نمایش پست تنها
  #26  
قدیمی 07-20-2014
افسون 13 آواتار ها
افسون 13 افسون 13 آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026

3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ننگ

ننگ

خندید و روی سینه ی سوزان من فشرد
آن غنچه های سر زده از شاخه ی بلور
غرق غرور گشتم و گفتی نشسته ام
بر بالهای موج خروشنده ی سرور
ما هر دو از نیاز جوانی در التهاب
درمان خود نهفته به پادزهر بوسه ها
سوزانده در شرار عطش توبه ی کهن
افشانده در کویر هوس دانه ی حیا
- مه خفته روی بام شب و تا سپیده دم
بسیار مانده ، خسته شدی ، لحظه ای بخواب
- بیدار مانده ام که بر این غنچه های سنگ
امواج بوسه هدیه کنی چون کف شراب
چون کودکی که طاقت او را ربوده تب
پیچنده بود و از بدنش شعله می جهید
اما ز سکر بوسه و تخدیر چشم و دست
کم کم به خواب رفت و در آغوشم آرمید
وقتی که روز تشنه درون اتاق ما
اشباح تیره را به فروغ سحر شکست
او دیدگان سرزنش آمیز خود گشود
شرمنده وار و غمزده پهلوی من نشست
یک لحظه در خموشی خود بود و ناگهان
آیینه ای برابر چهرم گرفت و گفت :
حک است بر کتیبه ی پیشانی تو : ننگ
خود را بکش که ننگی و نتوانیش نهفت
گویی که بیم سرزنشت نیست ، ای عجب
شستی به آب خیره سری آبروی خویش
سرخاب هرزگی زده ای روی گونه ام
اینست هنر که شهره ی رذلی به کوی خویش
آیینه را گرفتم و افکندم و شکست
گفتم که بگذر از سر جادوی ننگ و نام
کاین داستان کهنه که رنگ فنا گرفت
دامی است در گذرگه مستی و عشق و کام
پرهیز اگر به دیده ی شوخ تو جلوه داشت
دیشب اسیر دام هوسها نمی شدی
وز گیر و دار وسوسه نفس طعمه جوی
راه گریز جسته و رسوا نمی شدی
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید