بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1211  
قدیمی 10-03-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



چو از سر بگویم بود سرور او

چو من دل بجویم بود دلبر او

چو در مجلس آیم شرابست و نقل

چودر گلشن آیم بود عبهراو

چو درکان روم او عقیق است ولعل

چودر بحرآیم بود گوهر او

چودر دشت آیم بود روضه او

چو وا چرخ آیم بود اختر او

چو در رزم آیم به وقت قتال

بود صف نگهداروسرلشکر او

چو در بزم آیم به وقت نشاط

بود ساقی و مطرب وساغر او

چو نامه نویسم سوی دوستان

بود کاغذ وخامه ومحبر او

چو بیدار گردم بودهوشم او

چوخوابم بیاید به خواب اندر او

چو جویم برای غزل قافیه

به خاطر بود قافیه گستراو

تو چندانکه برتر نظر می کنی

از آن برترتو بود برتر او

برو ترک گفتار و دفتر بگو

که آن به که هر باشد ترا دفتراو

خمش کن که هر شش جهت نور اوست

وزین شش جهت بگذری داور او
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #1212  
قدیمی 10-03-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض




شعری زیبا از مولوی...


ای برده اختیارم تو اختیار مایی

من شاخ زعفرانم تولاله زار مایی


گفتم غمت مرا کشت گفتا چه زهره دارد

غم این قدر نداندکاخر تو یار مایی


من باغ و بوستانم سوزیده خزانم

باغ مرا بخندان کاخربهار مایی


گفتا تو چنگ مایی وندر ترنگ مایی

پس چیست زاری تو چون در کنارمایی


گفتم ز هر خیالی دردسرست ما را

گفتا ببر سرش را تو ذوالفقار مایی


سر را گرفته بودم یعنی که در خمارم

گفت ارچه در خماری نی در خمار مایی


گفتم چو چرخ گردان والله که بی قرارم

گفت ارچه بی قراری نی بی قرار مایی


شکرلبش بگفتم لب را گزید یعنی

آن راز را نهان کن چون رازدار مایی


ای بلبل سحرگه ما را بپرس گه گه

آخر تو هم غریبی هم از دیار مایی


تو مرغ آسمانی نی مرخ خاکدانی

تو صید آن جهانی وز مرغزار مایی


از خویش نیست گشته وز دوست هست گشته

تو نور کردگاری یا کردگار مایی


از آب و گل بزادی در آتشی فتادی

سود و زیان یکی دان چون در قمار مایی


اینجا دوی نگنجد این ما و تو چه باشد

این هر دو را یکی دان چون در شمارمایی


خاموش کن که دارد هر نکته تو جانی

مسپار جان به هر کس چون جانسپارمایی



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1213  
قدیمی 10-03-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

گفتى که مى‌بوسم تو را، گفتم تمنا مى‌کنم
گفتى اگر بیند کسى، گفتم که حاشا مى‌کنم

گفتى ز بخت بد اگر ناگه رقیبت آید ز در
گفتم که با افسون گرى او را ز سر وا مى‌کنم

گفتى که تلخى‌هاى مى گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش ِ لبم آن را گوارا مى‌کنم

گفتى چه مى‌بینى بگو در چشم چون آیینه‌ام
گفتم که من خود را در او عریان تماشا مى‌کنم

گفتى که از بى‌طاقتى دل قصد یغما مى‌کند
گفتم که با یغماگران بارى مدارا مى‌کنم

گفتى که پیوند تو را با نقد هستى مى‌خرم
گفتم که ارزان تر از این من با تو سودا مى‌کنم

گفتى اگر از کوى خود روزى تو را گویم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا مى‌کنم

گفتى اگر از پاى خود زنجیر عشقت وا کنم
گفتم ز تو دیوانه تر دانى که پیدا مى‌کنم

سیمین بهبهانی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1214  
قدیمی 10-03-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

در این خاک زرخیز ایران زمین
*
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
**
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
**
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
**
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
**
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
**
خرد را فکندیم این سان زکار
**
نبود این چنین کشور و دین ما
**
کجا رفت آیین دیرین ما؟
**
به یزدان که این کشور آباد بود
**
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
**
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
**
کجا این سر انجام بد داشتیم
**
بسوزد در آتش گرت جان و تن
**
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
*

*فردوسی*
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #1215  
قدیمی 10-03-2010
خش خش آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Sep 2010
محل سکونت: یزد
نوشته ها: 12
سپاسها: : 1

5 سپاس در 3 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست
بر درش برگ گلی می کوبم
کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد وارد خانه پر عشق و صفامان گردد
یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند
شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ وریاست
روی آن با قلم سبز بهار می نویسیم
ای یار خانه دوستی ما اینجاست...........

ویرایش توسط ساقي : 10-04-2010 در ساعت 06:37 PM دلیل: دوست
پاسخ با نقل قول
  #1216  
قدیمی 10-04-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض جان من ! جام مّی وساقی وجانانه کجاست


جان من ! جام مّی وساقی وجانانه کجاست



اینهمه بردر میخانه نشستیم, چه شد؟
بغض دل, بر لب پیمانه شکستیم ,چه شد؟
از خود ودیر مغان گاه گُسستیم ,چه شد؟
عهد با دلبر جانانه که بستیم ,چه شد؟

اینهمه از سر تدبیر وخرد نیز نبود
بر همه هستی ما شور دل انگیز نبود
غم بدل, پای کشان ,رفته شکستیم ,چه شد؟
زندگی غیر همان, درد غم انگیز نبود

قدرِ دانائی خود هیچ ندانیم چرا ؟
بی خرد, پای,دراین دشت کشانیم چرا؟
ناتوان ازچه شده قلب ودل ودیده ی ما ؟
دیده ودل ز چه بر نور خدائی نرسانیم؟ چرا؟

«عقل »! ما را بدرِ خانِ خدا میخواند
«چون خدا, عقل وخرد داده وُ خود میداند
اشرف روی زمینیم!... چرا منتظریم؟!
تا به کی «عمر» مگر روی زمین میماند؟!

این پریشانی ما,ا از سر نادانی ماست
ناتوان بودن ما در َسر انسانی ماست
تا نباشد خردی ,عقل کجا راه برد؟!
بی خرد ماندنِ ما, مایه ی ویرانی ماست

جان من ! جام مّی وساقی وجانانه کجاست
تا نباشد دلخوش لذت پیمانه کجاست؟
ما دراین میکده گر, خوار نشینیم , رواست
بی وضوِدل وجان,لذت ِمستانه, کجاست؟

بّه که برپا شده در راه دگر پای نهیم
وندرین غصه سرا بّه که زغمها برهیم
بی خدا کوردلی با دل وچشم ونگهیم
بّه که درروح وروان ,« عشق خدا » جا بدهیم






فرزانه شیدا


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 10-04-2010 در ساعت 06:45 PM
پاسخ با نقل قول
  #1217  
قدیمی 10-04-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض اندرین دهر , هر آن کس به دلی چون دل بست

اندرین دهر , هر آن کس به دلی چون دل بست



جام عشقی, چو به میخانه زدستانم رست
ناگهان شیشه ی دل نیز چو پیمانه, شکست
گفت با من لبِ آن ساقی پیمانه بدست
اندرین دهر , هر آن کس به دلی چون دل بست
دم اول دلِ شیدا شد و مست
دم دوم ز همه خلق گُسست
آخرین دم ,لب پیمانه قسم خورد ونشست!!!






فرزانه شیدا


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 10-04-2010 در ساعت 06:44 PM
پاسخ با نقل قول
  #1218  
قدیمی 10-05-2010
shokofe آواتار ها
shokofe shokofe آنلاین نیست.
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان

 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681

5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

باز پاييز

فصل برگ وباد وبرگ وباد
فصل نيمكت
فصل مشق وعشق وانار
فصل باز باران با ترانه با گوهر هاي فراوان
فصل چتر وخيس
فصل شيدايي وانتظارومهرگان
فصل يلدا
فصل چله
پاييز پادشاه فصل ها

__________________
یک پاییز فقط برای من و تو

ویرایش توسط shokofe : 10-05-2010 در ساعت 12:30 PM
پاسخ با نقل قول
  #1219  
قدیمی 10-05-2010
بانوی کرد تبار آواتار ها
بانوی کرد تبار بانوی کرد تبار آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Sep 2010
محل سکونت: بر بال نسیم
نوشته ها: 31
سپاسها: : 0

3 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Thumbs up این شعر زیبا تقدیم به تمام شیرزنان کرد ایران زمین:)



... تو زنی مردانه ای، سالاری و از مرد هم پیشی.
جامه جنست زن است، اما
درد و غیرت در تو دارد ریشه ای دیرین.
کم مبین خود را، که از بسیار هم بیشی.
گوهر غیرت گرامی دار، ای غمگین.
مرد، یا سالار زن، باید بدانی این ،
کاندرین روزان صدره تیره تر از شب،
اهل غیرت روزیش درد است.
خواه در هر جامه، وز هر جنس،
درد قوت غالب مرد است...

(( باز در آنجا چه غوغائی ست؟ ))
(( باز پرسیدم چه بلوائی ست ؟ ))

گرچه بیرون ست ازین پر چین و (( بند )) اما
نیست چندان دور.
آنچه آن جا بگذرد، اغلب
می توان دید و شنید، الا
آن که خواهند از کسان مستور.

باز می پرسم، چه غوغائی ست ؟
در کنار آن اطاق سرخ، آن فرجام (( منصوری ))
باز هم گویا
شیونی، جمعی، تماشائی ست.
آن چه می آید به گوش، از آن نه چندان دور
شیونی از مادری، کامل زن ست انگار،
باغ و بستان سوخته ی کاشانه بر بادی ست.
آن چه می آید به چشم، اما
سر و قدی، شاخ شمشادی ست.
اینک از آن جا
پیش می آید که گوید چیست،
آن دو مو، سر پاسبان ترک ما، با چشم نمناکش.
پس ببین آن جا چه ها رفته ست
که دل یک تکه سنگ سخت هم سوزد،
او شکسته بسته می گوید سخن، با لحن غمناکش :

(( پیر زن ، یک ماه پیش از این
به ملاقات پسر آمد
دید او را... و نصیحت ها... ولی بی فایده سوی
(( وطن )) برگشت.
_ سوی ده یا ایلی از اطراف کرمانشاه_

پیرزن برگشت.
تا که تمهیدی کند، فکری کند، شاید
که جوانش را
از خر شیطان فرود آرد.
رفت
تا بیاید با عروس خود
که از آن زندانی یک دنده طفلی در شکم دارد.

در همین مدت قضایا (( طور دیگر )) شد.
پیرزن، بدبخت، این نوبت
با عروس باردار خود به دیدار پسر آمد.
حیف، اما حیف!
چند روزی از (( قضایا )) دیر تر ... ))

با توام من ، آی دخترجان !
شیردختر، ای شکوفه ی میوه دار ایل !
تیهوی شاهین شکار کرد!
که به تاری از کمند گیسویت گیری
صد چنان سهراب یل را ، آن که نتوانست
نازنین گردآفرید گرد.
گرچه دانم گریه تسکین می دهد دردت،
لیک دختر جان ! نبیتم رو بگردانی به گرییدن.
هی، بگردم قد و بالا، سرو بستانت!
من نمی خواهم ببیند دشمن بی رحم نامردم
قطره ای هم اشک وحشت پای چشمانت.
آن دو آهویی که می دانم
که دو ببر خشمگین دارند، در زنجیر مژگانت.

هی بگردم دخترم را، دختر با غیرتم، هم میهن کردم!
من یقین دارم که می بینی
کاین زمان آبشخور ما ، از چه رود بی سر و پایی ست؟
و کشان ما را به سوی خویش
چه لجن در ذات، دریایی ست؟
خوب می دانم، که دانی خوب
که چه بد دهری و دنیایی ست.
با شبی چونین
در کمین ما چه بد روزی و فردایی ست.

تو زنی مردانه ای، سالاری و از مرد هم پیشی.
جامه جنست زن است، اما
درد و غیرت در تو دارد ریشه ای دیرین.
کم مبین خود را، که از بسیار هم بیشی.
گوهر غیرت گرامی دار، ای غمگین.
مرد، یا سالار زن، باید بدانی این ،
کاندرین روزان صدره تیره تر از شب،
اهل غیرت روزیش درد است.
خواه در هر جامه، وز هر جنس،
درد قوت غالب مرد است.

بازمانده زآن جوانمرد، آنچه دادندت عزیزش دار
گرچه کتف آرا و سر پیچ و کمربندی،
لیک میراث از دلیری بی هماورد است.
آن که در دنیای نامرد حقیقتهای امروزین
مرد و مردی راستین باشد
رستم افسانه اش، زالی به ناوردست.

گر پسر زادی، کمربند پدر بسپار و وادارش
همچو مردانه و بی باک بربندد.
ور دگر زادی، بگو او نیز
گر به سر خواهد پیچاک پدر بندد،
ماده شیری با خاطر، بی خوف باشد، تا که آن میراث
بر سر و گردن چو یال شیر نر بندد.

دخترم! ای دختر کرد، ای گرانمایه
یادگار آن شهید، آن پهلوان با توست.
قصر شیرین جوانی، ای بهین تندیسه جان دار زیبائی
بیستون غیرت کرمانشهان با توست.
قدر بشناس و گرامی دار، دختر جان
نطفه یک قهرمان با توست!
پاسخ با نقل قول
  #1220  
قدیمی 10-05-2010
imann imann آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Sep 2010
محل سکونت: کرماشان
نوشته ها: 189
سپاسها: : 46

9 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مرا ان شب مچل کردی و رفتی
رقیبم را بغل کردی و رفتی

مرا اهل دوا و چای پر رنگ
مرا اهل غزل کردی و رفتی

حضورت اعتبار بازیم بود
چکم را بی محل کردی و رفتی

حواسم حین بازی مان کجا رفت
اتل کردم متل کردی و رفتی

تو هر چه با من بیچاره کردی
شب ماه عسل کردی و رفتی

من عادت کرده بودم به دماغت
دماغت را عمل کردی و رفتی
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:33 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها