اي شور، اي قديم
صبح
شور ابعاد عيد
ذايقه را سايه كرد.
عكس من افتاد در مساحت تقويم:
در خم آن كودكانه هاي مورب،
روي سرازيري فراغت يك عيد
داد زدم:
(( به، چه هوايي! ))
در ريه هايم وضوح بال تمام پرندهاي جهان بود.
آن روز
آب، چه تر بود!
باد به شكل لجاجت متواري بود.
من همه مشق هاي هندسي ام را
روي زمين چيده بودم.
آن روز
چند مثلث در آب
غرق شدند.
من
گيج شدم،
جست زدم روي كوه نقشه جغرافي:
(( آي، هليكوپتر نجات! ))
حيف:
طرح دهان در عبور باد بهم ريخت.
***
اي وزش شور، اي شديدترين شكل!
سايه ليوان آب را
تا عطش اين صداقت متلاشي
راهنمايي كن.
*****
|