نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 09-05-2009
تاري تاري آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,296
سپاسها: : 0

33 سپاس در 31 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط رزیتا2 نمایش پست ها
من الان دارم به شام مهمونام فکر میکنم خدا به دادشون برسه یه سر پای سیستم یه سر به آشپزخونه چی میشه شام امشب
_____________________
تو به چی فکر میکنی؟
من به بيمارستان، مهمونهاي بخت برگشته كه با لبخند و فكر اينكه چه غذاي خوشمزه اي ميخوان بخورن ، كتكهاي ممتد شوهرت، صورت قرمز و عرق كرده تو، و چمدوني كه دم در گذاشتي كه زودتر فلنگو ببندي بري خونه مامانت فكر ميكنم تازه خرج بيمارستان كه خودش يه پروژست
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....

رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......





ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني
(تاري)


پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید