بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1711  
قدیمی 03-25-2012
natanaeil آواتار ها
natanaeil natanaeil آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Apr 2010
محل سکونت: شهرکرد
نوشته ها: 466
سپاسها: : 28

49 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

صدای قلب نیست..
صدای پای توست که شبها در سینه ام میدوی..
کافیست کمی خسته شوی..
کافیست کمی بایستی...
__________________
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از natanaeil سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #1712  
قدیمی 03-25-2012
natanaeil آواتار ها
natanaeil natanaeil آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Apr 2010
محل سکونت: شهرکرد
نوشته ها: 466
سپاسها: : 28

49 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از تو که می نویسم،زمان ماضی است
ماضی بعید
ماضی خیلی خیلی بعید..
کمی نزدیکتر بیا
دلم برای یک حال ساده تو را دیدن
تنگ است...
__________________

ویرایش توسط natanaeil : 03-25-2012 در ساعت 12:39 AM
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از natanaeil سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1713  
قدیمی 03-25-2012
natanaeil آواتار ها
natanaeil natanaeil آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Apr 2010
محل سکونت: شهرکرد
نوشته ها: 466
سپاسها: : 28

49 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قوانین علم را بر هم زده ای
نبودنت وزن دارد
تهی..
اما سنگین!!
__________________
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از natanaeil سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1714  
قدیمی 03-26-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض زندگی یعنی چه؟



زندگی یعنی چه؟



شب آرامی بود
می‌روم در ایوان، تا بپرسم از خودزندگی یعنی چه؟مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه‌اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می‌گفتم:
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده‌ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می‌گردد؟
هیچ!!!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره‌ها می‌ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می‌ماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن‌هاست
زندگی، پنجره‌ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی‌ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی‌ها داد
زندگی شاید آن لبخندی‌ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات‌ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی‌ست
من دلم می‌خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

زنده یاد سهراب سپهری

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از behnam5555 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1715  
قدیمی 03-26-2012
مهبا آواتار ها
مهبا مهبا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال بخش کرمانشاه
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: سرپل ذهاب
نوشته ها: 712
سپاسها: : 1,370

1,384 سپاس در 473 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وقت های خالی ام را

کتاب می خوانم..

فیلم می بینم..

اما در تمام این وقت های خالی هم

همیشه (تو) همراه منی..

جلوی چشمم.. کنارم.. توی دلم.. توی ذهنم.. توی رگ هایم..

با این حساب نمیدانم

(تو) وقتهای خالی ام را پر میکنی

یا وقت های خالی ام با (تو) پر می شود...

ببینم... مگر تو ( وقت خالی ) هم برایم گذاشته ای؟؟؟
__________________

چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم


پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از مهبا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1716  
قدیمی 03-28-2012
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نیست. رفته است..

من به در ِ خانه ات تکیه داده ام
عابران می گویند نیست
به خانه ی متروک اش نگاه کن!
نیست

رفته است
می گویند و می روند

سی سال است می گویند
نیست
رفته است
گفته اند و رفته اند
من اما

به در ِ خانه ات تکیه داده ام

وقتی می گویند نیست،
کاغذ را گفته باشند یا برق را
فرقی ندارد
من یاد تو می افتم

کاش می شد مُرد
مثل راه رفتن، خوابیدن، خرید کردن
کاش می شد خواست و مُرد

کسی که نشسته است همیشه خسته نیست
شاید جایی برای رفتن نداشته باشد
کسی که نشسته است
شاید خسته باشد
شاید همه جا را گشته باشد و خسته باشد
کسی که نشسته است
حتما گم کرده ای دارد

دلتنگی خیابان شلوغی ست
که تو در میانه اش ایستاده باشی
ببینی می آیند
ببینی می روند
و تو همچنان ایستاده باشی

ساعت چهار و سی و هشت دقیقه است
به وقت ِ سی و سومین سال ِ بی تو بودن

احساس ِ مسافری را دارم
که باید برود
و نمی داند به کجا

بلیط ِ سفر به ناکجا را
من سال هاست در مشتم میفشرم

کجاست راننده
تا لگد به در ِ مستراح ِ بین راهی ِ این زندگی بکوبد
فریاد بزند که جا نمانی
کجاست

پناه به تاریکی از شر ِ بطالت ِ تابیدنت
ای خورشید!

از من راهی می ماند که از آن
گذشته ام
از من
جای ِ خالی ِ من می ماند

تو به باد ماننده
شعله ای را خاموش می کنی
شعله ای را مشتعل
تو بادی آری
درخت از تو شکوفه می کند
و شکوفه از تو می ریزد
تو بادی
می وزی
به هرجا که بخواهی می وزی

کنار پنجره نشسته ام
خیره به ظهر بی عابر و زرد کوچه
کودکی تنها
پی ِ هم بازی
در ِ هر خانه ای را می کوبد
مثل من
که در ِ هر خانه ای را می کوبم
تا تو را بیابم

تو آمدی پائیز
برگ ها ریختند
تو رفتی پاییز

برق رفته است
کبریت می کشم و شمع را روشن می کنم
مبل و صندلی هستند
میز و دیوار و چیز های دیگر هم.
از تو اما فقط یک جای خالی مانده است
جای خالی ِ دستت بر قاشق
جای خالی ِ پایت در کفش
جای خالی ِ حضورت در من

دلم گوزن ِ تیر خورده ای
که در پنهان جای ِ دره
آه می کشد
دیگران می شنوند
من اما
جان می دهم

خلال ِ آخر کبریت را..
باد!
بگذار سیگارم را روشن کنم
من آرزو به دلم
تو دیگر آزارم نده

پلنگ خال خال نیست
داغ ِ صد هزار هِلال ِ سوخته بر تن دارد
در فراق ِ ماه

تنهایی از کنار ِ همین تیرک برق آغاز شد
و به شهر
کشور
و زمین
گسترش پیدا کرد

چه کند شیشه در آماج ِ سنگ
جز شکستن


علیرضا روشن/.

__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1717  
قدیمی 04-02-2012
مهربان جون آواتار ها
مهربان جون مهربان جون آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Mar 2012
محل سکونت: کاشمر
نوشته ها: 56
سپاسها: : 133

175 سپاس در 52 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض قول بده نخندی

بیائیم نخندیم . . .

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب

نخند

به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.

نخند

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.

نخند

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.

نخند

به دستان پدرت،

به جاروکردن مادرت،

به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،

به راننده ی چاق اتوبوس ،

به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،

به راننده ی آژانسی که چرت می زند،

به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،

به مجری نیمه شب رادیو،

به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،

به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،

به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،

به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،

به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،

به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،

به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،

به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،

به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،

به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،

به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی،

نخند

نخند ، دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی

که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند

آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!

آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،

بارمی برند،

بی خوابی می کشند،

کهنه می پوشند،

جارمی زنند

سرما و گرما می کشند،

وگاهی خجالت هم می کشند،.......خیلی ساده
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از مهربان جون سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1718  
قدیمی 04-05-2012
yad آواتار ها
yad yad آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2010
محل سکونت: خراب آباد
نوشته ها: 1,032
سپاسها: : 577

868 سپاس در 544 نوشته ایشان در یکماه اخیر
yad به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب

مانده پای آبله از راه دراز

بر دم دهکده مردی تنها

کوله بارش بر دوش

دست او بر در ، می گويد با خود :

غم اين خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند.

پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از yad سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1719  
قدیمی 04-07-2012
مهرگان آواتار ها
مهرگان مهرگان آنلاین نیست.
مدیر تالار انگلیسی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,577
سپاسها: : 3,750

4,670 سپاس در 1,282 نوشته ایشان در یکماه اخیر
مهرگان به Yahoo ارسال پیام
Smile وای اگه نیاد اونیکه اسمش رو لب بهاره . . .

یه نفر میاد که دلم داره هواش
تو گوش دلم پیچیده زنگ صداش
خورشید نگاش اگه نتابه تو شب سیامون
در قطب ظلمت یخ آجین میشه کویر دلامون
وای اگه نیاد اونی که اسمش رو لب بهاره
اونی که اسمش آخرین برگ باغ انتظاره

بی تو در تقدیر مردابه دلم
خسته تر از روح گردابه دلم
تو بیا که آخرین برگ منی

آرزوی لحظه ی مرگ منی
تو بیا که خسته ام
زجهان گسسته ام
__________________
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از مهرگان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1720  
قدیمی 04-09-2012
mohammad.90 آواتار ها
mohammad.90 mohammad.90 آنلاین نیست.
مدیر بخش ورزش
 
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,335
سپاسها: : 7,242

6,424 سپاس در 3,063 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض دل خوش باور

هنوزم جای انگشتات روی برگای گلدونه
گلدونی که تو این خونه همیشه تازه میمونه
هنوزم عکس بیدارت تو قاب سرد چشمامه
تو که نیستی صدای تو مثه یک سایه همرامه
هنوزم بوف تنهایی نه می گریه نه می خونه
دل خوش باورم انگار تو رو برگشته می دونه
برای دفتر شعرم کلام تازه بودی تو
برای اوج آوازم یه هم آوازه بودی تو
ولی افسوس که این احساس فقط در سینهء من بود
نفهمیدم که دست دوست سلاح تیز دشمن بود
هنوزم بوف تنهایی نه می گریه نه می خونه
دل خوش باورم انگار تو رو برگشته می دونه




----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ،
از لطف به سوی ما نیایی

هرگه که ترا دهیم دردی ،
نالان شوی و به سویم ایی

هر دم که ترا دهم شفایی ،
یاغی شوی و دگر نیایی . . .
ای بنده تو سخت بیوفایی ...
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از mohammad.90 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:23 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها