یک سکانس معرکه از سولاریس (1972 ، تارکوفسکی)
در نمای عمومی پایان فیلم می بینیم که کریس زانو می زند و پای پدرش را در آغوش می گیرد.دوربین به تدریج از آن ها دور می شود و تبدیل می شود به یک نمای هوایی که در آن ،کریس و پدر را بسیار کوچک و در دل اقیانوس سولاریس می بینیم. با این نما تارکوفسکی می گوید که مرز میان خاطره و واقعیت جاری زندگی قابل تفکیک نیست ،زیرا خاطره ی گناه (برآمده از سولاریس) برای زندگی کریس راهی روشن و مثبت گشوده و او این نکته ی بدیهی را برای اولین بار به صورتی شگفت آور با تمام وجود لمس می کند که واقعیت جاری امروز ،فردا چونان یک خاطره رخ می نماید و آن خاطره تا انتهای زندگی اش با او همراه است چونان خود زندگی.