سخن ما بر سر این است که برای نمونه یک ایرانی اگر بخواهد بگوید «ارجحیت»، از پنج بار چهار بار واژهی ارجحیت را بهکار میبرد و یکبار میگوید «برتری». پیشنهاد انجمن پارسیگویان این است که ارجحیت را یک بار بهکار ببرید و چهار بار دیگر را بگویید: برتری.
یا در برابر واژهای مانند «زحمت» ما واژههای: دردسر، رنجه، سختی، آزار، گرفتاری، دشواری و گیرودار را داریم. ما تمام این واژها را در برابر واژهی زحمت میتوانیم بهکار ببریم.
یا به جای «شجاع»، میتوانیم بگوییم: دلیر، نترس، پردل، بیپروا، یل، گیل، گرد و دلاور.
ببینید با به کار بردن یک واژهی شجاع، چند واژهی سره و زیبا را به گورستان فراموشی میسپاریم.
بنابراین اگر تلاش کنیم واژههای فارسیای را که میشناسیم و پدر و مادرها در دبستان، دبیرستان و دانشگاه خواندهاند و با آنها آشنا هستند، بیشتر به زبان بیاوریم تا واژههای بیگانه را، زبان فارسی بسیار بسیار از واژههای بیگانه آسوده خواهد شد.
«به جای ابتدا: نخست
به جای احتیاج: نیاز
به جای مؤنث: ماده
به جای ماساژ: مشت و مال
به جای مرتجع: واپسگرا»
بهجای عمامه: دستار
به جای لحاف: روانداز
به جای والده: مادر
به جای وحدت: همبستگی
به جای وطن: میهن
به جای کثیرالانتشار: پرشمارهگان
به جای مشاور: رایزن
بجاي ارتعاش بگو لرزش
بجاي ارتفاع بگو بلندي
بجاي ارسال کردن بگو فرستادن
بجاي ارکستر بگو همنوازي
بجاي از اين نظر بگو از اين روي
بجاي از آن روز به بعد بگو پس از آن روز
بجاي ازدواج بگو زناشوئي
بجاي از قديم بگو از دير باز