نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 07-07-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض اصطلاحات زبان فارسی : حرف "خ"

اصطلاحات زبان فارسی : حرف "خ"
تدوین آریا ادب

منبع http://aryaadib.blogfa.com/cat-15.aspx

خ
خاتم کاری نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
خاتون پنجره بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
خاج پرست مسیحی، عیسوی، ارمنی، آشوری
خاج کشیدن صلیب کشیدن
خاربست دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
خارج از حد بیش از اندازه
خارج از محدوده بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
خارج از مرکز مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
خارج رفتن بیرون رفتن از خانه، رفتن به خارج از کشور
خار چشم کسی بودن مایه ی عذاب کسی بودن
خارش خاریدن، نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
خارشک مردم آزار، سادیست
خارش گرفتن به خارش افتادن بدن
خاص و خرجی ممتاز و معمولی
خاصه هر چیز ممتاز و از جنس عالی
خاصه پز نانوایی که نان خوب می پزد (در مقابل خرجی پز)
خاصه تراش آرایشگر مخصوص بزرگان
خاصه خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
خاصه خرجی کردن استثتا کذاشتن، تبعیض قایل شدن
خاصه فروش فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
خاطر جمع مطمئن
خاطر جمع بودن مطمئن بودن، یقین داشتن
خاطرجمع شدن مطمئن شدن
خاطر خواه عاشق، دل باخته
خاطرخواه شدن عاشق شدن، دل باختن
خاطر داشتن به یاد داشتن
خاطر کسی را خواستن کسی را دوست داشتن
خاطر نشان کردن یادآوری کردن، تذکر دادن
خاطره یادگار
خاک اره ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
خاک آلود آلوده به گرد و غبار و خاک
خاک انداز وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
خاک برداری بردنخاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
خاک بر سر توسری خورده، داغ دیده، بدبخت
خاک بر سری بی آبرویی
خاک برگ برگخشکخرد شده
خاک به دهنم زبانم لال
خاک به سر شدن مصیبت زده شدن، داغ دیدن، از فدر و اعتبار افتادن
خاک به سر کردن به فکر چاره افتادن، چاره جویی کردن
خاک به سری همبستری زن با شوهر
خاک به سری کردن همبستر شدن زن با شوهر
خاک پاک زادگاه
خاک پای کسی بودن ذلیل کسی بودن، مرید کسی بودن
خاک تو سری مصیبت زدگی، گرفتاری، بدبختی
خاک تو سری کردن نزدیکی کردن زن با شوهر
خاکروبه زباله، آشغال
خاکروبه ای سپور، آشغالی
خاکسترمال کردن شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
خاکستر نشین بدبخت، سیه روز، ذلیل
خاکشیر کنایه از خرد و ریز ریز
خاکشیر مزاج غلامباره، سازگار با هر جریانی
خاکشیر نبات دوستی و رابطه ی نزدیک، سوابق آشنایی
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
خاکشیر یخ مال خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
خاک عالم تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
خاک کردن دفن کردن، در گور نهادن، پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
خاک مالیدن پستان از شیر گرفتن کودک با مالیدن خاک بر سر پستان
خاک و خُل گرد و غبار، آشغال
خاکه خرده ی هر چیزی
خاکه رو خاکه پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
خاکه زغال ریزه ی زغال
خاکی فروتن و متواضع
خال نقطه ی سیاه، لکه
خال اُغلی پسر خاله، رفیق نزدیک
خال باز کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
خال به خال خال خال
خالچه و میخچه گذاشتن شاخ و برگ دادن، شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
خال خالی خالدار، دارای خال های بسیار
خال زدن پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی، خال کوبی کردن
خال گوشتی نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
خال مَخال خال خال
خالو دایی، کلمه برای خطاب در جنوب ایران
خاله بی بی نوعی آش
خاله جان آقا یکی از چهار زن کلثوم ننه
خاله خاک انداز همنشین سر و زبان دار
خاله خامباجی نگا. خاله خاک انداز
خاله خرسه دوست نادان
خاله ی خر عمه ی گاو بسیار نفهم، از اصل و نسب نادان
خاله خُمره زن کوتاه قد و چاق
خاله خواب رفته آدم شل و بی حال و وارفته
خاله خوانده زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
خاله خواهر خوانده نگا.خاله خاک انداز
خاله در هم همیشه نگران، همیشه اخم کرده
خاله رورو زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
خاله زنک زن امل و دنیا ندیده، بی سواد و عامی، کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
خاله سوسکه دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
خاله شلخته زن شلخته و بی احتیاط
خاله قدومه نگا. خاله سوسکه
خاله قزی دختر خاله، خویشان و بستگان
خاله گردن دراز شتر، آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
خاله ماستی آدم بی اهمیت و بی ارزش
خاله وارَس آدم فضول
خاله وارسی فضولی، تحقیق بی مورد
خاله وارفته آدم شل و ول و شلخته
خالی بستن چاخان کردن، بلوف زدن
خالی بند چاخان، دروغ گو
خالی خالی بدون چیز دیگری
خالی کردن تفنگ شلیک کردن
خالی کردن دل کسی کسی را ترساندن
خام سوخته از درون ناپخته، از بیرون برشته
خام شدن فریب خوردن، اغفال شدن
خام طمع پر طمع و حریص، پر توقع
خام عقلی حماقت، دیوانگی
خام کردن فریب دادن، اغفال کردن
خان خانی پر هرج و مرج، ملوک الطوایفی
خانم زن بدکاره، هرزه
خانم آوردن پا اندازی کردن
خانم باجی همشیره، خواهر خوانده
خانم باز مردمعاشر با زنان هرزه
خانم بازی معاشرت با زنان هرزه
خان خانم ها محترم ترین خانم ها، بیش تر به دختر بچه گفته می شود
خانوار مجموع اعضای یک خانواده
خانه آباد عبارتی برای تحسین است
خانه آبادان عبارتی به عنوان سپاس
خانه به دوش بی خانمان، آواره
خانه به دوشی بی خانمانی، آوارگی
خانه بستن در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
خانه تکانی پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
خانه ی خاله جای راحت و خودمانی، ملک شخصی
خانه خانه سوراخ سوراخ، شطرنجی
خانه خراب بدبخت شده، بی چیز شده، زیان دیده
خانه خراب کردن بدبخت کردن، بی چیز کردن
خانه خراب کن بدبخت کننده، زیان رساننده
خانه خرابی بدبختی، زیان بسیار
خانه خمیر نگا. خانه خراب
خانه دار رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد، کدبانو، زنی که شاغل نیست
خانه زاد نوکر، خدمت گزار
خانه شاگرد پسربچه ی خدمت گزار در خانه
خانه گرفتن نگا. خانه بستن، اجاره کردن خانه
خانه نشین شدن از کار بی کار شدن، معزول شدن
خانه یکی صمیمی و یکدل
خاور زمین قاره ی آسیا
خاور شناس دانا به فرهنگ شرق
خایه بیضه، جرات
خایه ی چپ کسی بودن به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
خایه دار با جرات، شجاع
خایه دستمال کردن چاپلوسی کردن، منت کشیدن
خایه ی غول را شکستن به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
خایه قوچی نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
خایه مال چاپلوس، متملق، دستمال به دست
خایه مالی کردن چاپلوسی کردن، نگا. دستمال ابریشمی داشتن
خبر گزارش رویداد
خبر کسی یا چیزی را آوردن مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن، مردن، نابودی
خبر چین سخن چین، جاسوس
خبرچینی کردن سخن چینی کردن، خبر از جایی به جایی بردن، جاسوسی کردن
خبردار اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
خبر داغ خبر بسیار مهم
خبرکش سخن چین
خبرکشی کردن سخن چینی کردن
خبر گرفتن پرسیدن
خبرگزاری موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
خبر مرگش خدا مرگش بدهد
خبرنگار آن که برای روزنامه، مجله، یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
خبرنگاری کار خبرنگار
خبره ماهر، استاد
خبط کردن اشتباه کردن، به خطا افتادن
خپله چاق و کوتاه قد
ختم شدن پایان گرفتن
ختم قرآن کردن یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
ختم گذاشتن مجلس ترحیم گذاشتن
ختم گرفتن نگا. ختم گذاشتن
ختنه سوران جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
ختنه نکرده آزمند، پول پرست، نامسلمان، پدر سوخته
خجالت دادن کسی را شرمسار کردن
خجالت زده شرم زده، شرمگین
خجالت زده شدن شرمسار شدن، شرمنده شدن
خجالت زده کردن شرمنده کردن، خجالت دادن
خجالت کشیدن شرمنده شدن
خجالتی کم رو، پرحیا
خدا بسیار زیاد، فراوان
خدا به دور پناه بر خدا
خدا به رد در پناه خدا
خدا برکت خدا بیش ترش کند
خدا برکت بده نگا. خدا برکت
خدا به همراه خدا خافظ
خدا بیامرز مرحوم، مغفور
خدابیامرزی درخواست بخشش
خداپسندانه مورد پسند خدا
خدا حافظ به درود، در پناه خدا، خدا نگهدار
خداحافظی کردن به درود گفتن
خدا خدا کردن بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن، پناه به خدا بردن
خدا داده دیم کاری
خدا داده به فلانی بختش یار بوده
خدا را بنده نبودن بی نهایت عصبانی بودن، کفران کردن
خدا رسانده مفت و مجانی به دست آمده
خدا روز بد نده چشم بد دور، روز بد نبینید
خدا به سر شاهده خدا بالای سر شاهد است
خدا قوت خدا قوت بدهد، خسته نباشی
خدا کند ای کاش
خدا گرفتن به عذاب خدا گرفتار شدن، بدبخت شدن
خدا گرفته بدبخت شده، به عذاب خدا گرفتار شده
خدا نکرده امیدوار این طور نباشد
خدا نگهدار خدا حافظ


ادامه در پست بعدی

__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید