هرجا كه سفر كردم تو همسفرم بودي
وز هر طرفي رفتم تو راهبرم بودي
با هركه سخن گفتم پاسخ ز تو بشنيدم
بر هركه نظر كردم تو در نظرم بودي
هرشب كه قمر تابيد ، هرصبح كه سرزد شمس
در گردش روز و شب شمس و قمرم بودي
در خنده من چون گل در كنج لبم خفتي
در گريه من چون اشك ، در چشم ترم بودي
در صبحگه عشرت همدوش تو ميرفتم
در شامگه غربت بالين سرم بودي
چون طرح غزل كردم بيت الغزلم گشتي
چون عرض هنر كردم زيب هنرم بودي
آواز چو ميخواندم سوز تو به سازم بود
پرواز چو ميكردم تو بال و پرم بودي
هرگز دل من بر تو يار دگري نگزيد
گر خواست كه بگزيند يار دگرم بودي
سرمد به ديار خود از ره نرسيده گفت
هرجا كه سفر كردم تو همسفرم بودي
|