بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #111  
قدیمی 07-24-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض گزیده طنز عبید زاکانی ( 2 )


گزیده طنز عبید زاکانی ( 2 )


دلیل شکر
مردی خر گم کرده بود. گرد شهر می‌گشت و شکر می‌گفت: گفتند : چرا شکر می‌کنی. گفت: از بهر آن که من بر خر ننشسته بودم و گر نه من نیز امروز چهار روز بودی که گم شده بودمی.

خانه مصیبت‌زده
درویشی به در خانه‌ای رسید. پاره نانی بخواست. دخترکی در خانه بود. گفت: نیست. گفت: مادرت کجاست؟ گفت برای تسلیت خویشاوندان رفته است. گفت: چنین که من حال خانه شما را می‌بینم، خویشاوندان دیگر می‌باید که برای تسلیت شما آیند.

گربه تبردزد
مردی تبری داشت و هر شب در مخزن می‌نهاد و در را محکم می‌بست. زنش پرسید چرا تبر در مخزن می‌نهی؟ گفت: تا گربه نبرد. گفت: گربه تبر چه می‌کند؟ گفت: ابله زنی بوده ای! تکه‌ای گوشت که به یک جو نمی‌ارزد می‌برد، تبری که به ده دینار خریده‌ام، رها خواهد کرد؟

در فکر بودم
یکی در باغ خود رفت، دزدی را پشتواره پیاز در بسته دید. گفت: در این باغ چه کار داری؟ گفت: بر راه می‌گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. گفت: چرا پیاز برکندی؟ گفت: باد مرا می‌ربود، دست در بند پیاز می‌زدم، از زمین برمی‌آمد. گفت: این هم قبول، ولی چه کسی جمع کرد و پشتواره بست؟ گفت: والله من نیز در این فکر بودم که آمدی.

تازه‌آمده‌ام
شخصی در خانه مردی خواست نماز بخواند. پرسید که قبله کدام طرف است، گفت: من هنوز دو سال است که در این خانه ام. کجا دانم که قبله چون است.

خواندن فکر
شخصی دعوی نبوت می‌کرد. پیش خلیفه بردند. از او پرسید که معجزه‌ات چیست؟ گفت: معجزه‌ام این است که هرچه در دل شما می‌گذرد، مرا معلوم است. چنان که اکنون در دل همه می‌گذرد که من دروغ می‌گویم.

پلنگ
بازرگانی را زنی خوش صورت بود که زهره نام داشت. عزم سفر کرد. از بهر او جامه‌ای سفید بساخت و کاسه‌ای نیل به خادم داد که هرگاه از این زن حرکتی ناشایست پدید آید، یک انگشت نیل بر جامه او بزن تا چون بازآیم، مرا حال معلوم شود. پس از مدتی خواجه به خادم نبشت که:
چیزی نکند زهره که ننگی باشد
بر جامه او ز نیل رنگی باشد.
خادم باز نبشت که:
گر آمدن خواجه درنگی باشد
چون بازآید، زهره پلنگی باشد

مسلمانی
خطیبی را گفتند: مسلمانی چیست: گفت: من مردی خطیبم، مرا با مسلمانی چکار؟

عرق
کسی تا‌بستان از بغداد می‌آمد، گفتند: آنجا چه می‌کردی؟ گفت: عرق.

اهمیت گیوه
درویشی گیوه در پا نماز خواند. دزدی طمع در گیوه او بست. گفت: با گیوه نماز درست نباشد. درویش دریافت و گفت: اگر نماز نباشد، گیوه باشد.

عمر بعد از مرگ
ظریفی مرغ بریان در سفره بخیلی دید که سه روز پی در پی بود و نمی‌خورد. گفت: عمر این مرغ بریان، بعد از مرگ،‌ درازتر از عمر اوست پیش از مرگ.

فرزند بزرگان
زن طلحک فرزندی زایید. سلطان محمود او را پرسید که چه زاده است؟ گفت: از درویشان چه زاید؟ پسری یا دختری. گفت: مگر از بزرگان چه زاید؟ گفت: چیزی زاید بی هنجار گوی و خانه برانداز.

تلقین مغرضانه
میان رئیس و خطیب ده دشمنی بود. رئیس بمرد، چون به خاکش سپردند، خطیب را گفتند: تلقین او گوی. گفت: از بهر این کار دیگری را بخواهید که او سخن من به غرض می شنود.

دزد بی تقصیر
استر طلحک بدزدیدند. یکی می‌گفت: گناه توست که از پاس آن اهمال ورزیدی، دیگری گفت: گناه مهمتر آن است که در طویله بازگذاشته است... گفت: پس در این صورت، دزد را گناه نباشد.
به همین می‌خندم: شخصی مهمانی را در زیر خانه خوابانیده نیمه شب صدای خنده وی را در بالاخانه شنید. پرسید که در آنجا چه می‌کنی؟ گفت: در خواب غلتیده‌ام، گفت: مردم از بالا به پایین می‌غلتند تواز پایین به بالا می‌غلتی؟ گفت: من هم به همین می‌خندم.

همه را بپوش
سلطان محمود در زمستان سخت، به طلحک گفت که با این جامه یک لا در این سرما چه می‌کنی که من با این همه جامه می‌لرزم. گفت: ای پادشاه، تو نیز مانند من کن تا نلرزی. گفت: مگر تو چه کرده‌ای؟ گفت: هرچه جامه داشتم همه را در بر کرده‌ام.

با اینکه نمی‌خوانم
شمس‌الدین مظفر روزی با شاگردان خود می‌گفت: تحصیل در کودکی می‌باید کرد. هرچه در کودکی به یاد گیرند، هرگز فراموش نشود. من این زمان‌، پنجاه سال باشد که سوره فاتحه را یاد گرفته‌ام و با وجود اینکه هرگز نخوانده‌ام هنوز به یاد دارم.

سجده سقف
شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوب‌های سقفش بسیار صدا می‌کرد. به صاحبخانه برای تعمیر آن سخن به میان آورد. پاسخ داد که چوب‌های سقف ذکر خداوند می‌کنند. گفت: نیک است اما می‌ترسم این ذکر منجر به سجود شود.

دوستی نسیه
هارون به بهلول گفت: دوست‌ترین مردمان نزد تو کیست؟ گفت: آن که شکمم را سیر سازد. گفت: من سیر می‌سازم، پس مرا دوست خواهی داشت یا نه، گفت: دوستی نسیه نمی‌شود.

شوهر چهارم
زنی که سر دو شوهر را خورده بود، شوهر سیمش رو به مرگ بود. برای او گریه می‌کرد و می‌گفت: ای خواجه، به کجا می‌روی و مرا به کی می‌سپاری؟ گفت : به چهارمین.

خواص نام آدم و حوا
واعظی بر منبر می‌گفت: هر که نام آدم و حوا نوشته در خانه آویزد، شیطان بدان خانه درنیاید. طلحک از پای منبر برخاست و گفت: مولانا شیطان در بهشت در جوار خانه به نزد ایشان رفت و بفریفت، چگونه می‌شود که در خانه ما از اسم ایشان پرهیز کند؟

قسم دروغ
شیطان را پرسیدند که کدام طایفه را دوست داری؟ گفت: دلالان را. گفتند:‌ چرا؟ گفت: از بهر آن که من به سخن دروغ از ایشان خرسند بودم، ایشان سوگند دروغ نیز بدان افزودند.
اگر می‌توانستم: عسسان (پاسبانان) شب به مردی مست رسیدند، بگرفتند که برخیز تا به زندانت بریم. گفت: اگر من به راه توانستمی رفت، به خانه خود رفتمی.
بیا پایین: اعرابی را پیش خلیفه بردند. او را دید بر تخت نشسته، دیگران در زیرایستاده، گفت: السلام‌علیک یا الله. گفت: من الله نیستم. گفت‌: یا جبرئیل. گفت: من جبرئیل نیستم. گفت: الله نیستی، جبرئیل نیستی، پس چرا بر آن بالا رفته تنها نشسته‌ای؟ تو نیز به زیرآی و در میان مردمان بنشین.
تهدید: درویشی به دهی رسید. جمعی کدخدایان را دید آنجا نشسته، گفت: مرا چیزی بدهید و گرنه با این ده همان کنم که با آن ده دیگر کردم. ایشان بترسیدند، گفتند مبادا که ساحری یا ولی‌ای باشد که از او خرابی به ده ما رسد. آنچه خواست بدادند. بعد از آن پرسیدند که با آن ده چه کردی؟ گفت: آنجا سوالی کردم، چیزی ندادند، به اینجا آمدم، اگر شما نیز چیزی نمی‌دادید به دهی دیگر می رفتم.

سرکه هفت ساله
رنجوری را سرکه هفت ساله تجویز کردند. از دوستی بخواست. گفت: من دارم اما نمی‌دهم. گفت: چرا؟ گفت: اگر من سرکه به کسی دادمی، سال اول تمام شدی و به هفت سالگی نرسیدی.

جزای گاز گرفتن
وقتی مزید را سگ گزید (گاز گرفت). گفتند: اگر می‌خواهی درد ساکت شود، آن سگ را ترید بخوران. گفت: آن گاه هیچ سگی در جهان نماند، مگر آن که بیاید و مرا بگزد.

نیم عمر و کل عمر
نحوی در کشتی بود. ملاح را گفت: تو علم نحو خوانده‌ای؟ گفت: نه. گفت: نیم عمرت برفناست. روز دیگر تندبادی پدید آمد، کشتی می‌خواست غرق شود. ملاح او را گفت: تو علم شنا آموخته‌ای؟ گفت: نه. گفت: کل عمرت برفناست!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #112  
قدیمی 07-24-2010
amir-m آواتار ها
amir-m amir-m آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: خراسان
نوشته ها: 8
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید وقتی ریاضی دان عاشق می شود!!!

شعری از پروفسور هشترودی در مورد ریاضیات


منحنی قلب من، تابع ابروی توست
خط مجانب بر آن، کمند گیسوی توست

حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست


چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست


پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو

گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست


بی تو وجودم بود یک سری واگرا

ناحیه همگراش دایره روی توست

(پروفسور هشترودی)

ویرایش توسط امیر عباس انصاری : 07-25-2010 در ساعت 12:00 AM
پاسخ با نقل قول
  #113  
قدیمی 07-28-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

شوخی با ضرب المثل ها


بیفستراگانوفه خالته، بخوری پاته نخوری پاته!

موش تو سوراخ نمی رفت ساید بای ساید به دمبش می بست!

آب در "آب سرد کن" و ما تشنه لبان می گردیم!

آب که سر بالا میره، قورباغه "هوی متال" میخونه!!!

پرادو سواری دولا دولا نمیشه!

نابرده رنج گنج میسر نمی شود --- مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداری کرد

"کافی میت" نخورده و دهن سوخته!

اسکانیا(scania) بیار باقالی بار کن!

گر صبر کنی ز قوره، لوپ لوپ سازی!

پاتو از پارکتت درازتر نکن!

هری پاتر آخرش خوشه!

قربون بند کیفتم، تا کارت سوخت داری رفیقتم!

گیرم پاپی تو بود فاضل --- از فضل پاپی تو را چه
حاصل

ندیدیم اورانیم ولی دیدیم دست مردم!

ادکلن آن است که خود ببوید --- نه آنکه فروشنده بگوید

ماکرو ویو به ماکرو ویو می گه روت سیاه!

بزک نمیر بهار میاد آناناس با خیار درختی یاد!

یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی(AS Rom)

سرش بوی پیتزای سبزیجات میده!!!

آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب!

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #114  
قدیمی 07-28-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

راست میگن ها نون تو گداییه !!!



[IMG]http://*****************/7/1263825859.jpg[/IMG]
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #115  
قدیمی 07-31-2010
shokofe آواتار ها
shokofe shokofe آنلاین نیست.
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان

 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681

5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گذر از نی، من حكايت ميكنم
وز جدايی ها شكايت ميكنم

ناله های نی ، از آن نی زن است
ناله های من ، همه مال من است

شرحه شرحه سينه ميخواهی اگر
من خودم دارم ، مرو جای دگر

اين منم كه رشته هايم پنبه شد
جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد

چند ساعت ، ساعتم افتاد عقب
پاك قاطی شد سحر با نيمه شب

يك شبه انگار بگرفتم مرض
صبح فردايش زبانم شد عوض

آن سلام نازنينم شد «هلو»
وآنچه گندم كاشتم ، روييد جو

پای تا سر شد وجودم «فوت» و«هد»
آب من«واتر» شد و نانم«برد»

وای من! حتي پنيرم «چيز» شد
است و هستم ، ناگهانی «ايز» شد

من كه با آن لهجه و آن فارسی
آنچنان خو كرده بودم سال سی

من كه بودم آنهمه حاضر جواب
من كه بودم نكته ها را فوت آب

من كه با شيرين زبانيهای خويش
کار خود در هر كجا بردم به پيش

آخر عمری ، چو طفلي تازه سال
از سخن افتاده بودم ، لال لال

كم كمك ،‌ گاهي «هلو» ، گاهي «پيليز»
نطق كردم! خرده خرده ، ريز ريز

در گرامر همچنان سردرگمم
مثل شاگرد كلاس دومم

گاه «گود مورنينگ» من جای سلام
از سحر تا نيمه شب دارد دوام

با در و همسايه هنگام سخن
لرزه می افتد به سر تا پای من

مي كنم با يك دو تن اهل محل
گاهگاهي يك «هلو» رد و بدل

گر هوا خوبست يا اين كه بد است
گفتگو درباره اش صد در صد است

جز هوا ، هر گفتگويی نابجاست
اين جماعت ، حرفشان روی هواست

بگذر از نی ، من حكايت مي كنم
وز جدايی ها شكايت مي كنم

نی كجا اين نكته ها آموخته
نی كجا داند نيستان سوخته

نی كجا از فتنه های شرق و غرب
داغ بر دل دارد و تيشه به فرق

بشنو از من ، بهترين راوی منم
راست خواهی ، هم نی و هم نی زنم

سوختند آنها نيستان مرا
زير و رو كردند ايران مرا

كاش ميماندم در آن محنت سرا
تا بسوزانند در آتش مرا

تا بسوزانندم و خاكسترم
در هم آميزد به خاك كشورم


ديدی آخر هر چه رشتم پنبه شد
جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد

__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
پاسخ با نقل قول
  #116  
قدیمی 07-31-2010
273 آواتار ها
273 273 آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 418
سپاسها: : 0

12 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتمت کامم بده، گفتي به طنز
من بدادم گر تو بتواني گرفت
پاسخ با نقل قول
  #117  
قدیمی 08-04-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید جایگاه طنز در اشعار رودکی

جایگاه طنز در اشعار رودکی



طنز و طعن ریشه و صبغه و سابقه درشعر آغازین فارسی دارد و آثار طنزآمیز اوج تعهد، دین داری و مردم دوستی طنزپردازان است. درعصر و دنیایی که عدل و داد، محبت، شکر، رضا و توکل به خداوند جای خود را به ظلم، ستم، بی مهری، سنگ دلی، بدبینی و حق کشی می دهد، جهل و نادانی به جای علم و دانش، قساوت و شقاوت به جای رأفت و شفقت و بی حیایی و بی شرمی جای عفت و پارسایی را می گیرد. در دوره و عصری که دنیاپرستی، حرص، آز، گردآوری مال و بی اعتنایی به دستورات خداوند، تکبر و خودخواهی، به جای زهد و بیم از خداوند و تواضع دل ها را تسخیر می کند. و حزن و محنت و آزرده دلی جای شادی و خوش دلی را می گیرد و تفرقه ونفاق جانشین الفت، هم دلی وشادی می گردد، شاعر ابزاری جز طعن و طنز ندارد تا به عکس العمل بپردازد و رذایل را برملا گرداند و آنان را مورد نکوهش قرار دهد.
با تورقی اجمالی به دیوان اشعار رودکی پدر شعر فارسی به این نکته ظریف خواهیم رسید که او نیز کوشیده است در قالب ابیاتی موزون ومقفی و توأم با طنز و همراه با حکمت حقایقی را درقالب عباراتی ابهام آمیز بیان دارد.
رودکی شاعر بزرگ آغازین قرن چهارم است و آن گونه ذکی و تیزهوش است که در هشت سالگی قرآن را تمام از بردارد صوتی دل نشین و نغز دارد و بر بط زنی ماهر و برجسته است. شعر او از جهت مضامین وسعت و گستردگی فراوان دارد واقعه نگاری، خیال انگیزی، موعظت، نصیحت، عشق و محبت، مدح و نثا و... در بدایع و صنایع به حد کمال دارد او در فنون متنوع شعراستادی برجسته است و سخنان وی درتوانایی تشبیه و قرابت معنا وطبیعت بی قرین است. از غالب اشعار او روح طرب و شادی مشهود است که نماد و نشان گستردگی مال و فراغت بال وی است.
اما آن چه در این مقال و مجال کوتاه مطرح است این که در اشعار او طنزهای حکیمانه و طنزهای تکان دهنده فراوان است. فی المثل رودکی، جهان را خواب کردار می نگرد و بارها در اشعارش در قالب طنز و طعن فریاد می آورد که دنیا ناپایدار است و فریب او را نباید خورد:
این جهان پاک خواب کردار است
آن شناسد که دلش بیدار است
نیکی او به جایگاه بد است
شادی او به جای تیمار است
چه نشینی بدین جهان هموار
که همه کاراونه هموار است
دانش او نه خوب و کارش خوب
زشت کردار و خوب دیدار است
رودکی رفتار جهان را با خود درطنز تلخی که نوعی بث و شکوی است، به نمایش می گذارد:
مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود
نبود دندان لا چراغ تابان بود
سپید سیم رده بود و در و مرجان بود
ستاره سحری بود و قطره باران بود
یکی نماند کنون ز آن همه بسود و بریخت
چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود
همان که درمان باشد به جای درد شود
و باز دردهمان کز نخست درمان بود
کهن کند به زمانی همان کجا نبود
و نوکند به زمانی همان که خلقان بود
جهان نه تنها با او که با مهتران جهان نیز بی رحمی کرده است و آنان را به بدبختی و شقاوت کشانده است:
مهتران جهان همه مردند
مرگ را سرهمه فرو کردند
زیرخاک اندرون شدند آنان
که همی کوشک ها برآوردند
از هزاران هزارنعمت و ناز
نه به آخر به جز کفن بردند
رودکی با حسن تعلیل زیر طنز تلخی از گذشت عمر و دگرگونی های متنوع و ناپایداری که در آدمیان ایجاد می شود به نمایش می گذارد.
من موی خویش نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
تلخی روزگار آن گاه تلخ تر و غم انگیز تر است که انسان ببیند همه دوستان و یاران ما او را فقط برای خود می خواهند.
جز حادثه هرگز طلبم کس نکند
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
ورجان به لب آیدم به جز مردم چشم
یک قطره آب برلبم کس نکند
افسوس دیگر رودکی این است که از آتش خاکستر زاید و فرزند مرد خردمند، شباهتی به پدرش نداشته باشد:
آی دریغا خردمند را
باشد فرزند و خردمند نی
ور چه ادب دارد و دانش پدر
حاصل میراث به فرزند نی
رودکی دریکی از زیباترین طنزهایش نمازگزاران ریاکار و عوام فریب آن دوران را مخاطب قرار می دهد و می گوید:
روی به محراب نهان چه سود
دل به نجارا و بتان طراز
ایزد ما وسوسه عاشقی
از تو پذیرد، نپذیرد نماز
درپایان باید گفت:خاستگاه و زیرساخت طنز سرآغاز شعر فارسی است و طنز ریشه درشعر و ادب فارسی دارد به گونه ای که با تورق اشعار رودکی پدر شعر فارسی حکیمانه ترین مطالب را در قالب طنز می توان یافت که این امر مؤید این موضوع است. بنابراین طنز با شعر فارسی عجین و در اشعار تمامی شاعران فارسی ساری و جاری است و طنز مولود طنزپردازان درجهت خواری ارزش ها نیست بلکه تلاش روشن گرانه و روشن فکرانه ای است به منظور ایجاد انگیزه و تفکر در مردم بی تفاوت تا بیشتر بیند یشند وبهتر ببینند.
پاسخ با نقل قول
  #118  
قدیمی 08-29-2010
مهلا خانم آواتار ها
مهلا خانم مهلا خانم آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: تهران ،منظریه
نوشته ها: 91
سپاسها: : 70

24 سپاس در 13 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Wink زندگی خوابگاهی

ساعت ۲ نصف شب(یک اتاق)

ساعت ۳ نصف شب(کل خوابگاه منهای سرپرست )
ساعت ۴ صبح هنگام خواب




وضعیت تحصیل در خوابگاه

اولین روزهای خوابگاه

گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روز

پایان گفت و گو




امکانات غذایی در خوابگاه


طریقه ظرف شستن در خوابگاه


اواخر ترم وضعیت ۷۰درصد دانشجویان

و این هم آخر عاقبتش!!

زندگی خوابگاهی





پاسخ با نقل قول
  #119  
قدیمی 09-02-2010
مهدی آواتار ها
مهدی مهدی آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال

 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552

4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Talking اندر فواید مجردی...!!

خوشا به حالت که غمی نداری!
مسیر پر پیچ و خمی نداری!

خوشا به حالت که مجردی تو
قاطی ازواج نیامدی تو!

بچه نداری که بگیره حالت

چه راحتِ تخت و خوبه خیالت

بچه ها امروز مصیبت شدن!
ننر شدن لوس و بد عادت شدن!

هزینشون بد جوری رفته بالا
پول، علف خرسه برای اونها!

هلاک اجناس ِمدل جدیدن
همیشه توی مرکز خریدن!

میدن دو تا چک پولو خیلی آسون
بابت یک لباس تنگ وچسبون

میگیرن از تو دائما تراول
تا که بسازن یه تریپ خوشگل

یا کافی شاپن یا کلاس کنکور
اونم برای ژست و فیس و فیگور

بچه نگو ایینه دق شدن!
بلا شدن پررو سر تق شدن!

تیپشونم خوشگل و خیلی نازه!
همیشه تو بوتیکن و مغازه!

فشن شدن! هزینشون زیاده!
فقط شدن توقع و افاده!

با بروبچ میرن تو کار سبقت!
زندگی شون همش شده رقابت!

میخوان که تیپشون عروسک باشه!
گوشی اونها تو محل تک باشه!

هدر میدن نصف حقوق مارا
تا که بشن شبیه .....(اونها)

تا که بگی خالیه جیب ماها
میگن چرا دنیا آوردی مارا؟

ندارم اصلا سرشون نمیشه!
سیری چیه اخلاقشون همیشه!

بگی ندارم میزنی ضد حال
چک پولو رو کن تا بشی ایده آل

نظر نشه بد جوری با کلاسن
اند پیامک زدن و تماسن

قبض موبایلشون پدر در آره
دخل حقوق آدمو میاره!


خلاصه خیلی سخته بچه داری!
علی الخصوص با حقوق اداری!


خوشا به حالت که هنوز عاقلی!
مجرد و راحت و بی مشکلی!
__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !

پاسخ با نقل قول
  #120  
قدیمی 09-02-2010
مهدی آواتار ها
مهدی مهدی آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال

 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552

4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Talking شعر كــوچـــه

اثری ماندگار از زنده یاد فریدون مشیری
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.


در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر كن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،
آب، آیینة عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!

با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!

روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،

باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!

اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت

اشك در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید كه : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.
نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم


بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!


*************

كــوچـــه


سروده "هما میرافشار"

(پاسخی به اثر فریدون مشیری)

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی ...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟!
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم

*************

Room

اما هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری
میخواست اون شعر معروف و محبوب "کوچه" رو امروزه بگه،چطوری می سرود؟

آخه امروز دیگه همه چی کامپیوتری شده و فکر کنم این مضمون بیشتر به دوره و زمونه ی فعلی میاد ...

بی تو Online شبی باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم، دنبال ID ی تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم
شدم آن User دیوانه که بودم

وسط صفحه Room ،Desktop یاد تو درخشید
Ding صد پنجره پیچید

شکلکی زرد بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن Chat بگذشتیم

Room گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم
لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم

تو و Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به یک Talk بد آهنگ

Windows و Hard و Mother Board
آریا دست برآورده به Keyboard

تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت
من بدنبال معنای کلامت

یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این Room نظر کن

Chat آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به Email ی نگران است

باش فردا که PM ات با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این Log Out ،Room کن

باز گفتم حذر از Chat ندانم
ترک Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم

روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد
مثل Spam تو Inbox تو نشستم

تو Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم

تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودی. نرمیدم. نگسستم

Room ی از پایه فرو ریخت
Hacker ی Ignore تلخی زد و بگریخت

Hard بر مهر تو خندید
PC از عشق تو هنگید

رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم
نگرفتی دگر از User آزرده خبر هم

نکنی دگر از آن Room گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن Room گذشتم
__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها