بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #51  
قدیمی 02-23-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض تقویم دانشگاهی من!


تقویم دانشگاهی من!



شنبه : همون لحظه اي كه وارد دانشكده شدم متوجه نگاه سنگينش شدم هر جا كه مي رفتم اونو مي ديدم يك بار كه از جلوي هم در اومديم نزديك بود به هم بخوريم صداشو نازك كرد گفت : ببخشيدمن كه مي دونم منظورش چي بود تازه ساعت 9:30 هم كه داشتم بورد را مي خوندم اومد و پشت سرم شروع به خوندن بورد كرد آره دقيقا مي دونم منظورش چيه اون مي خواد زن من بشه بچه ها مي گفتن اسمش مريمهاز خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم باهاش ازدواج كنم.

يك شنبه : امروز ساعت 9 به دانشكده رفتم موقع تو سرويس يه خانمي پشت سرم نشسته بود و با رفيقش مي گفتن و مي خنديدن تازه به من گفت آقا ميشه شيشه پنجرتون رو ببندين من كه مي دونم منظورش چي بود اسمش رو مي دونستم اسمش نرگسه مث روز معلوم بود كه با اين خنديدن مي خواد دل منو نرم كنه كه بگيرمش راستيتش منم از اون بدم نمي آد از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم با نرگس هم ازدواج كنم.

دوشنبه : امروز به محض اينكه وارد دانشكده شدم سر كلاس رفتم بعد از كلاس مينا يكي از همكلاسيهام جزوه منو ازم خواست من كه مي دونم منظورش چي بود حتما مينا هم علاقه داره با من ازدواج كنه راستيتش منم از مينا بدم نميآد از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم با مينا هم ازدواج كنم.

سه شنبه :
امروز اصلا روز خوبي نبود نه از مريم خبري بود نه از نرگس نه از مينا فقط يكي از من پرسيد آقا ببخشيد امور دانشجويي كجاست ؟من كه مي دونم منظورش چيه ولي تصميم نگرفتم باهاش ازدواج كنم چون كيفش آبي رنگ بود حتما استقلاليه وقتي كه جريان رو به دوستم گفتم به من گفت : اي بابا !‌ بدبخت منظوري نداشته ولي من مي دونم رفيقم به ارتباطات بالاي من با دخترا حسوديش مي شه حالا به كوري چشم دوستم هم كه شده هر جور شده با اين يكي هم ازدواج مي كنم.

چهار شنبه :
امروز وقتي كه داشتم وارد سلف مي شدم يك مرتبه متوجه شدم كه از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدند يكي از دختراي اردو از من پرسيد : ببخشيد آقا دانشكده پرستاري كجاست ؟
من كه مي دونستم منظورش چيه اما تو كاردرستي خودم موندم كه چه طور اين دختر ساوجي هم منو شناخته و به من علاقه پيدا كرده حيف اسمش رو نفهميدم راستيتش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم هر طور شده پيداش كنم و باهاش ازدواج كنم طفلكي گناه داره از عشق من پير مي شه
.

پنج شنبه :
يكي از دوستهاي هم دانشكده ايم به نام احمد منو به تريا دعوت كرد من كه مي دونستم از اين نوشابه خريدن منظورش چيه مي خواد كه من بي خيال مينا بشم راستيتش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون عمرا قبول كنم.

جمعه : امروز صبح در خواب شيريني بودم كه داشتم خواب عروسي بزرگ خودم رومي ديدم عجب شكوهي و عظمتي بود داشتم انگشتم رو توي كاسه عسل فرو ميكردم و.... مادرم يك هو از خواب بيدارم كرد و گفت برم چند تا نون بگيرم وقتي تو صف نانوايي بودم دختر خانمي از من پرسيد ببخشيد آقا صف پنج تايي ها كدومه ؟
من كه مي دونم منظورش چي بود اما عمرا باهاش ازدواج كنم
راستش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون من از دختري كه به نانوايي بياد خيلي خوشم نمياد.

شنبه :
امروز صبح زود از خواب بيدار شدم صبحانه را خوردم و اومدم كه راه بيفتم مادرم گفت :
نمي خواد دانشگاه بري امروز جواب نوار مغزت آماده ست برو از بيمارستان بگير
راستيتش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون مردم مي گن من مشكل رواني دارم.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 02-23-2010 در ساعت 10:22 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #52  
قدیمی 02-28-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض دانشجو هم، دانشجوهای قدیم!


دانشجو هم، دانشجوهای قدیم!


درس، تخته، گچ، حرص خوردن، خنده، نمره، مشروطی، آدمهایی كه هر كار كنی درست را نمی فهمند، آدمهایی كه خیلی می فهمند، مدیر گروه، جزوه،....
من استاد ریاضیات هستم. به طور حق التدریسی در چند دانشگاه درس می دهم. نوشته های زیر خاطرات من از این كلاس هاست.

یك كلاس دارم با دانشجوهای كاردانی از روز اول معلوم بود این كلاس با همه بقیه كلاس ها فرق می كند، و از آنجا كه هر چی سنگه اصولا مال پای لنگه، یك نفر تو این كلاس هست به اسم حسین رضا زاده! پسری است لاغر، سبزه رو و بدش نمی آید تا آنجا كه جا دارد كلاس را به هم بریزد.
در این كلاس هم پنجاه نفر ثبت نام شده اند و هیچ وقت صندلی به اندازه كافی وجود ندارد، همه سر كلاس بودند و ده دقیقه ای از كلاس گذشته بود، دو تا دختر از در وارد شدند، به جای این كه راهشان ندهم گفتم : «رضا زاده برو از كلاس روبرو دو تا صندلی بیاور» آن دو تا دختر گوشه ای ایستادند تا رضا زاده بیاید، داشتم درس می دادم كه ناگهان كلاس از خنده منفجر شد.
رضا زاده پشت در ایستاده بود صندلی را روی سینه اش گذاشته بود و می گفت: «یا ابالفضل!»


*****

از اول كلاس فقط می گفت و می خندید، ساكت كردنش هیچ راهی نداشت جز این كه جلوی دخترهای كلاس یك خورده حالش را می گرفتم.
یك قسمت را درس دادم بعد رو به دانشجوها كردم و پرسیدم: «كسی هست متوجه نشده باشه؟»
هیچ كس جواب نداد. ازش پرسیدم: «آقای جسینی شما چی؟ متوجه شدی؟»
گفت: «بله استاد!»
گفتم: «خیالم راحت شد، چون ایشون مینیمم مطلق كلاس هستن اگر ایشون فهمیده پس معلومه كه همتون فهمیدین.»


*****

لحظه ای را تصور كنید كه شما یك مبحث بسیار زیبای ریاضی را كه خودتان از درس دادنش در اوج لذت هستید با هیجان برای دانشجو باز می كنید، پس از تمام شدن درس لحظه ای كه منتظر سوالات دانشجویان هستید اولین سوال پرسیده می شود
- «این قسمت در امتحان می آید؟»
: «شما جواب می دهید بله!»
- «چند نمره داره؟»
: «دونمره!»
- «پس جای نگرانی نیست.»

*****

دانشجو هم دانشجو های قدیم. استاد می گفت ف....ما رفته بودیم فرحزاد و برگشته بودیم. حالا خودتان قضات كنید:
وقتی كه من دارم سر كلاس می گویم: «درس تون این جلسه تمام می شه، جلسه بعد كاری نداریم جز این كه فقط تمرین حل كنیم.»
و بعد در جای دیگری اضافه می كنم: «جلسه بعد حضور و غیاب نمی كنم!»
منظورم چیه؟ این همه كُد برای نیامدن دانشجوها سر كلاس و تعطیلی آن بس نیست. با این روش هم كلاس تعطیل می شود و هم من به آموزش دانشكده پاسخگو نیستم.
حالا فكر كنید كه كلاس مذكور پنجشنبه ای باشد كه چهارشنبه قبلش هم تعطیل شده باشد.
با خیالی راهت می روم سر كلاس حتی بدون یادداشت های درسی ام و با لبخندی ملیح كه در دل حواله آموزش دانشكده می كنم و مواجه می شوم با یك كلاس 30 نفره كه همه سراپا گوش منتظرند تا من تمرین ها را حل كنم.
واقعا خودتان قضاوت كنید. این ها دانشجو اند؟




__________________
پاسخ با نقل قول
  #53  
قدیمی 03-06-2010
Setare آواتار ها
Setare Setare آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926

875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مامانه ساعت 7 صبح میآد بالای سرپسرش میگه: رضاجون بلند شو باید بری مدرسه دیرمیشه.

رضا از زیر پتو میگه: نه من نمی خوام برم مدرسه اونجا هیچکس منو دوست نداره، بچه ها باهام بدن، معلما ازم متنفرن، حتی فراش مدرسه هم سایه ام با تیر میزنه.

مامانه میگه: آخه رضا جون نمیشه که نری مدرسه آخه ناسلامتی تو مدیر مدرسه ای!

__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
پاسخ با نقل قول
  #54  
قدیمی 03-27-2010
civilar آواتار ها
civilar civilar آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Oct 2009
نوشته ها: 172
سپاسها: : 0

6 سپاس در 5 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من هم در ادامه مطلب یه تست از کنکور ارشد معماری می ذارم . البته سخت ترین تستش رو (صد البته برای معمارها )

مساحت مثلث کدام یک از گزینه های زیر است :
1- نصف قائده ضرب در ارتفاع
2-قائده ضرب در نصف ارتفاع
3-گزینه 1 و 2
4- هیچ کدام

هیچ کدام از داوطلبان این سوال رو پاسخ ندادند

ویرایش توسط رزیتا : 03-27-2010 در ساعت 01:21 AM دلیل: کلمه مدام به کدام تبدیل شد
پاسخ با نقل قول
  #55  
قدیمی 04-08-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض يك دانشجوي دم بخت (دختر)

خاطرات يك دانشجوي دم بخت (دختر)

دوشنبه اول مهر:

امروز روز اولي است كه من دانشجو شده ام. شماره ي كلاس را از روي برد پيدا كردم.

توي كلاس هيچ كس نبود، فقط يك پسر نشسته بود. وقتي پرسيدم «كلاس ادبيات اينجاست؟» خنديد و گفت:بله، اما تشكيل نمي شه(!) و دوباره در مقابل تعجبم گفت كه يكي دو هفته ي اول كه كلاس ها تشكيل نمي شود و خنديد.

با اينكه از خنديدنش لجم گرفت، اما فكر كنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسيد كه ترم يكي هستيد يا نه. گمانم مي خواست سر صحبت را باز كند و بيايد خواستگاري؛ اما شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم زياد نخندد!


دو هفته بعد، سه شنبه:

امروز دوباره به دانشگاه رفتم. همان پسر را ديدم از دور به من سلام كرد،

من هم جوابش را ندادم. شايد دوباره مي خواست از من خواستگاري كند. وارد كلاس كه شدم
استاد گفت:"دو هفته از كلاس ها گذشته، شما تا حالا كجا بوديد؟" يكي از پسرهاي كلاس گفت:
«لابد ايشان خواب بودن.» من هم اخم كردم. اگر از من خواستگاري كند، هيچ وقت جوابش را نمي دهم چون شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم زياد طعنه نزند!

چهارشنبه:


امروز صبح قبل از اينكه به دانشگاه بروم از اصغر آقا بقال سر كوچه كيك و سانديس گرفتم او هم از من پرسيد كه دانشگاه چه طور است؟ اما من زياد جوابش را ندادم. به نظرم مي خواست از من خواستگاري كند، اما رويش نشد. اگر چه خواستگاري هم مي كرد، من قبول نمي كردم؛
آخر شرط اول من براي ازدواج اين است كه تحصيلات شوهرم اندازه ي خودم باشد!

جمعه:


امروز من خانه تنها بودم. تلفن چند بار زنگ زد. گوشي را كه برداشتم، پسري گفت:

خانم ميشه مزاحمتون بشم؟ من هم كه فهميدم منظورش چيست اول از سن و درس و كارش پرسيدم و بعد گفتم كه قصد ازدواج دارم، اما نمي دانم چي شد يخ كرد و گفت نه و تلفن را قطع كرد. گمانم باورش نمي شد كه قصد ازدواج داشته باشم. شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم خجالتي نباشد!

سه هفته بعد شنبه:


امروز سرم درد مي كرد دانشگاه نرفتم. اصغر آقا بقال هم تمام مدت جلوي مغازه اش نشسته بود، گمانم منتظر من بود. از پنجره ديدمش. اين دفعه كه به مغازه اش بروم مي گويم كه قصد ازدواج ندارم تا جوان بيچاره از بلاتكليفي دربيايد، چون شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم گير نباشد!

سه شنبه:


امروز دوباره همان پسره زنگ زد؛ گفت كه حالا نبايد به فكر ازدواج باشم. گفت :كه مي خواهد با من دوست شود. من هم گفتم تا وقتي كه او نخواهد ازدواج كند ديگر جواب تلفنش را نمي دهم، بعد هم گوشي را گذاشتم. فكر كنم داشت امتحانم مي‌كرد، ولي شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم به من اعتماد داشته باشد!

چهارشنبه:



امروز يكي از پسرهاي سال بالايي كه ديرش شده بود به من تنه زد؛ بعد هم عذرخواهي كرد، من هم بخشيدمش. به نظرم مي‌خواست از من خواستگاري كند، چون فهميد من چه همسر مهربان و با گذشتي برايش مي‌شوم؛ اما من قبول نمي‌كنم. شرط اول من براي ازدواج اين است

كه شوهرم حواسش جمع باشد و به كسي تنه نزند!

جمعه:


امروز تمام مدت خوابيده بودم؛ حتي به تلفن هم جواب ندادم، آخر بايد سرحرفم بايستم. گفته بودم كه تا قصد ازدواج نداشته باشد جواي تلفنش را نمي دهم. شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم مسئوليت پذير باشد!


دوشنبه:


امروز از اصغرآقا بقال 2 تا كيك و سانديس گرفتم. وقتي گفتم دو تا، بلند پرسيد چند تا؟

من هم گفتم دو تا. اخم هايش كه تو هم رفت فهميد كه غيرتي است. حالا مطمئنم كه او نمي تواند شوهر من باشد. چون شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم غيرتي نباشد، چون اين كارها قديمي شده!

پنچ شنبه:


امروز دوباره همان پسره تلفن زد و گفت قصد ازدواج ندارد، من هم تلفن را قطع كردم. با او هم ازدواج نمي كنم؛ چون شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم هي مرا امتحان نكند!


دوشنبه:


امروز روز بدي بود. همان پسر سال بالايي شيريني ازدواجش را پخش كرد. خيلي ناراحت شدم گريه هم كردم ولي حتي اگر به پايم هم بيفتد ديگر با او ازدواج نمي كنم. شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم وفادار باشد!


شنبه:


امروز يك پسر بچه توي مغازه ي اصغرآقا بقال بود. اول خيال كردم خواهرزاده اش است، اما بچه هه هي بابا بابا مي گفت. دوزاريم افتاد كه اصغرآقا زن و بچه دارد. خوب شد با او ازدواج نكردم. آخر شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم زن ديگري نداشته باشد!


يكشنبه:


امروز همان پسري كه روز اول ديدمش اومد طرفم. مي دانستم كه دير يا زود از من خواستگاري مي كند. كمي كه من و من كرد، خواست كه از طرف او از دوستم "ساناز" خواستگاري كنم و اجازه بگيرم كه كمي با او حرف بزند. من هم قبول نكردم. شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم چشم پاك باشد!


ترم آخر :


امروز هيچ كس از من خواستگاري نكرد. من مي دانم مي ترشم و آخر سر هم مجبور مي شم زن اكبرآقا مكانيك بشوم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #56  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



خوشا!!!

خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند

هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد

غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #57  
قدیمی 07-05-2010
3p!deh آواتار ها
3p!deh 3p!deh آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Jun 2010
محل سکونت: حدس بزن اگه فهمیدی
نوشته ها: 15
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط younes نمایش پست ها
تست های فرهنگی هنری

هنرپيشه معروف سينما ؟
الف) محمدرضا گلزار
ب) محمدرضا علفزار
ک) محمدرضا گندمزار
ش) محمدرضا دشت


هنرپيشه مرحوم سينما ؟
الف) رضا ژيان
ب) رضاماکسيما
ک) رضا فولکس
ش) رضا خاور


هنرپيشهمرحوم فيلم “ممل آمريکايي” ؟
الف) نعمت الله گرجي
ب) نعمت الله ساقهطلايي
ک) نعمت الله شيرين عسل
ش) نعمت الله مينو


هنرپيشه زن معروف سينما ؟
الف) هديه تهراني
ب) کادوي تهراني
ک) چشم روشني تهراني
ش) قابل نداره تهراني


بازيگر چشم روشن سينما و تلوزيون ؟
الف) پارساپيروزفر
ب) فارسا فيروزپر
ک) پارسا پيروزپر
ش) فارسا فيروزفر


يکي از آهنگ هاي منصور ؟ا
لف) ديوونه
ب) … خل
ک) منگل
ش) عجوج مجوج!


خشايار اعتماديچه سبکي مي خواند ؟
الف) پاپ
ب) اسقف
ک) راهبه
ش) موبد



تست هایورزشی


کشتي گير گردن کلفت ايران ؟
الف) عباس جديدي
ب) عباس قديمي
ک) عباس نيو
ش) عباس آپ تو ديت



تيم فوتبال آباداني ؟
الف) نفتآبادان
ب) بنزين آبادان
ک) گازوئيل آبادان
ش) روغن آبادان


باشگاه انگليسي ؟
الف) ميدلزبرو
ب) ميدلزبيا
ک) ميدلزبودي حالا
ش) ميدلزپاشو برو گمشو



بازيکن بوسنيايي سابق بايرن مونيخ ؟
الف) حسن صالححميدزيچ
ب) حميد صالح حسنزيچ
ک) حسن حميد صالحزيچ
ش) بابا چند نفر به يهنفر ؟؟؟



دروازه بان انگليس در جام جهاني ١٩٩٨فرانسه ؟
الف) ديويد سيمن
ب) ديويد سيمثقال
ک) ديويد سيگرم
ش) ديويد سيتن


مهاجم سال هاي دور منچستر يونايتد؟
الف) اندي کول
ب) اندي سرشانه
ک) اندي پشت بازو
ش) اندي مرسيهيکل


مهاجم تيم ملي هلند و آرسنال ؟
الف) دنيس برگکمپ
ب) دنيس اروين
ک) دنيس وايز
ش) دنيس تريکو



تست های علمی تفريحی



مساحت دايره چقدر است ؟
الف) ٢ متر
ب) ٥/٢متر
ک) بيشتره
ش) صبر کن بپرسم



سرعت نورچقدر است ؟
الف) خوب است
ب) بد نيست
ک) شما چطوري ؟
ش) چه خبر؟


در بيت زير چه صنعتي به کار رفته است ؟
بي وفايي ، بي وفايي ، دل من از غصه داغون شده


الف) ايهام
ب) صنعتنفت
ک) صنعت پتروشيمي
ش) صنعت آبکش سازي



شاعر قرن ده دوازده؟ا
لف) هاتف اصفهاني
ب) ابياصفهاني
ک) اندي اصفهاني
ش) سياوش قميشي اصفهاني


فعل “خوردن” را صرف کنيد ؟
الف) چشم
ب) صرفشده
ک) ميل ندارم
ش) نوش جان


يکي از وسايلمربوط به فيزيک که در عينک ، تلسکوپ و ميکروسکوپ به کار ميرود ؟
الف) عدسي
ب) کاچي
ک) فرني
ش) لوبيا با دوغ


دانشمندي که بين بار الکتريکي و جرم الکترون ها و سرعت حرکتآنها رابطه اي نوشت ؟
الف) تامسونب) واشنگتنيک) بميش) شهسواري


شاخه اي از علم فيزيک ؟
الف) مکانيکب) باطري سازک) بوسترسازش) کمک فنرسازنويسنده “منطق

الطير” کدام شاعر است ؟
الف) عطارنيشابوريب) نجار نيشابوريک) سمسار نيشابوريش) کوپن فروشنيشابوري

يکي از اشکال ماده ؟
الف) گازب) يخچالک) بخاريش) ماشين ظرف شويي

نام ديگر اسيد فرميک ؟
الف) جوهر مورچهب) جوهرمورچه خوارک) جوهر پلنگ صورتيش) جوهر سرندي پيتي

نام گاز سرد کننده يخچال هاي قديمي ؟
الف) فرعون (فرئون)ب) نمرودک) ابرههش) خسرو پرويز


نام ديگر گازهاي بي اثر مثل هليم ، نئون و … ؟
الف) گازهاي نجيبب) گازهاي سر به زيرک) گازهاي باوقارش) کلا بچه هاي خوبيهستن (مسه من)



وقت شما به پايان رسيد . لطفا ماوسهای خود را بالا بگيريد
وای کلی حال کردم!!! خیلی باحال بود
پاسخ با نقل قول
  #58  
قدیمی 07-08-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم که برخیالت راه نظر ببندم

گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید

(حافظ )



هر بیت مربوط به یک دانش آموزاست



گفتم که برخیالت راه نظر ببندم

گفتا که مهربان است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه دیده ببندم

گفتا که راه زیاد است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه بدببندم

گفتا که مشکل است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه عشق ببندم

گفتا که ممکن است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه وفا ببندم

گفتا که شبروم من از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه خود ببندم

گفتا که غم تو است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه درست ببندم

گفتا که ناامید است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه دیگر ببندم

گفتا که خوش است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه نظر ببندم

گفتا که رهرو است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه پیمان ببندم

گفتا که مهرورز است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه سفر ببندم

گفتا که راه دور است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه تور ا ببندم

گفتا که بلنداست او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه خطر ببندم

گفتا که ممکن است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه نظر ببندم

گفتا که بی فایده است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه درست ببندم

گفتا که اشتباه است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه نظر ببندم

گفتا که سهل است او از راه دیگر آید



گفتم که برخیالت راه آدم ببندم

گفتا که سهل است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه دیگرببندم

گفتا که بیهوده است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه جاده ببندم

گفتا که جاده زیاد است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه دراز ببندم

گفتا که غم است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه بدی ببندم

گفتا که حق است او از راه دیگر آید

گفتم که برخیالت راه نظر ببندم

گفتا که خطر است او از راه دیگر آید





__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #59  
قدیمی 07-09-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



وصف حال کنکوری ها

اکسید گشت و سوختیم
بس که فیزیک و شیمی آموختیم


هی اسید و باز دعوا می کنند
خاک عالم بر سر ما می کنند

درس چون در مغز داغم می رود
می شود فرار و فوری می پرد


بار سنگین فیزیک لج کرده است
اهرم ذهن مرا کج کرده است


روز و شب معلوم و مجهول می کنم
ذهن خود را اینگونه مشغول می کنم


این مسائل که فیزیک بر هم زده
مرکز ثقل مرا بر هم زده


جبر و مجهولات است آن درد است
درد چهره ام از دست جبر زرد است زرد


گه گله از دست تانژانت می کنم
گه شکایت از کتانژانت می کنم


گر بخوانی بیست بار این زیست
را ای دریغ هرگز نبینی بیست را


از زبان خارجه آشفته ام
در سرزنگ زبان من خفته ام


قلبم از جغرافیا غمگین شده
بس که کوه دارد دلم سنگین شده


الغرض ای دوستان من خسته ام
در کلاس چون مرغی پر شکسته ام

منبع: گلشن شعر و ادب
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #60  
قدیمی 07-11-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


خاطرات يك دانشجوي دم بخت (پسر)


شنبه : همون لحظه اي که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگينش شدم هر جا که مي رفتم اونو مي ديدم يک بار که از جلوي هم در اومديم نزديک بود به هم بخوريم صداشو نازک کرد گفت : ببخشيد
من که مي دونم منظورش چي بود تازه ساعت 9:30 هم که داشتم بورد را مي خوندم اومد و پشت سرم شروع به خوندن بورد کرد آره دقيقا مي دونم منظورش چيه اون مي خواد زن من بشه
بچه ها مي گفتن اسمش مريمه
از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم باهاش ازدواج کنم


يک شنبه : امروز ساعت 9 به دانشکده رفتم موقع تو سرويس يه خانمي پشت سرم نشسته بود و با رفيقش مي گفتن و مي خنديدن تازه به من گفت آقا ميشه شيشه پنجرتون رو ببندين من که مي دونم منظورش چي بود اسمش رو مي دونستم اسمش نرگسه
مث روز معلوم بود که با اين خنديدن مي خواد دل منو نرم کنه که بگيرمش راستيتش منم از اون بدم نمي آد
از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم


دوشنبه : امروز به محض اينکه وارد دانشکده شدم سر کلاس رفتم بعد از کلاس مينا يکي از همکلاسيهام جزوه منو ازم خواست من که مي دونم منظورش چي بود حتما مينا هم علاقه داره با من ازدواج کنه راستيتش منم از مينا بدم نميآد
از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم با مينا هم ازدواج کنم


سه شنبه : امروز اصلا روز خوبي نبود نه از مريم خبري بود نه از نرگس نه از مينا فقط يکي از من پرسيد آقا ببخشيد امور دانشجويي کجاست ؟
من که مي دونم منظورش چيه ولي تصميم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کيفش آبي رنگ بود حتما استقلاليه وقتي که جريان رو به دوستم گفتم به من گفت : اي بابا !‌ بدبخت منظوري نداشته ولي من مي دونم رفيقم به ارتباطات بالاي من با دخترا حسوديش مي شه حالا به کوري چشم دوستم هم که شده هر جور شده با اين يکي هم ازدواج مي کنم


چهار شنبه : امروز وقتي که داشتم وارد سلف مي شدم يک مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدند يکي از دختراي اردو از من پرسيد : ببخشيد آقا دانشکده پرستاري کجاست ؟ من که مي دونستم منظورش چيه اما تو کاردرستي خودم موندم که چه طور اين دختر ساوجي هم منو شناخته و به من علاقه پيدا کرده حيف اسمش رو نفهميدم راستيتش
از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون تصميم گرفتم هر طور شده پيداش کنم و باهاش ازدواج کنم طفلکي گناه داره از عشق من پير مي شه


پنج شنبه : يکي از دوستهاي هم دانشکده ايم به نام احمد منو به تريا دعوت کرد من که مي دونستم از اين نوشابه خريدن منظورش چيه مي خواد که من بي خيال مينا بشم راستيتش
از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون عمرا قبول کنم


جمعه : امروز صبح در خواب شيريني بودم که داشتم خواب عروسي بزرگ خودم رومي ديدم عجب شکوهي و عظمتي بود داشتم انگشتم رو توي کاسه عسل فرو ميکردم و.... مادرم يک هو از خواب بيدارم کرد و گفت برم چند تا نون بگيرم وقتي تو صف نانوايي بودم دختر خانمي از من پرسيد ببخشيد آقا صف پنج تايي ها کدومه ؟ من که مي دونم منظورش چي بود اما عمرا باهاش ازدواج کنم
راستش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون من از دختري که به نانوايي بياد خيلي خوشم نمياد


شنبه : امروز صبح زود از خواب بيدار شدم صبحانه را خوردم و اودم که راه بيفتم مادرم گفت : نمي خواد دانشگاه بري امروز جواب نوار مغزت آماده ست برو از بيمارستان بگير

راستيتش از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون مردم مي گن من مشکل رواني دارم
وقتي به بيمارستان رسيدم از خانوم مسئول آزمايشگاه جواب نوار مغزم رو خواستم. به من گفت آقا لطفا چند دقيقه صبر کنيد. من که ميدونستم منظورش چي بود
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها