است

سبک شعر حضرت حافظ در وصال و انتظار وصال یار است و این انتظار وصل را حافظ راهی برای خلوص نیت و خالص شدن روح و والایی جان می نماید
و سبک اشعار حضرت مولانا در هجران و اندیشه در علت هجر و برداشتن این موانع فردی و جمعی هجر بین خویشتن خویش و یار است
وقتی که حضرت مولانا صحبت از اخلاقیات و رفتارهای نابخردانه آدمی می کند این رفتارها و گفتارها را در مقام اشعاری بدیهه و نکته گویی به دیدگان خواننده عرضه میدارد و چون در بطن حقیقت هم حقیقتهای دیگری نهفته... پس میشود هزاران بار اشعار حضرت را خواند و برداشت های متنوع و عالی داشت
آنکس است اهل بشارت که اشارت داند

پس کسی که دلی آگاه و جانی پر از عشق و روحی جستجوگر دارد معنای حقیقی شعر و پیام شاعر را از میان شعر برون کشیده و به مبحث کلام درونی خویش و دیگران عرضه میدارد

مثلا ما در پارسی داریم هر گردی که گردو نیست

از چه ای کل با کلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی


طوطی نادان فکر میکند هر کچلی مانند خود او کچل شده و حضرت مولانا مثل بالا را با یک بیت در ادامه یک داستان بیان می کند

و ادامه و ادامه و ادامه و.... مثنوی هفتاد من کاغذ و توان کم این حقیر

لطفا برداشتهای مثبت و نگرش شادمانه تری به روزگاران داشته باشیم
یاحق

__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید