نمایش پست تنها
  #24  
قدیمی 07-12-2010
nae آواتار ها
nae nae آنلاین نیست.
کاربر فعال بخش سینما
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: بهشهر
نوشته ها: 1,694
سپاسها: : 1

31 سپاس در 27 نوشته ایشان در یکماه اخیر
nae به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

«هفت دقيقه تا پاييز» چند نوع پايان داشت
اكران «هفت دقيقه تا پاييز» جدا از آشتي دادن هديه تهراني با سينماي ايران و شروع فصلي تازه در فيلمسازي عليرضا اميني يك نكته مثبت ديگر هم داشت. آن هم ديده شدن استعدادي همچون محسن تنابنده در اين فيلم است.


تنابنده كه اغلب آثارش يا به اكران در نيامده‌اند (مثل «سنگ اول» فروزش و «چند كيلو خرما براي مراسم تدفين» سالور) يا در اكران‌هاي به اصطلاح فرهنگي ديده نشده‌اند (مثل «استشهادي براي خدا» اميني) اما اكران گسترده «هفت دقيقه تا پاييز» اين مجال را براي بينندگان سينما فراهم مي‌كند تا با بازي گيراي تنابنده آشنا شوند. خبرهای خوبی هم در راه است، اینکه به زودی فیلم بهروز افخمی(سن پترزبورگ) با بازی وی اکران خواهد شد. به مناسبت اکران «هفت دقیقه تا پاییز» گفت و گویی را با او ترتیب دادیم تا در دو حوزه فیلمنامه نویسی و بازیگری به کار متاخر تنابنده بپردازیم:
مي دانم كه حدودا هشت سال است به طور حرفه‌اي مشغول بازي در سينماي ايران هستيد اما تا قبل از اكران فيلم اميني به دليل اوضاع نا به سامان اكران بازي‌هاي شما عموما يا ديده نشده‌اند يا خيلي سطحي از روي آن عبور شده كه البته در اين بين فيلمنامه‌هاي شما نيز چنين سرنوشتي پيدا كرده‌اند. فكر مي‌كنيد اين نوع اكران‌ها كه در روزهاي اخير بحث داغي پيرامونشان وجود دارد چقدر به حضور يك بازيگر ضربه مي‌زند؟
سينما در درجه اول يك تعريف ساده دارد و آن مكاني است كه يك سري انسان آنجا مي‌روند و به تماشاي فيلم مي‌نشينند. طبيعتا اگر آدم‌هايي نباشند كه اين فيلم‌ها را ببينند، سينمايي هم وجود ندارد. پس نتيجه مي‌گيريم بدون مخاطب سينما هيچ جذابيتي ندارد. چون اساسا سينمايي وجود ندارد. پس وقتي يك فيلم نمايش داده نمي‌شود طبيعي است كه بگوييم سينمايي اتفاق نيفتاده است.
شما فيلم را نمي‌سازيد كه خودتان تماشا كنيد و با آن خوش باشيد، بلكه فيلم بايد به فرايند اكران برسد و بازخورد مخاطب را ديد. برخي از فيلم‌هاي من مثل «چند كيلو خرما براي مراسم تدفين» (سامان سالور) با مشكل مميزي روبه رو هستند و در محاق توقيف به سر مي‌برند و برخي ديگر به دليل سياست غلط عدم حمايت از فيلم‌هاي فرهنگي در چند سينماي محدود قرباني شرايط اكران شدند. البته فيلمنامه‌هاي من به‌جز «استشهادي براي خدا» چنين سرنوشتي را پيدا نكرده‌اند. من فيلمنامه «چند مي‌گيري گريه كني» را براي شاهد احمدلو نوشتم كه مورد استقبال مخاطبان هم واقع شد.
از سال 1381 بازي در سينما را آغاز كرديد، نام شما همواره تداعي‌گر فيلم‌هاي فرهنگي و خاص در سينماي ايران است. فيلم‌هايي مثل«استشهادي براي خدا»، «دانه‌هاي ريز برف»، «چند كيلو خرما براي مراسم تدفين» اما در يك سال گذشته ظاهرا تغيير مسير داده‌ايد و ترجيح داديد در فيلم‌هاي متعارف‌تري مثل «هفت دقيقه تا پاييز» و «سن پترزبورگ» در كنار سوپراستارهاي سينماي ايران نقش آفريني كنيد؟
در روزگاري مخاطب جايگاهي كه امروز براي من دارد را نداشت. افكاري كه در آن دوران داشتم با امروز كمي متفاوت بود. احساس من مي‌گويد اين ناشي از دور هم نشيني‌ها و جلسات روشنفكري كه در آن دوران با آنها عجين شده بودم، داشت اما وقتي به جلو آمدم احساس كردم مي‌شود هم فيلم فرهنگي داشت و هم آن فيلم فرهنگي اثر تماشاگرپسندي هم باشد. البته اين را هم بايد اضافه كنم كه خودم را خيلي همسو با مخاطب نمي‌كنم و خود را خيلي بر اساس سليقه آنها بالا و پايين نمي‌كنم ولي تماشاگر براي من اهميت دارد.
به نوعي سينماي ميانه؟
بله. من با تركيب اين دو موافق هستم سينمايي كه افرادي همچون اصغر فرهادي ثابت كردند كه مي‌شود و تلاش دارم كه بيشتر در اين كارها ايفاي نقش كنم.
و البته بهروز افخمي...
صد درصد! بهروز افخمي كسي است كه با فيلم «عروس» توانست همين مسئله سينماي ميانه را در كشور آغاز كند. بهروز از نظر من يكي از مهندس‌هاي سينماي ايران است كه سينما را خيلي دقيق مي‌شناسد و با فيلم‌هايش اين مسئله را ثابت كرده است و طبيعي است زماني كه پيشنهاد بازي در فيلمش را دريافت كردم با كله سر كار حاضر شدم! و به خاطر فيلم افخمي چندين فيلمنامه را رد كردم.
برسيم به «هفت دقيقه تا پاييز» اين فيلم چندمين همكاري پياپي شما با عليرضا اميني است، در تيتراژ فيلم نام سه نفر به عنوان نويسنده كار آمده: عليرضا اميني، عليرضا نادري و شما.
همان‌طور كه اشاره كرديد من با عليرضا اميني پيش از اين تجربه همكاري در چند فيلم را داشتم و آشناي من با وي به سال 1380 باز مي‌گردد. اما در «هفت دقيقه تا پاييز» ايده براي خود عليرضا اميني بود و حتي ايشان يك نسخه نيز طبق همان ايده نوشته بودند اما بنا به دليلي از نتيجه كار راضي نبود.
در اين زمان بود كه من به كار اضافه شدم و قرار شد طبق آن ايده فيلمنامه‌اي را بنويسم كه شايان ذكر است افراد مختلفي در نگارش اين فيلمنامه به بنده كمك كردند، مثل رضا دلاور. تا اين‌كه به فيلمنامه نهايي رسيديم و چيزي حدود 50 صفحه آماده شده بود اما به دليل اينكه زمان كليد خوردن نزديك بود و عوامل سازنده اصرار داشتند كه فيلم به جشنواره فيلم فجر برسد تصميم گرفتيم با همان فيلمنامه سر صحنه برويم اما از جايي به بعد فشار كار بسيار بالا رفت و كار خيلي سنگين شد و من هم به دليل اين‌كه هم بازي مي‌كردم و هم مي‌نوشتم ديگر توان ادامه كار را نداشتم اين شد كه از عليرضا نادري خواستيم بيايد و بخش انتهايي فيلمنامه را كمك كند تا ما به اتمام برسانيم.
عليرضا نادري پيش از اين فيلمنامه «كيفر» را براي عليرضا اميني نوشته بود. همين آشنايي قبلي باعث شد شما از او دعوت كنيد؟
من از دوران راهنمايي شاگرد آقاي عليرضا نادري بودم و تا حد زيادي نوشتن را از ايشان آموختم. گرچه شاگرد خلفي براي ايشان نيستم. فيلمنامه «كيفر» به درخواست من از عليرضا نادري دو سال قبل نوشته شد تا عليرضا اميني كارگرداني كند كه به دلايلي از جمله سرمايه‌گذاري روي آن به مشكلاتي برخورد و ساخت آن به طور كامل كنار گذاشته شد. اما دليل اين‌كه از عليرضا نادري دعوت شد، آشنايي خيلي زياد بنده با ايشان بود و به نظرم آمد در آن برهه زماني كسي جز ايشان نمي‌تواند به ما كمك كند ولي از طرف ديگر افسوس مي‌خورم كه ايشان را از جاي وارد كار كرديم كه فيلمنامه در يك سوم پاياني خود بود و هر كس ديگري جاي ايشان بود شايد اين درخواست را رد مي‌كرد و آقاي نادري از روي رفاقتي كه با من و برخي از اعضاي تيم داشت وارد پروژه شد و كار را تمام كرد.
شما تا به امروز دو سيمرغ از جشنواره فيلم فجر دريافت كرده‌ايد، كه هر دو اين‌ها براي فيلم‌هايي است كه خودتان نويسنده آنها بوديد. ظاهرا خود شما بيشتر از ساير كارگردانان توانايي شناخت قابليت‌هاي خود را داريد؟
با اين مسئله زياد موافق نيستم چون امسال من براي دو فيلم سيمرغ گرفتم فيلم «سنگ اول» (ابراهيم فروزش) و فيلم اميني كه اتفاقا فيلمنامه آقاي فروزش را بنده ننوشته بودم.
ولي بايد قبول كرد بازي‌هاي درخشان شما اغلب در فيلم‌هايي است كه خود شما نگارش آنها را بر عهده داشتيد. هيچ كس نمي‌تواند بازي درخشان شما را در فيلم اميني با فيلم «زمهرير» قياس كند؟
«زمهرير» را شما فاكتور بگيريد. در برهه‌اي من فكر كردم بد نيست پولي هم در اين ميان دربياورم ولي فوري به اين نتيجه رسيدم كه پولشان را ببرم پس بدهم و از كار كناره‌گيري كنم. شما براي اين قياس بهتر است بازي من را در فيلم «چند كيلو خرما براي مراسم تدفين» و يا «سنگ اول» مثال بياوريد.
در زمان جشنواره گفت‌وگويي با عليرضا اميني داشتم كه مي‌گفت فيلم بدون پايان جلوي دوربين رفت و زماني كه مي‌خواستند فيلم را كليد بزنند نمي‌دانستند كه چه اتفاقي در پايان خواهد افتاد؟
نه اين‌گونه نبود ولي چند نوع پايان داشت! كه ما بر اساس روند فيلمنامه انتخاب كرديم كه چه پاياني مي‌تواند براي اين درام بهتر باشد.
چون شما يكي از اضلاع فيلمنامه «هفت دقيقه تا پاييز» هستيد مي‌شود نكاتي را با هم پيرامون حفره‌هاي اين فيلمنامه بررسي كنيم. مثلا خود من متوجه نشدم چرا مريم در انتهاي فيلم پول‌ها را از ساك بيرون مي‌آورد طوري كه فرهاد ببيند؟
من فعلا ترجيح مي‌دهم درباره فيلمنامه حرف نزنم، چون احساس مي‌كنم خيلي دقيق و شفاف اين فيلمنامه، فيلمنامه من نيست!
موقع تماشاي فيلم احساس كردم برخي از سكانس‌هاي فيلم به صورت بداهه اجرا شده‌اند. مثل سكانس حامد بهداد كه جلوي در خانه دوستش مشغول صحبت با همسر دوستش است؟
آن صحنه مورد اشاره شما با كمي تغيير توسط خود بازيگر عينا از متن برداشته شد ولي از جهتي هم حرف شما درست است. چون ما صحنه‌هايي را داريم كه در اجراي آنها بداهه هم كار شده باشد. اين را هم بايد اضافه كنم كه اغلب سكانس‌هاي من و هديه تهراني از قبل توسط خود من نوشته شده بود و به كمك خود خانم تهراني روي آنها دقيق تمرين شده است. در نهايت بايد بگويم من براي عليرضا اميني احترام زيادي قائل هستم و او را بسيار دوست مي‌دارم ولي از اين شيوه كارش كه تا اين حد اجازه بداهه به بازيگران خود مي‌دهد، من چندان راضي نيستم.
اين روزها خاطره اسدي در مصاحبه‌هاي خود مرتب از تغيير فيلمنامه «هفت دقيقه تا پاييز» انتقاد مي‌كند و در جاهايي عنوان كرده كه ابتدا ساختار اين فيلمنامه به صورت اپيزوديك بوده و محور اصلي ماجرا خاطره اسدي ولي زمان فيلمبرداري چيز ديگري به آنها داده شد و نسخه ديگري از فيلمنامه جلوي دوربين رفته است. (خاطره اسدي در گفت‌وگو با مجله چلچراغ – شماره تير ماه)؟
در اين مورد حق با خاطره اسدي است، در ابتداي امر كه بازيگران آمدند و قرار داد بستند با يك فيلمنامه مختصر روبه‌رو بودند كه يك سر و شكل ديگري داشت ولي همه اين دوستان از ابتداي امر اين را مي‌دانستند كه فيلمنامه قرار است تغييرات زيادي بكند. پس اين خيلي طبيعي است كه كسي در اين مورد نمي‌تواند معترض باشد. چون همه از ابتداي امر مي‌دانستند كه فيلمنامه‌اي كه دستشان است جلوي دوربين نخواهد رفت و تغييرات زيادي روي آن صورت خواهد گرفت. اتفاقا همه بچه‌ها در جريان تغييرات بودند و من و عليرضا اميني از آنها مي‌خواستيم كه بيايند دور هم بنشينيم و درباره كار با هم صحبت كنيم.
ظاهرا قرار بود يك فيلمنامه دو اپيزودي باشد؟
دو اپيزودي به طور كامل خير اما قرار بود به يك حادثه از دو زاويه مختلف نگاه كنيم ولي در زمان فيلمبرداري به دليل نزديكي جشنواره فيلم فجر و اصرار تهيه‌كننده مبني بر آماده شدن فيلم براي جشنواره فيلم فجر باعث شد ما از ايده‌هاي و تفكرات جذاب فاصله بگيريم. چون اساسا اين ايده‌ها نياز به زمان داشت.
از پايان بندي اكران عمومي راضي هستيد؟
راستش ما در جشنواره پايان‌بندي داشتيم كه مي‌گفت روز از نو روزي از نو و قصه‌اي ديگر كه در پايان اين قصه شروع مي‌شد. ولي بگذاريد من در اين رابطه هم صحبتي نكنم.
يكي از قسمت‌هاي درخشان بازي شما در «هفت دقيقه تا پاييز» سكانس بيمارستان و با خبر شدن از مرگ فرزندتان است، آن سكانس در چند برداشت گرفته شد؟
در يك برداشت و سكانس بسيار دشواري بود چون ما ابتدا اين سكانس را گرفتيم و بعد به سكانس تصادف رفتيم و به دليل اينكه دوربين روي دست بود ما مجبور بوديم از چند زاويه مختلف فيلمبرداري كنيم.
در طول اين مصاحبه اشاره كرديد كه «هفت دقيقه تا پاييز» با يك فيلمنامه 50 صفحه‌اي جلوي دوربين رفت، از ميزانسن بازيگري اين عامل چه ضربه‌اي به تيم بازيگران خود وارد كرد؟ طبيعتا در چنين شرايطي تمرين و دور خواني هم وجود ندارد.
اين مسئله‌اي كه شما مي‌‌گوييد كار را براي گروه بازيگران اين فيلم بسيار دشوار كرد، من همين‌جا لازم مي‌دانم قبل از همه عوامل يك تشكر ويژه از تيم بازيگران اين فيلم بكنم و از همه آنها معذرت خواهي كنم به خاطر اين‌كه آماده نبودن فيلمنامه دردسرهاي زيادي را براي آنها درست كرد.
مثلا يكي از دردسر‌هايي كه بازيگران اين فيلم با آن مواجه بودند، عدم حفظ راكورد در برخي سكانس‌ها بود. شما فكر كنيد ما برخي از صحنه‌هاي بعد از تصادف را رج زديم و قبل از آن گرفتيم و اين بسيار دشوار بود. چون سكانس‌هايي را مي‌گرفتيم كه مربوط به آينده قصه بود و اين تداوم حسي بايد رعايت مي‌شد. من باز از همه بازيگران اين فيلم صميمانه تشكر مي‌كنم.
يكي از ايرادات من به «هفت دقيقه تا پاييز» عدم برگزاري خوب نقطه عطف فيلم است يعني صحنه تصادف و انتخابي كه نيما بايد بين فرزند خود و فرزند فرهاد انجام دهد ولي من به عنوان يك تماشاگر در هنگام تماشاي اين فيلم زياد درگير اين انتخاب نمي‌شوم و ترديد نيما را نمي‌بينم در حالي كه پايه درام اين فيلم روي همين انتخاب استوار است. شما چقدر با اين مسئله موافقيد؟
كاملا درست است. طبيعتا در كار بداهه چيزهايي از دست مي‌رود و جهت‌گيري‌هايش تغيير مي‌كند كه اگر درست به آنها پرداخت مي‌شد ما با چرخش بهتري در درام مواجه بوديم. همان‌طور كه گفتيد اين سكانس مهمترين نقطه فيلمنامه است و ما مي‌خواستيم بيشترين بهره گيري درام را از همين سكانس به دست آوريم. اصلا در نسخه اوليه فيلمنامه نقطه اتصال دو داستان در همين تصادف و انتخاب نيما بود. ولي اگر بداهه‌پردازي و عجله در اين فيلم نبود ما با اثر به مراتب درخشان‌تري رو به رو بوديم.
الان بجز يك اينسرت چند ثانيه‌اي از چهره شما ما خيلي متوجه اين ترديد نمي‌شويم؟
عليرضا اميني اتفاقا نما‌هاي ديگري هم گرفته بود ولي به دليل عوض شدن شكل كلي ماجرا آن بخش‌ها حذف شد. چون مناسب شكل اوليه فيلمنامه بود.
و حرف آخر؟
من كار‌هايي از اين دست كه سر و شكل كلاسيك ندارد، خيلي انجام داده‌ام. حالا به اين تيجه رسيده‌ام كه در اين نوع كارها مي‌شود ايدهاي بسيار جذاب و نابي را پيدا كرد اما نمي‌شود يك كار مرتب و تميزي ساخت. فقط مي‌توان يك كاري را ساخت كه يك جاهايش بسيار جذاب و شيرين است و برخي جاهايش خيلي شفاف و دوست‌داشتني نيست و ديگر حاضر نيستم در چنين كاري حضور پيدا كنم و تلاش دارم از اين به بعد در فيلم‌هايي باشم كه همه ابعادش از قبل خيلي دقيق و روشن مشخص شده باشد.

__________________
ما خانه به دوشیم
ما خانه به دوشیم
تیم اس اس به دو عالم نفروشیم
سال 89 تو دربی 69
شیث رضایی دنبال فرهاد بدو
آی بدو آی بدو
آی بدو آی بدو
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید