بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #21  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

The messenger who arrived from the land of my friend
Brought a charm, fragrant, and in the hand of my friend.
Wonderfully displayed her beauty and her glory
With the tales of noble and regal stand of my friend.
My heart took in the good news, though coy and shy
My heart readily will serve every command of my friend.
Thank heavens for the help of smiling fate
Runs smooth every errand of my friend.
The revolving orbs and the firmament have no say
They move at every wish and demand of my friend.
If the winds of calamity blow in both worlds
My eyes upon the composure, calm & bland of my friend.
Bring me a rare jewel, O gentle morning breeze
Since you have blown over the very sand of my friend.
We stand in Love's land, while our needs grand
Sweet dreams never brought a hair strand of my friend.
Hafiz, fear no foes who reprimand my friend
Thank God, I am not ashamed of me and of my friend.


آن پیک نامور که رسید از دیار دوسـت
آورد حرز جان ز خط مشکـبار دوسـت
خوش می‌دهد نشان جلال و جـمال یار
خوش می‌کند حکایت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت هـمی‌برم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
شـکر خدا کـه از مدد بخـت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سیر سپـهر و دور قمر را چه اخـتیار
در گردشـند بر حسب اختیار دوسـت
گر باد فتنه هر دو جهان را به هـم زند
ما و چراغ چشم و ره انتـظار دوسـت
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
ماییم و آستانـه عـشـق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نیم شرمسار دوست
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #22  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

Well done O messenger, bring a message from my friend
Willingly I'll give my own life for the sake of my friend.
Like a nightingale in cage, being love-sick is my trend
A singing parrot in love with nuts and sweets of my friend.
My trap is her hair, her mole is the seed, and I
In search of those seeds have been trapped by my friend.
Will remain always drunk, until resurrection is nigh
Whoever, like me, drank from the cup poured by my friend.
I will speak no more of my elation, I trust
Focusing on me diverts me from my friend.
I'd use as eye-liner, if I could, the very dust
Upon which, once or twice walked my friend.
I long for union, while my friend away will turn,
I give up my desires to fulfill those of my friend.
In this your incurable fever, Hafiz, calmly burn
None can heal the pain of longing, my friend.






مرحـبا ای پیک مـشـتاقان بده پیغام دوسـت
تا کـنـم جان از سر رغبـت فدای نام دوسـت
والـه و شیداسـت دایم همچو بلبل در قـفـس
طوطی طبـعـم ز عشـق شکر و بادام دوسـت
زلـف او دام است و خالش دانـه آن دام و مـن
بر امید دانـه‌ای افـتاده‌ام در دام دوسـت
سر ز مسـتی برنـگیرد تا به صبـح روز حـشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بـس نـگویم شمـه‌ای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نـمودن بیش از این ابرام دوسـت
گر دهد دستـم کشـم در دیده هـمـچون توتیا
خاک راهی کان مـشرف گردد از اقدام دوسـت
میل مـن سوی وصال و قـصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفـتـم تا برآید کام دوسـت
حافـظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بـساز
زان کـه درمانی ندارد درد بی‌آرام دوسـت
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #23  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

From whose house this joyous light brightens my heart?
Whose lover has sent my soul this cupid's burning dart?
This state wrecks my house and my faith
Whose bosom enfolds her & whose fingers her hair part?
The nectar of her lips always remains upon my lips
Whose soul will comfort & for whom pour a wine quart?
That candle who radiates riches and joy
Ask God, whose moth flight tonight shall thwart?
Mesmerizes everyone, while none can know
To whose tale her gentle heart will wake and smart?
O God, that supremely gentle and graceful face
Whose rare jewel is tonight and whose irreplaceable art?
I sighed, O Hafiz, that I'm crazy when apart
Smilingly you said who is the mad one from the start?







یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیسـت
حالیا خانـه برانداز دل و دین من اسـت
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست
باده لعـل لـبـش کز لب من دور مـباد
راح روح کـه و پیمان ده پیمانـه کیسـت
دولـت صحـبـت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که بـه پروانـه کیسـت
می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
کـه دل نازک او مایل افسانـه کیسـت
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جـبین
در یکـتای کـه و گوهر یک دانه کیسـت
گـفـتـم آه از دل دیوانه حافـظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیسـت
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #24  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

Falsely pious, of our state are unaware
No offence if their words our hearts tear.
On the path, whatever you meet is for your good
On the straight and the narrow, can't be lost there.
Whatever the rook may play, we'll knock it down
On the chessboard of lovers, Kings won't dare.
What is this multi-patterned, tall, simple dome?
Who is wise to this riddle? Show me where?
Is this your grace, O Lord, powerful, wise?
Too many hidden wounds; no time to catch a breath of air.
It's as if the Judge of our Court is not fair.
This Royal Seal, sign of God does not bear
Whoever wishes may come, and whatever, may declare.
No guards, no grandeur, this hall is bare
Those who enter the tavern, openly share.
Those who sell themselves, meet the wine-seller's glare
Whatever befalls us is the doing of our own affair.
Your grace is not rare, and there's no one you'd spare
I serve the Tavern-Master, with his endless love and care.
Piety, sometimes is cold, sometimes will flare.
Hafiz gracefully declines from taking the head chair
Lovers are free from fortune and fame's snare.






زاهد ظاهرپرسـت از حال ما آگاه نیسـت
در حـق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیسـت
در طریقـت هر چه پیش سالک آید خیر اوسـت
در صراط مستقیم ای دل کسی گـمراه نیسـت
تا چـه بازی رخ نـماید بیدقی خواهیم راند
عرصـه شـطرنـج رندان را مجال شاه نیسـت
چیسـت این سقـف بلـند ساده بسیارنقـش
زین مـعـما هیچ دانا در جـهان آگاه نیسـت
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همـه زخم نهان هست و مجال آه نیسـت
صاحـب دیوان ما گویی نـمی‌داند حـساب
کاندر این طـغرا نـشان حسبـه للـه نیسـت
هر کـه خواهد گو بیا و هر چـه خواهد گو بـگو
کـبر و ناز و حاجـب و دربان بدین درگاه نیسـت
بر در میخانـه رفـتـن کار یک رنـگان بود
خودفروشان را بـه کوی می فروشان راه نیسـت
هر چـه هست از قامت ناساز بی اندام ماسـت
ور نـه تـشریف تو بر بالای کـس کوتاه نیسـت
بـنده پیر خراباتـم کـه لطفـش دایم اسـت
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیسـت
حافـظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مـشربیسـت
عاشـق دردی کـش اندربند مال و جاه نیسـت
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #25  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

Lit up by the light of your face, there is no soul that is not
Longing for the dust of your place, there is no eye that is not.
Those who have seen your face, are all-knowing and wise
Secrets of your beauty and grace, there is no head where is not.
No wonder if my telling tears, red and bloody, rise from my eyes
Ashamed and repentant of one's own case, there is no one who is not.
Till His breeze settles His dust upon my lap as my prize
All things, everyone I chase, there is none passing that is not.
Till the fragrance of your hair to every inhaler flies
Morning breeze confer, embrace, there is no dawn that is not.
Puzzling fate, in my fate, my agony and pain lies
Being showered by your grace, there is no one who is not.
From your sweet lips, life's spring will chastely rise
Bathing in such a place, there is no sweetness that is not.
Disclosing such secrets is uncalled for and unwise
Else in the feast of the insane and base, there is no gossip that is not.
Brave lion in love's desert, just like a fox hides and lies
Alas, for on this path, at this pace, there is no hazard that is not.
Dust of the door of your house, my teary eyes will chastise
Obliged with such favors and such grace, there is no dust that is not.
My existence, some name, a little fame, identifies
Else, there, you can trace, there is no weakness that is not.
Hafiz is upset with you, with your harshness and your ties
Else in you, from toe to face, there is not a thing that is not.







روشـن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
مـنـت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحـب نـظرانـند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
اشـک غـماز مـن ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
تا بـه دامـن ننـشیند ز نسیمـش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیسـت
تا دم از شام سر زلـف تو هر جا نزنـند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
مـن از این طالـع شوریده برنـجـم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
از حیای لـب شیرین تو ای چشـمـه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
مصلحـت نیسـت کـه از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
شیر در بادیه عـشـق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
آب چشمـم که بر او منت خاک در توسـت
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیسـت
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود اسـت
در سراپای وجودت هنری نیست که نیسـت
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #26  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

The heavenly breeze comes to this estate,
I sit with the wine and a lovely mate.
Why can’t the beggar play the king’s role?
The sky is the dome, the earth is my state.
The green grass feels like Paradise;
Why would I trade this for the garden gate?
With bricks of wine build towers of love,
Being bricks of clay is our final fate.
Seek no kindness of those full of hate,
People of the mosque with the church debate.
Don’t badmouth me, don’t blacken my name;
Only God can, my story narrate.
Neither Hafiz’s corpse, nor his life negate,
With all his misdeeds, heavens for him wait.








کـنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
مـن و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
گدا چرا نزند لاف سـلـطـنـت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
چمـن حـکایت اردیبهـشـت می‌گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
بـه می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مـجوی ز دشمـن کـه پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشـت
مکـن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جـنازه حافـظ
که گر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #27  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

Let not the pious judge the meek;
Each for his own deeds will speak.
Whether I’m good or bad, you judge yourself;
You reap what you sow, find what you seek.
Everyone is seeking love, sober or drunk;
Everywhere a house of love, yet so unique.
I submit my head on the tavern’s bricks,
If you don’t understand, just take a peek.
Let me keep my hope of eternal grace,
Behind the veil, who is good, who the freak?
Not only I fell out of virtuous path,
My father too, treaded that path oblique.
Hafiz, on your deathbed, bring the cup to your cheek.
You go from the tavern straight to the heaven’s peak.






عیب رندان مـکـن ای زاهد پاکیزه سرشـت
کـه گـناه دگران بر تو نـخواهـند نوشـت
مـن اگر نیکـم و گر بد تو برو خود را باش
هر کـسی آن درود عاقبت کار کـه کـشـت
همـه کـس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تـسـلیم مـن و خـشـت در میکده‌ها
مدعی گر نکـند فهم سخن گو سر و خـشـت
ناامیدم مـکـن از سابـقـه لـطـف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نـه مـن از پرده تـقوا بـه درافـتادم و بـس
پدرم نیز بـهـشـت ابد از دسـت بهـشـت
حافـظا روز اجـل گر بـه کـف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت بـه بـهـشـت
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #28  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

May your goodness always increase
And your smiling face never cease
In our head the thought of your love
Every day is on the increase.
Every cedar and every spruce
From your height may you hear their pleas
The eye not intrigued by thee
Its tear drops a bloody disease.
Your eye for mesmerizing hearts
Is a magician and master-tease.
Wherever a heart is longing for thee
Impatiently shears its own fleece.
The beauty of all the lovers
Beside your swan is ugly geese.
The heart that is out of love’s lease
From the circle of union release.
Hafiz’s soul, your ruby lips ease
Away from base lips, if you please.






حسـن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لالـه گون باد
اندر سر ما خیال عشـقـت
هر روز کـه باد در فزون باد
هر سرو که در چـمـن درآید
در خدمـت قامتت نـگون باد
چشـمی که نه فتنه تو باشد
چون گوهر اشک غرق خون باد
چـشـم تو ز بـهر دلربایی
در کردن سـحر ذوفـنون باد
هر جا که دلیسـت در غـم تو
بی صبر و قرار و بی سکون باد
قد هـمـه دلـبران عالـم
پیش الـف قدت چو نون باد
هر دل که ز عشق توست خالی
از حلـقـه وصـل تو برون باد
لعـل تو که هست جان حافظ
دور از لـب مردمان دون باد
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #29  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

O Lord, this orb is no more than your bat and ball
The expanse of universe, your arena and your hall
The victorious queen is in awe of your lock
Your playing the course, victorious eyes enthrall.
Mercury’s composition speaks of your grandeur
Even the Universal Mind is at your beacon call.
The splendor of the trees of Paradise beside yours pale
Based on your majesty, Paradise you install.
Not only animate and inanimate are at your call
Whatever is in this world, at your command are they all.






خـسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه میدان تو باد
زلـف خاتون ظفر شیفته پرچم توست
دیده فـتـح ابد عاشـق جولان تو باد
ای که انشا عطارد صفت شوکت توست
عقـل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد
طیره جـلوه طوبی قد چون سرو تو شد
غیرت خلد برین ساحت بسـتان تو باد
نـه بـه تنها حیوانات و نباتات و جماد
هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #30  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

For a long time my Beloved no message sent
Didn’t write a greeting, and no word sent
I sent a hundred letters, yet that mounted King
Dispatched no messages, no greeting sent.
Towards the wild and mind-ridden me
No tame deer and no fine grouse sent
Knew that I, my hearts bind, would fly away
Yet from his vast stores, no trap sent.
Alas that sweet & joyful cup bearer
Knew that I was drunk, yet no cup sent.
Often I faked my standing in life
No news of a place for me was sent.
Hafiz be polite, there is no questioning
If the King no message to his subjects sent.






دیر اسـت کـه دلدار پیامی نفرسـتاد
نـنوشـت سـلامی و کلامی نفرستاد
صد نامـه فرسـتادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سـلامی نـفرسـتاد
سوی مـن وحشی صفت عقـل رمیده
آهوروشی کـبـک خرامی نفرسـتاد
دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست
و از آن خط چون سلسله دامی نفرستاد
فریاد که آن ساقی شکرلب سرمسـت
دانسـت که مخمورم و جامی نفرستاد
چـندان کـه زدم لاف کرامات و مقامات
هیچـم خـبر از هیچ مقامی نفرستاد
حافـظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غـلامی نـفرسـتاد
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:38 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها