نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 12-22-2012
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض روایت داستان فیلم اینجا بدون من بهرام توکلی با بازی صابر ابر فاطمه معتمد آریا نگار جواهریان پارسا پیروزفر

روایت داستان فیلم اینجا بدون من بهرام توکلی با بازی صابر ابر فاطمه معتمد آریا نگار جواهریان پارسا پیروزفر
خلاصه داستان : خطر لوث شدن داستان فیلم لطفا اگر تاکنون این فیلم را ندیده اید این قسمت را نخوانید

شخصیت ها:
داستان روایت قسمتی از زندگی یک خانواده تقریبا فقیر 3 نفره هست که فاطمه معتمد اریا نقش مادری رو بازی میکنه که همسرش سالها پیش به خاطر اعتیاد اونها رو ترک کرده یا از بین رفته و از اون جز یک قاب عکس بر روی طاقچه چیزی باقی نمونده
مادری که زندگی سخت و ناکامی از گذشته داره و تمام نداشته هایش را مثل خیلی از مادرهای دیگه برای تنها دخترش که از مشکل جسمی از ناحیه پا رنج میبره و نمیتونه بدون عصا و چوب دستی راه بره میخواد و تمام سعیش رو میکنه که دخترش ازدواج کنه و مجرد باقی نمونه و اونطور که خودش میگه مثل دخترایی که یک عمر سرکوفت زن برادر شون یا دامادشون رو میخورن نباشه

دختر خانواده یلدا به خاطر مشکل جسمی ای که داره چندان از خونه بیرون نمیره و اجتماعی نیست و از مردم و جاهای شلوغ عصبی و ناراحت میشه و نمیتونه تحمل کنه خانم جواهریان این نقش رو به زیبایی بازی میکنه و یلدا در دنیای کودکانه خودش و موجودات خیالی و فرضی و توهمات سیر میکنه شاید به نحوی اونها رو زیباتر و بهتر از دنیای ادم بزرگها میدونه یلدا مجموعه ای از عروسکهای شیشه ای داره حیوانات جنگل هستند و مدام با اونها حرف میزنه و هر یک روز در میان اون ها رو شستشو میده و تمیز میکنه به طور وسواسی
توکلی در مورد این ادم میخواد بگه که به خاطر رفتار نامناسب جامعه به خاطر تکرار های مکرر اطرافیانی مثل برادر از نقص جسمی اون با "شل" یاد کردن اون و اصرار و اجبار ها و شیوه نامناسب مادر , این ادم اجبارا در دنیا کودکانه و توهمی خودش مونده در حالی که این ادم میتونه عاشق باشه که دیدیم میشه این ادم میتونه به زیبایی علاقمند باشه که میبنیم هر روز جلوی اینه دستشویی ارایش مختصری میکنه و تا مادر بر میگرده ارایش رو پاک میکنه
این ادم میتونه به موسیقی علاقه داشته باشه که داره
و این ادم میتونه اشپز و خانه دار خوبی باشه و ذوق کارهای جنبی داشته باشه که داره ژله درست میکنه در ایام بیکاریش و وووو
اما به خاطر کانال اشتباه جامعه و اطرافیان این ادم در نهایت محکوم به فنا میشه که دیدیم شد .

احسان برادر یلداست با بازی زیبای صابر ابر با صدای گرفته ی خوشمزه و منگی به جا و مناسب
احسان در یک انبار کار میکنه با حقوق بسیار کم و ابدا از شرایط کارش راضی نیست
اجاره خونه میده کار میکنه و عشقش به سینما و نویسندگی ناکام مونده اما قوه خیال قوی ای داره و به دنبال این هست که اون رو بارور کنه
به خاطرمشکلات بسیار زیاد زندگی به این نتیجه رسیده که با این وضعیت دیگه نمیشه ادامه داد و راهی نداره جز راهی که سالها پیش پدرش رفته بوده , ترک کردن خانواده و رفتن
مدتیه که به رفتن فکر میکنه قراره بره جنوب و یک دوست که قبلا هم سطح و هم مسلک خودشون بوده و قبلا رفته الان پیشرفت کرده و قاچاقی ادم رد میکنه (البته تضمینی ! )
قراره بره و اون ردش کنه بره ...
این مساله رو با دوست صمیمیش رضا هم در میون میذاره که اون بیشتر با تمسخر به این مساله نگاه میکنه .

رضا : پارسا پیروز فر که مدت زیادی بود فیلمی ازش ندیده بودم دوست صمیمی احسانه هم بیرون هم در محل کار کمی منطقی تر و مسلط تر به نظر میرسه
رضا نامزد داره که میخواد با اون ازدواج کنه اما هنوز به احسان چیزی در موردش نگفته
رابطه رضا و نامزدش خوب به نظر میرسه در سکانسی که در ساندویچی هستند گرم گرفتن صحبت و خنده های رضا با نامزدش مشهوده و او بر اثر علاقه عکس نامزدش رو هم همیشه همراه خودش داره
ادمیه که حالش خوبه دلشم خوبه ادمیه که وسط یه بحث جدی و اجتماعی در لحظه که ازش بپرسی دلت چی میخواد دلش ساندویچ بخواد , این ادم نمیتونه حالش خوب نباشه نمیتونه افسرده باشه یا دلش نامزدش رو نخواد و اجباری باشه
ادمها چیزهایی میخوان که ندارند
اون لحظه دلش کسی رو نخواست که سرش رو بذاره روی شونه ش گریه کنه توجه اجتماعی نخواست کسی رو نخواست که درکش کنه بلکه یه ساندویچ خواست یعنی گرسنه ش بود افسرده نبود حالش خوب بود در حالی بغل دستش دوستش احسان حال دیگه و خواست دیگه ای داشت
رضا همه چیش تکمیل بود دلش هم خوش بود اواز میخواند اوازی با متنی نه سرد و افسرده بلکه پر از شور و نشاط :

"روز و شب با شور و طرب چون مرغ عاشقی دل بیدار من/ پر کشد هر سو بیقرار / شاید بنگرد رخ دلدار من/سبک و باد سحر و کند به هر سو گذر ... "





بنابراین ایشون نامزدش رو دوست داره از جنس خودشه و مادرشم اونو در مراسم روضه و ختم پیدا نکرده .
برای درک بیشتر این مساله میتونیم رجوع کنیم به شخصیت نظیر ایشون در نمایشنامه باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیام اونجا اون ادم کاملا منطقی بودن و استوار بودن پرفکت بودنش مشهود بود .

از موسیقی نوشتم , موسیقی این فیلم خیلی خوب بود اضافه نبود زیاد نبود اما کافی بود در بعضی لحظات واقعا میچسبید
همونطور که گفتم مثلا در بالا برای نشان دادن شخصیت رضا قطعا ترانه ی مناسبی انتخاب شده بود
این انتخاب های درست برای شخصیت مادر هم وجود داشت
انتخاب "شب انتظار داریوش رفیعی" برای سکانسی که مادر مغمومانه داره یه فنجان چای رو مینوشه و میره توی فکر قدیما و خودش و زندگی سختش و همسرش و ترانه ادامه پیدا میکنه با شب به گلستان تنها منتظرت بودم باده ی ناکامی از هجر تو پیمودم ...
این ادم هم میتونست باده ی ناکامی ننوشه هجران رو نکشیده باشه و میره توی فکر
خودش کشیده حالا چیکار کنه لااقل ادامه زندگی تباه شده ی خودش رو در دخترش به خوبی داشته باشه
خوشبختی زندگی دخترش معنای خوشبختی خودشم هست بخت گمشده ی خودش رو در زندگی دخترش به واقعیت برسونه (بخت گمشده امین الله رشیدی چندین بار در این فیلم به گوش میرسید)
در کفاشی هم صدای موسیقی کردی به گوش میاد که از رادیو پخش میشه فکرکنم .
همونطور که دیده میشه موسیقی ها بازگو کننده ی حس و حال کسیست که داره گوش میکنه پس اون شعر و اواز رضا هم واقعا از حال خوب و رضایتش از نامزدش حکایت میکنه نامزدی که اگر اجباری بود باهاش شوخی نمیکردی توی تلفن (وقتی که میگه البته تضمینی ! ) .
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید