از بار فراق تو مرا، کار خراب است
دریاب، که کار من از این بار، خراب است
پرسید، که حال بیمار تو چون است؟
چون است میپرسید، که بیمار خراب است
کی چشم تو با حال من افتد که شب و روز؟
او خفته و مست است و مرا کار خراب است
هشیار سری، کز می سودای تو مست، است
آباد دلی، کز غم دلدار خراب است
من مستم و فارغ ز غم محتسب امروز
کو نیز چو من، بر سر بازار، خراب است
تنها نه منم، مست، ز خمخانه عشقت
کز جرعه جامش، در و دیوار خراب است
سلمان ز می جام الست، است چنین مست
تا ظن نبری کز خم خمار، خراب است
زاهد چه دهی پند مرا جامی ازین می؟
درکش که دماغ تو، زپندار، خراب است
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|