بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #421  
قدیمی 01-28-2011
BaHaReH آواتار ها
BaHaReH BaHaReH آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 144
سپاسها: : 15

11 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به هیچ دیواری تکیه نمیکنم که دیوار فرو ریختنی است
به هیچ فانوسی اعتبار نمیکنم که فانوس شکستنی است
به هیچ چشمه ای دل خوش نمیکنم که چشمه خشک شدنی است
و به رو زگار دل نمی بندم که روزگار چرخیدنی است
و به هیچ کس جز تو انس نمی گیرم که هر کس جز تو..
پس ای خدا خوشا به حال دوستان تو
که دیوارشان محکم است و فانوسشان نشکن
چشمه شان همیشه خیس و روزگارشان همیشه خوش
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #422  
قدیمی 01-28-2011
sharareh1 آواتار ها
sharareh1 sharareh1 آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: مشهد
نوشته ها: 964
سپاسها: : 1,827

1,432 سپاس در 313 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سلام بر زیبا رو و زیبا طینتی که در راه است و

در حال هشدار دادن به ماست.

با تمام دل خود،بر خداوند توکل کن و

بر عقل خود تکیه مکن.

در همه راهها او را بشناس و از او کمک بخواه

که تو را به سمت راست خواهد گردانید.

اگر خدا پشتیبان ماست،کیست که ضد ما باشد؟

هر که به او ایمان آورد،هرگز خجل نخواهد شد.

هرکه به او ایمان آورد،صاحب حیات جاودان خواهد شد
__________________
سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران ، گرفتن خودت از آن ها باشد
پاسخ با نقل قول
  #423  
قدیمی 01-28-2011
sharareh1 آواتار ها
sharareh1 sharareh1 آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: مشهد
نوشته ها: 964
سپاسها: : 1,827

1,432 سپاس در 313 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدایا شکر که می توانم دوست داشتنی ها را دوست بدارم.

سپاس که می توانم به نیکی ها مهر بورزم.

خدایا سپاس که انسانم و قلبی دارم سرشار از عاطفه و

می توانم آن را وقف دوست داشتن خوبی ها کنم.

خدایا ممنونم که در جدال تنگاتنگ عشق و نفرت در قلبم

تو عشق را پیروز گرداندی و

قلبم را از شور خوبی گرم کردی.

ممنونم که الهه عشق را بر قلب من حاکم کردی

و به من زندگی کردن توأم با عشق و وفاداری را آموختی.

خدایا سپاس که محبت را به قلبم هدیه دادی

و به من دوست داشتن خوبی ها را آموختی.

این گرانبهاترین درسی است که در تمام زندگی ام آموخته ام.

(( درس شیرین دوست داشتن))

خدایا سپاس که با مهربانی به قلبم طراوت دادی

وبا طراوت به وجودم سعادت بخشیدی.

خدایا تو را سپاس برای آفرینش عشق

و تو را ستایش برای خلق محبت.

خدایا تو را سپاس که خوبی ها را آفریدی و

قلب مرا معبد ستایش آنها قرار دادی.
__________________
سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران ، گرفتن خودت از آن ها باشد
پاسخ با نقل قول
  #424  
قدیمی 01-31-2011
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدایا
تو قلب بیگانه را می شناسی ،
که خود در سرزمین وجود
بیگانه بودی

پاسخ با نقل قول
  #425  
قدیمی 02-01-2011
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مصاحبه با خدا!!!

خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟

پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟
من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟

خدا جواب داد:

- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.

- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.

-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.

- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.

دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت...

سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟


خدا پاسخ داد:

- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.

- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.

- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.

- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.

- یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.

- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.

- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.

با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم... "همیشه"
پاسخ با نقل قول
  #426  
قدیمی 02-03-2011
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدایا
هرچه زمان میکذرد خط پیایان را پر رنگ تر میبینم
ورسیدن به تو را واضح تر
رحمانا
ناگفته ائی دارم با آنکس که دل ودینم را به اوسپردی که خودت آگاهی
که چرا مدتهاست بی مهری اورا تحمل کردم ونگفتم
نگفتم تا در این روز که من به شمارش نفس میکشم او رنج کشد
اما خودت دیدی که به هزار اتهام دچار شدم
به هزار کلمه زشت وزیبا ملقب .
حال که تنها تو از دلم خبر داری
هرآنچه شنیدم به جان ودل خریدارم تا تو در مورد من تصمیم بگیری
تو که میدانی چه تنهایم گذاشتن وتنها به .......دل بسته بود
اما او هم با من همان کرد که دیگران کردن ،که خودت آگاهی
خودت ناظری که در چه حالی هستم
کریما
خودت به او بگو که دکتر جوابش کرده بود
خود به او بگو که گفت اما نو توجه نکردی
خودت به او که کوچکترین خیانتی نکردم
حتی نگاهی را به تو گفتم
خودت به او بگو بدون هیچ شکایتی پاسخ هر آنچه گفته شده
تنها در حضور تو خواهم
مهربانا
هیچ کس را جز تو ندارم که عزیز دلم را به او بسپارم
به تو میسپارمش
ازاو محافظت کن ودر پناه لطف خودت نگهش دار
ای کریم من
پاسخ با نقل قول
  #427  
قدیمی 02-04-2011
sharareh1 آواتار ها
sharareh1 sharareh1 آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: مشهد
نوشته ها: 964
سپاسها: : 1,827

1,432 سپاس در 313 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدای عزيز!
به جای اينکه بگذاری مردم بميرند و مجبور باشی آدمای جديد بيافرينی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟ امی
خدای عزيز!
شايد هابيل و قابيل اگر هر کدام يک اتاق جداگانه داشتند همديگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده. لاری
خدای عزيز!
اگر يکشنبه، مرا توی کليسا تماشا کنی، کفش‌های جديدم رو بهت نشون ميدم. ميگی
خدای عزيز!
شرط می‌بندم خيلی برايت سخت است که همه آدم‌های روی زمين رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمی‌توانم همچين کاری کنم. نان
خدای عزيز!
در مدرسه به ما گفته‌اند که تو چکار می‌کنی، اگر تو بری تعطيلات، چه کسی کارهايت را انجام می‌دهد؟ جين
خدای عزيز!
آيا تو واقعاً نامرئی هستی يا اين فقط يک کلک است؟ لوسی
خدای عزيز!
اين حقيقت داره اگر بابام از همان حرف‌های زشتی را که توی بازی بولينگ می‌زند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمی‌رود؟ آنيتا
خدای عزيز!
آيا تو واقعاً می‌خواستی زرافه اينطوری باشه يا اينکه اين يک اتفاق بود؟ نورما
خدای عزيز!
چه کسی دور کشورها خط می‌کشد؟ جان
خدای عزيز!
من به عروسی رفتم و آن‌ها توی کليسا همديگر را بوسيدند. اين از نظر تو اشکالی نداره؟ نيل
خدای عزيز!
آيا تو واقعاً منظورت اين بوده که « نسبت به ديگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار می‌کنند؟ » اگر اين طور باشد، من بايد حساب برادرم را برسم. دارلا
خدای عزيز!
بخاطر برادر کوچولويم از تو متشکرم، اما چيزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، يک توله سگ بود. جويس
خدای عزيز!
وقتی تمام تعطيلات باران باريد، پدرم خيلی عصبانی شد. او چيزهايی درباره‌ات گفت که از آدم‌ها انتظار نمی‌رود بگويند. به هر حال، اميدوارم به او صدمه‌ای نزنی. دوست تو (اما نمی‌خواهم اسمم رو بگم)
خدای عزيز!
لطفاً برام يه اسب کوچولو بفرست. من فبلاً هيچ چيز از تو نخواسته بودم. می‌توانی درباره‌اش پرس و جو کنی. بروس
خدای عزيز!
برادر من يک موش صحرايی است. تو بايد به اون دم هم می‌دادی‌ها! ها! دنی
خدای عزيز!
من می‌خواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اينهمه مو در تمام بدنش. تام
خدای عزيز!
فکر می‌کنم منگنه يکی از بهترين اختراعاتت باشد. روث
خدای عزيز!
من هميشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمی‌کنم. اليوت
خدای عزيز!
از همۀ کسانی که برای تو کار می‌کنند، من نوح و داود را بيشتر دوست دارم. راب
خدای عزيز!
من دوست دارم شبيه آن مردی که در انجيل بود، 900 سال زندگی کنم. با عشق کريس
خدای عزيز!
ما خوانده‌ايم که توماس اديسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاس‌های دينی يکشنبه‌ها به ما گفتند تو اين کار رو کردی. بنابراين شرط می‌بندم او فکر تو را دزديده. با احترام دونا
خدای عزيز!
آدم‌های بد به نوح خنديدند « تو احمقی چون روی زمين خشک کشتی می‌سازي » اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همين کارو می‌کردم. ادی
خدای عزيز!
لازم نيست نگران من باشی. من هميشه دو طرف خيابان را نگاه می‌کنم. دين
خدای عزيز!
فکر نمی‌کنم هيچ کس می‌توانست خدايی بهتر از تو باشد. می‌خوام اينو بدونی که اين حرفو بخاطر اينکه الان تو خدايی، نمی‌زنم. چارلز
خدای عزيز!
هيچ فکر نمی‌کردم نارنجی و بنفش به هم بيان. تا وقتی که غروب خورشيدی رو که روز سه‌شنبه ساخته بودی، ديدم، معرکه بود. اجين
__________________
سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران ، گرفتن خودت از آن ها باشد
پاسخ با نقل قول
  #428  
قدیمی 02-06-2011
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



و با تو از شب های سرد بی کسی می گویم
از التهاب اشک، از عبور سنگین لحظه ها و سکوت مرگ آور حسرت،
در این صحرای بی پایان، به روی ماسه های سرنوشت خویش می بارم
نه نای رفتن دارم، نه تاب ماندن
آرام و سنگین قدم بر می دارم، به کدامین سو، نمی دانم
سر به سوی آسمان می کنم،
معبودا! از این همه گذشتن خسته ام،
پناهم ده امشب، که از خویشتن گسسته ام،
به راه خود ادامه می دهم، چشمانم به دور دست ها خیره مانده،
گام هایم، آرام و آرام تر می شوند، دیگر سرما تمام وجودم را گرفته
نفس هایم به شماره افتاده و دیگر توان ایستادن ندارم،
هوای پریدن به سرم زده،
ندایی در من نجوا می کند،
باور کن فردا خواهد آمد
پاسخ با نقل قول
  #429  
قدیمی 02-07-2011
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدایا اگر امروز را به من ارزانی کردی ،
روی آن را خوش بنگر برایم شاید فردا چشمانی برای دیدن نبود
اگر منت نمودی و از سفره کرامتت به من گوشه چشمی نظاره کردی ،
بگذار قدر توانم از این سفره برچینم
اگربه مرحمتت ثانیه به ثانیه وقت برای نفس کشیدنم مهلتی گذاشتی ،
بگذار نفس را پر کنم از بوی زندگی ات آخر هزاران درخواست به حسرت این دلم مانده است
عجل را مهلتی بده تا بتوانم آرزوهایم را بشمارم ،
ای از همه نوشتن پر بار؛
سلامی می فرستم هرچند از گذره دیده ات من دورم

پاسخ با نقل قول
  #430  
قدیمی 02-08-2011
BaHaReH آواتار ها
BaHaReH BaHaReH آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 144
سپاسها: : 15

11 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:00 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها