نمایش پست تنها
  #11  
قدیمی 11-23-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


باز باران


بعد از چند روز گرمای هلاک کننده و بی سابقه، باز در دیار سبز ما باران ترانه می خواند.
چقدر باران زیباست...
تمامی حیاط با ضربآهنگ قطرات ریز و مداوم باران شسته می شود. گلهای گلدانها انگار که در برابر لطافت باران از شرمندگی سر خم می کنند. صدای چرخش آب در ناودانهای حیاط، سیراب شدن باغچه از گردش آب در رگهای خاک، خیس شدن برگهای درخت به و انبه، جابجا شدن کبوتر ِیا کریمی که در لابلای درخت خانه مان لانه کرده و صدای او که از داخل اتاق اکنون با خوشحالی می گوید: باز باران ...باز باران.

افاضات:
دوست داریم زندگی کن اگر چه جامعه شناسان بر خلاف این دیدگاه معتقدند این زندگیست که اغلب انسانها را می میسازد.

مثلاً الان دوست داریم بر خلاف تمامی آداب و ملاحظات به حیاط برویم و کاملاً لخت شویم (البته شورت لازم است!) و قدم زنان در زیر باران ترانه بخوانیم و گاه فریاد خوشحالی بکشیم و فریاد کنیم :

باران
دوستت داریم. یا اینکه در خیابانها بدویم و به همه بگوئیم چند روز پیش چقدر مشتاق باران بودند و الان که باران آمده چرا شادی نمی کنند؟
چرا نمی رقصند؟ چرا زیر باران تر نمی شوند؟
می دانیم برای همگان در این زمانه پر آشوب و گرفتاری، غم و غصه فراوان است و جگرها چون زلیخا پاره پاره است ولی تا باران و امید بارش هست، زندگی باید کرد.

بازباران

باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه

من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها
رودها راه اوفتاده

شاد و خرم
یک ــ دو سه گنجشک پر گو
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو

می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی

یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان

کودکی ده ساله بودم :
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک

از پرنده
از خزنده
از چرنده
بود جنگل گرم و زنده

آسمان آبی چو دریا
یک ــ دو ابر این جا و آن جا
چون دل من
روز روشن

بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده

برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی.

سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دم به دم پر شور و غوغا

رودخانه
با دو صد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ می زد چرخ می زد همچو مستان .

چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی .

با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم از سر جو
دور می گشتم ز خانه .

می پراندم سنگ ریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم «کرده خاله »

می کشانیدم به پایین
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی

می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی

هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش بود زیبا
شاد بودم
می سرودم

« روز ! ای روز دل آرا !
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ور نه بودی زشت و بی جان »

این درختان
با همه سبزی و خوبی
گو ؛ چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان ؟

« روز ! ای روز دل آرا
گر دل آرایی است از خورشید باشد
ای درخت سبز و زیبا !
هر چه زیبایی است ؛ از خورشید باشد ».

اندک اندک ؛ رفته رفته ؛ ابرها گشتند چیره
آسمان گردید تیره
بسته شد رخساره ی خورشید رخشان
ریخت باران ریخت باران

جنگل از باد گریزان
چرخ می زد همچو دریا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا

برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابرها را
تندر دیوانه غرّان
مشت می زد ابر ها را .

روی برکه مرغ آبی
از میانه ؛ از کناره
با شتابی
چرخ می زد بی شماره

گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
باد ها با فوت خوانا
می نمودندش پریشان

سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا

بس دل آرا بود جنگل
به ! چه زیبا بود جنگل
بس ترانه ؛ بس فسانه
بس فسانه ؛ بس ترانه

بس گوارا بود باران
به ! چه زیبا بود باران
می شنیدم اندرین گوهر فشانی
رازهای جاودانی پندهای آسمانی

« بشنوازمن؛کودک من !
پیش چشم مردفردا
زندگانی ــ خواه تیره،خواه روشن ــ
هست زیبا؛هست زیبا؛هست زیبا؛ » .

«گلچين گيلاني»

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید