نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 01-14-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض پیرایش و بازسازی زبان

پیرایش و بازسازی زبان


داریوش آشوری




چه بخواهیم چه نخواهیم، زبان فارسی بنا به ضرورتِ تغییر زندگی و مبانی و فرهنگی و تمدنی ما نیازمند دگرگونی و سازگاری با شرایط تازه است و این سیر هر زمان شتاب بیشتری به خود می گیرد. فارسی زبانان می خواهند به زبان فلسفه و علم و هنر مدرن سخن بگویند و وارد جهان تکنولوژیک بشوند و ناگزیر زبانشان نیز، همچون ابزار ضروری ِچنان شیوه ای از ارتباط و زندگی، دگرگون می شود.





ناگزیری دگرگونی زبان از نظر دستگاه واژگانی و معنایی از رابطه ی ضروری و ارگانیک میان زبان و صورت تمدن و فرهنگ بر می آید. به عبارت دیگر، میان صورت هر تمدن و فرهنگ و زبان آن، از نظر عالم معنایی ای که در زبان باز می تابد و بیان می شود، رابطه ی ضروری ای هست. زیرا هر تمدن و فرهنگ عالم ِ معنایی ِویژه ای ست که آدمیان با زیستن در آن آن عالم ِمعنایی را می زیند که رابطه ای سر راست با صورت مادی هر تمدن و فرهنگ دارد، یعنی ابزارها و فنونی که آدمیان برای برآوردن نیازهای مادی خود به کار می برند و آنچه ازین راه تولید می کنند.


بدین ترتیب است که ما با این پوست انداختن تاریخی، ناگزیر در حال از دست دادن هزاران واژه و به دست آوردن هزاران واژۀ دیگریم. هزاران واژه ای را از دست می دهیم که روزگاری برای ما پهنۀ عالم غیب و هفت اقلیم وجود را شرح می کردند و نام می گذاشتند که جهان پدیدار جز مرتبه ای و هاله ای و سایه ای از آن نبود؛ نامهای بسیار برای هر پله از نردبامی که انسان را از خاک به افلاک می بُرد، به جهان اساطیر، به حضور پریان و جنها، به غرفه های بهشت، و از آنسوی دیگر، تا اسفل السافلین دوزخ. ما اینها همه را به فراموشی می سپاریم تا بجای آن برای هر چیزی از چیزهای زمینی و برای هر دستگاهی از بی شمار دستگاههای ساختۀ تکنولوژی و برای هر پیچ و هر دسته و هر محور و میلۀ این دستگاهها و هر کارکردشان نامی بیاموزیم که مردمانی دیگر بر آنها گذاشته اند.


اندیشه ای که روزگاری چشم از زمین و «کون و فساد» آن بر می گرفت تا مبداء ثابت و ازلی و ناجنبای وجود را بنگرد، برای «ساکنان حرم ستر و عفاف و ملکوت» نامها داشت. و اکنون که آن ساکنان را از یاد می بَرَد، حیران آنست که اینهمه دستگاه گردان را چگونه بنامد. زیرا زبان او زبان گردش و چرخش نیست. زبان او زبان بودن است نه شدن.[1]


برخی نگران آنند که با هجوم واژه های جدید و از یاد رفتن واژه های کهن، بویژه واژه های عربی، رشتۀ پیوند ما با گذشته بریده خواهد شد. اما این نگرانی نابجاست، زیرا این بریدگی هم اکنون بیش از نیم قرن است که روی داده و هر روز با شتاب بیشتری از آن گذشته دور می شویم. گروهی هنوز فخر می کنند که زبان فارسی هزار و چند صد سال است که دگرگونی اساسی نیافته و، بمثل، فهم زبان شاهانه برای امروزیان نیز دشوار نیست، حال آنکه زبان انگلیسی یا فرانسه در طول چند صد سال چنان دگرگون شده است که زبان ادبیات سیصد - چهار صد سالۀ آن جز برای اهل فن فهمیدنی نیست.


بی گمان، علت این امر - اگر این ادعا چنانکه باید درست باشد - آنست که ما تمدنی کمابیش ساکن داشته ایم و در طول هزاره ها دگرگونی اساسی در مبانی بینش و شیوۀ زندگی و همچنین لوازم و ابزارهای این زندگی روی نداده است، و ازینرو دگرگونی زبان نیز (البته جز زبان نوشتنی که سرنوشتی دیگر داشته است، چنانکه گذشت) اندک - اندک و ناپیدا بوده است. بویژه در طول هزارۀ اخیر شعر دری چه در گسترش دامنۀ این زبان چه در نگهداشت آن عاملی بسیار کار آمد بوده است.


اما اکنون که سیلی از غرب آمده و صورتی دیگر از زندگی و فرهنگ و تمدن بر ما چیره می شود، یکباره، در عرض پنجاه - شصت سال، و بویژه در سی - چهل سالۀ اخیر، همه کاچال و اسباب منزل سعدی و حافظ و اسباب و ابزارها و فنون پیشه وری بازار سرگذرشان و همۀ اسباب اینجهانی زندگیشان را دور ریخته ایم و بجای آن مبلمان و فنون و ابزار فرنگی آورده ایم، چنانکه ازین پس عکس جام و قدح و سبو و مینای خواجه حافظ را هم باید درواژه نامه های مصور دید و همچنین همه اسباب و ابزارهای دیگر آن زندگی را. این از «فرهنگ مادی» ایشان (به قول علمای اجتماعی) که از آن، به برکت خاموشی های برق، تنها شمع مانده است، آنهم بی پروانه ای که از سوختن پروا کند یا نکند! و چه باید گفت از «فرهنگ غیرمادی» ایشان، یعنی از قصه هاروت و ماروت و تهمورث دیوبند و ناز یوسف و حُسن شیرین، یا از پرواز آدمی از ثری تا ثریا؟




...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید