سوگند در اشعار پارسی
مرابه جان تو سوگند و صعب سوگندي
كه هرگزاز تو نگردم نه بشنوم پندي
شهيد بلخي
زبس به هجرتوخوكرده ام قسم به وصالت
كه يك دقيقه غمت را به عالمي نفروشم
عندليب كاشاني
خشم وكين،جوروستم،لطف وعطا،مهرووفا
به خدا گر زتوباشدهمه نيكواست مرا
فرصت
روز وشب مهرتو ميورزم و اين رازنهان
كس ندانست به غيراز تو خدا ميداند
محتشم كاشاني
سوگندخوردو چشم ترش را گواه كرد
كزآن دوگونه جز لب من بوسه برنداشت
دكتر حميدي
به خاك كعبه كويت،به حق حلقه مويت
كه ممكن نيست كزروي توهرگزروي برتابم
سلمان ساوچي
به مهر تو اي ماه زيبا قسم
به مهرتواي مهررخشاقسم
اطهري كرماني
به آهي كه از سينةسوخته
كشدشعله تاعرش اعلا قسم
اطهري كرماني
به گم كرده راهي كه از كاروان
جدامـــانده افتاده ازپاقسم
اطهري كرماني
به جان هاي از عاشقي بي قرار
به دلهـــاي عشّاق شيدا قسم
اطهري كرماني
به آن ناله هائي كه پرميكشند
به سوي خدانيمه شبهاقسم
اطهري كرماني
به آن آتشين پرتو ايزدي
كه تــابيدبرطورسيناقسم
اطهري كرماني
اگر ميشناسي خداوندرا
به ذات خداونديكتاقسم
اطهري كرماني
كه عشقت ز دل رفتني نيست
نيست به پروردگارتواناقسم
اطهري كرماني
سوگند به موي تو كه از كوي تو رفتم
ازكوي تو آشفته تر از موي تو رفتم
سيمين بهبهاني
به آه در گلو بشكسته سوگند
به سوزسينه هاي خسته سوگند
مهدي سهيلي
به اشك مادري كز داغ فرزند
فروريزد به رخ پيوسته سوگند
مهدي سهيلي
مرا در بي كسي پيوسته كس باش
به وقت ناله ها فرياد رس باش
مهدي سهيلي
به ابروان تو سوگند مي خورد جانم
كه دل در آتش سوزنده است زتاب رخت
شمس مغربي
قسم به جان توخوردن طريق عزّت نيست
به خاك پاي توكان هم عظيم سوگند است
سعدي
سوگند بدان عهد كه با زلف تو بستم
جز برسر زلفت به كسي دل نسپارم
محيط قمي
گرچهميدانم قسمخوردن بهجانت خوب نيست
هم به جان توكه يادم نيست سوگنددگر
نظيري نيشابوري
از خود مران مرا كه قسم ميخورم هنوز
جز با دوچشم مست تو عهدي نبستهام
ناصر نظمي
به خاك پاي عزيزان كه از محبّت يار
دل از محبّت دنيا و آخرت كندم
سعدي
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 04-06-2010 در ساعت 12:15 PM
|