بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > تاریخ

تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 01-31-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید آدولف هیتلر

آدولف هیتلر


با سلام خدمت دوستان گرامی
لازم دونستم مطالبی در مورد هیتلر این خداوند جنگ در اینجا بزارم
و ذهنیت شما رو در موردش عوض کنم چون تصوری که خیلی ها از هیتلر دارن اینه که شخصی عقده ای,دیوانه,جنگ طلب و...
ممکنه مطالبی که میزارم به ترتیب نباشه
به هر حال....
آدولف هیتلر

آدولف هیتلر رهبر افسانه ای رایش سوم را می توان بزرگترین مرد اروپا در کل تاریخ اروپا دانست. کسی که در جوانی خرج خود را با کشیدن نقاشی بدست آورده و سپس در جنگ جهانی اول به عنوان سرباز در ارتش آلمان خدمت کرد و پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم همانند هر آلمانی میهن پرست دیگری خشمگین شده و پس از همکاری با یک حزب با ارده ای نیرومند خود را به رهبری آلمان رساند و برای چند سال آلمان را در بهترین دوره ی تاریخ خود قرار داد.

آدولف هیتلر فرزند آلویز هیتلر در 20 آوریل 1889 در براناو ام این در اتریش- مجارستان چشم به جهان گشود. نام هیتلر را به گونه های مختلفی از جمله هیدلر، هویتلر و … تلفظ می شده است. پس از مرگ پدر و مادرش و عدم قبولی در آکادمی هنر های زیبا به آلمان رفت. هیتلر مدت ها بیکار بود و تنها از راه نقاشی پول بدست می آورد.
با آغاز جنگ جهانی اول آدولف هیتلر به ارتش آلمان و هنگ باواریا پیوست. او در نبرد های مختلفی در جبهه غرب شرکت کرد و به درجه ی سرجوخگی رسید. او در جنگ به عنوان امربر کار می کرد و از نظر همه امربر ها و افسران او سرباز بی باکی بود و هر زمان که برای انجام ماموریت به یک داوطلب نیاز بود او داوطلب می شد. او دو بار در جنگ مجروح و مدتی نیز کور بود و تا پایان جنگ بخاطر دلاوری هایش شش نشان جنگی دریافت کرد که نشان صلیب آهنین درجه یک را می توان مهم ترین آن ها دانست. نشانی که به کمتر سرجوخه ای داده می شد.

با شکست آلمان در جنگ جهانی اول (در سال 1918) هیتلر به حزب کارگر پیوست و سپس با سخنرانی های آتشینش توانست تعداد اعضای حزب را بیشتر کند. بخاطر سخنرانی هایش به عنوان مسئول تبلیغات حزب منصوب شد و با وارد کردن همرزمانش به حزب آن را تا حد زیادی گسترش داد و سرانجام به رهبری حزب رسیده و نام حزب را به « ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان» تغییر داد و پرچم صلیب شکسته را به عنوان پرچم حزب انتخاب نمود. پس از اینکه وی به رهبری حزب رسید با پشتیبانی ژنرال لودندورف ژنرال نامی آلمان در جنگ جهانی اول اقدام به یک کودتا در باواریا کرد اما در کودتا شکست خورده و در سال 1924 به زندان محکوم شد. او در دادگاه نطق آتشینی ایراد کرد که همه را به تحسین واداشت. هیتلر در زندان جلد اول کتاب معروفش نبرد من رو نوشت و نه ماه پس از حبس از زندان آزاد شد. کتاب نبرد من در آلمان از محبوبیت به سزایی برخوردار بود به طوری که پس از انجیل پرفروس ترین کتاب آلمان شد.
پس از آزادی از زندان هیتلر متوجه شد که باید به شیوه ی قانونی پیش برود. در نتیجه تا حد امکان فعالیت سازمان های نظامی حزب را کنترل کرد و مجددا فعالیت حزب را گسترش داد و سرانجام در سال 1933 به صدارت اعظمی آلمان رسید و با مرگ رئیس جمهور هیندنبورگ در سال 1934 رسما پیشوا و صدراعظم آلمان
شد.

هیتلر پس از قدرت یابی پیمان ورسای را آرام آرام لغو کرد. ارتش آلمان را از صد هزار نفر به سیصد هزار نفر گسترش داد و نیروی هوایی را در 1935 تاسیس کرد و طولی نکشید که آلمان را به یکی از بزرگترین قطب های نظامی و اقتصادی جهان کرد.

برخی از ویژگی های هیتلر:
هیتلر ویژگی های منحصر به فردی داشت. در مدرسه او در رشته تاریخ دانش آموزش قابلی بود و پس از آن در نقاشی و به ویژه معماری استعدادی از خود نشان داد. از ویژگی های منحصر به فرد او می توان اراده ی خارق العاده ی او را مثال زد. اراده ای که او را از خیابان های وین به نبرد های سخت فرانسه در جنگ جهانی اول و سپس به رهبری آلمان رساند. اراده ای که باعث شد حداقل برای مدتی کوتاه به اتحاد تمام سرزمین های آلمانی عمل جامه ی عمل بپوشاند. چنین رویدادی در تاریخ آلمان تنها در دوره هیتلر روی داد. هیتلر حیوانات را نیز بسیار دوست داشت و یک سگ به نام « بلوندی» هم داشت. زمانی که هیتلر به دیدن فیلم می پرداخت هنگام شکار یک حیوان در فیلم چشمانش را با دستانش می گرفت. زمانی که قناری کاخ صدارت اعظمی مرد هیتلر مدت ها ناراحت بود و برای قناری گریه می کرد. علاقه ی هیتلر به پول بسیار کم بود. او نه در جوانی که فقیر بود و نه در دوران صدارت اعظمی و رهبری خود به پول علاقه ای نشان نمی داد و حتی حقوق صدارت اعظمی خود را دریافت نمی کرد و تنها در آمدش پول حاصل از فروش کتاب نبرد من بود و اگر هم در ساختمان های مجلل زندگی می کرد نه بخاطر علاقه اش به پول بلکه بخاطر عظمت و بزرگی آلمان بود. هیتلر خود را سرباز می دانست و غذای ساده می خورد، نه سیگار می کشید و نه مشروب میاشامید و گوشت هم نمی خورد زیرا معتقد بود که گوشت انسان ها را مانند حیوانات وحشی می کند. نفرت هیتلر از سیگار به حدی بود که بار ها به این فکر می کرد که در جیره سربازان به جای سیگار به آن ها شکلات بدهد اما اطرافیانش با این کار مخالفت کردند. در مسئله دین هیتلر را می توان یک کاتولیک معتقد دانست. البته او مذهبی و متعصب نبود اما با توجه به آن چه از وی می دانیم وی به خدا و مذهب کاتولیک معتقد بود و البته علاقه ای هم به دین شینتو و اسلام داشت به طوری که در زمان وی برلین مرکز گروه های اسلامی ضد استعمار شده بود و حتی در اس اس یک لشگر اسلامی تاسیس شد. نفرت هیتلر از یهودی بسیار زیاد بود. هیتلر که خود از سربازان جبهه ی جنگ جهانی اول بود و چهار سال به سختی نبرد کرده بود یهودیان را دلیل شکست آلمان می دانست و معتقد بود یهودیان خود را آلمانی نمی دانند. هیتلر زمانی که زخمی شده بود و سفری به خاک آلمان کرد در نهایت تعجب دید که تقریبا تمام یهودیان منشی و تمام منشیان یهودی هستند و بر عکس در میدان نبرد کمتر یهودی دیده می شود. این وضع او را به قدری خشمگین کرد که تصمیم گرفت به جای استراحت فورا به جبهه بازگردد. علاوه بر اراده دلاوری هیتلر بر همگان آشکار است به طوری که برخی می گویند در جنگ جهانی اول چهار سرباز و به گفته ی برخی دیگر پانزده سرباز متفقین را در یک مرتبه اسیر کرد!!! هیتلر به داشتن زن و فرزند علاقه نداشت زیرا معتقد بود اگر زن و فرزند داشته باشد توجهش از سرزمینش آلمان منحرف می شود و باید ماموریت الهی خود را به پایان برساند. از ویژگی های بارز دیگر آدولف هیتلر عشق او به آلمان بود و در واقع او در عشق به آلمان فنا شده بود. همانند بعضی شاهان و دیکتاتور ها سرزمینش را برای خود نمی خواست بلکه بر عکس خود را برای سرزمینش می خواست. به همین دلیل زمانی که نیروهای شوروی در نزدیکی کاخ او بودند و فهمید که دیگر نمی توان پیروز شد با اوا براون ازدواج و سپس خودکشی کرد. با وجود اینکه پیش از خودکشی عده ی بسیار زیادی از او خواستند برلین را ترک کند اما او خود را یک سرباز می دانست و معتقد بود باید عقب نشینی نکرده و از دستور اطلاعت کند. در نتیجه تصمیم چون از نظر بدنی خود را بسیار ضعیف می دانست و قادر به گرفتن سلاح بدست و رزم با دشمن نبود خودکشی کرد. هیتلر با خودکشی خود ایمان به ناسیونال سوسیالیسم، اطاعت از دستور و جان دادن در راه میهن را نشان داد.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 01-31-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

آدولف هیتلر خداوند جنگ وصلح
اول به مسائل مربوط به طرح لیندمن و دانش فیزیک هسته ای آلمان

نازی و شایعات در مورد سلاح های سری و کشنده و بیماری هیتلر و بخشی از خاطرات

اسکورزنی می پردازیم و بعد مسائل کلی تر را بیان می نمائیم .

بخش اول "

اتو اسکورزنی در کتاب خود جنگ ناشناخته می نویسد:

طبیعی است که سربازی که برای میهنش می جنگید،بفهمد که اورپا درمعرض خطر هولناکی

قرار دارد و بخواهد که به پیروزی نایل شود.

سر انجام شهرهای آلمان نیز هدف هواپیماهای انگلیسی و آمریکایی قرار گرقتند . از ماه مه

۱۹۴۲ هزاران بمب افکن برفراز کلن و سپس اسن ، دوئیسبورگ ، هامبورگ ، مانهایم ،

دورتموند و چندین شهر دیگر تخم یرانی و مرگ پاشیده بوند . فقط کارخانه های ما مورد

حمله قرارنمی گرفتند.فرشی از بمب دها هزار زن و کودک را قتل عام می کرد . درژوئیه

۱۹۴۳ پس از انکه هواپیماهای دشمن ۹۰۰۰ تن بمب انفجاری و آتشزا بر روی هامبورگ

ریختند شهر مانند مشعل شعله ور می سوخت . دشمن انتظار داشت با این کار ملت آلمان را

علیه حکومتش به قیام وادارد و یک انقلاب به سبک بلشویکی آلمان را وادار به تسلیم کند .

این نظریه ای بود که ف. لیندمن مشاور روانشناسی نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در ۳۰

مارس ۱۹۴۲ به چرچیل داده بود .طبق این نظریه ۵۲ شهر المان با بیش از صدهزارجمعیت

باید با خاک یکسان می شد .

در نظرمورخان آینده بی شک عجیب به نظرمی رسد که هیتلر بمب اتمی را نساخت درحالی

که از نظر تئوری و عملی امکان ساختن آن را از ۱۹۳۸ داشت . در واقع در اوخر آن سال

بود که پروفسور اوتوهان و پروفسور اشتراسمان آزمایش شیمیایی شکافتن اتم را انجام دادند.

هان در ۱۹۴۴ جایزه نوبل شیمی را دریافت کرد .

پس از جنگ بسیاری از فیزیکدانان آلمانی اعلام داشتند که با تمام قوا کوشیده اند که هیتلر به

بمب اتمی دست نیابد . به عقیده من اگر این اشخاص راست گفته باشند ، کارشان به هیچ وجه

موجب افتخار نیست . اما در این زمینه واقعیت چیز دیگری است .

از سال ۱۹۳۹ توجه هیتلر به امکانات شکفت انگیزی که در نتیجه شکافتن اتم در اختیارش

قرار می گرفت ، جلب شد . من اطلاع دارم که در پائیز ۱۹۴۰ گفتگوی مفصلی در این

خصوص با دکتر تت وزیر تسلیحات به عمل آورد . عقیده او هیچ گاه تغییر نکرد .

فکر می کرد استفاده از نیروی اتمی در مقاصد جنگی مترادف با پایان بشریت خواهد بود .

آلبرت اشپر در کتابش موسوم به در قلب رایش سوم که در ۱۹۶۹ منتشر شد ناچار اذعان

می کند که هیتلر ازچشم انداز اینکه دردوران زمامداری او کره زمین تبدیل به ستاره ای شود

که در شعله آتش می سوزد به هیچ وجه خشنود نبود . در اینجا مایلم یک خاطره شخصی را

نقل کنم:

در ۱۹۴۴ به قرار گاه کل هیتلر احضار شدم . حمله آردن در حال تدارک بود و پیشوا

می خواست دستورات اولیه را درباره عملیات گریفون به من بدهد . در آن هنگام گفتگوهای

زیادی درباره سلاح های سری آلمان می شد و دکتر گوبلز در این کار نقش مهمی داشت .

شایعات عجیبی درباره ساختن و حتی موجود بودن سلاح های شگرف و نابود کننده رواج

داشت . گفتگو از سلاح وحشتناکی بود که بر پایه رادیو اکتیو مصنوعی قرار داشت .

من بدون انکه کارشناس فیزیک اتمی باشم می دانستم که امکان دارد با آزاد کردن انرژی

اتمی اورانیوم یک بمب انفجاری ساخت . چیزی که در این مورد توجهم را جلب کرده بود ،

حمله خرابکارانه به کارخانه آب سنگین نروژ در اوایل ۱۹۴۳ و بمباران هایی بود که در

پائیز بعد به کارخانه مزبور آسیب شدید وارد کرده بود.افزون برآن یکی از کشتی های

ما که آب سنگین حمل می کرد ، غرق شده بود .

وقتی به قرار گاه کل رسیدم ، به من گفتند هیتلر بیمار وبستری است ، با وجود این مایل است

فورا با من گفتگو کند . تصور می کنم یکی از معدود دیدارکنندگان و شاید تنها دیدار کننده ای

بودم که پیشوا در بستر بیماری پذیرفت . قیافه هیتلر بسیار تغییر کرده بوده ، لاغر شده ولی

ذهنش همچنان روشن و تیز بود . از اینکه مرا در چنین حالتی می پذیرد معذرت خواست و

خواهش کرد در کنار بسترش بنشینم . آنگاه هدف های استراتژیکی و تاکتیکی حمله آردن و

تصور ذهنی خود را از عملیات گریفون به سرعت برایم تشریح کرد .

دربرابرخود مردی را می دیدم که حتی الامکان اززینت وتجملی که می گفتند به اوشخصیت

می دهد عاری بود.به تدریج که صحبت می کرد ازصدای کلفت ولی متعادل و آرام او قدرتی

تلقینی ناشی می شد که نظیر آن را کمتر دیده بودم . اظهار داشت به رغم همه خیانت ها و

بی لیاقتیها ، سر انجام ارتش آلمان به پیروزی دست خواهد یافت . حمله آردن موفق خواهد

شد و در ضمن سلاح هایی با تکنیک جدید و واقعا انقلابی دشمن را به کلی غافلگیر خواهد

کرد . بی درنگ در ذهن خود بین آنچه درباره نروژمی دانستم ، سخنرانی ها و مقالات دکتر

گوبلز و مطالبی که پیشوا به من گفت ارتباط برقرار کردم . خود به خود و بدون انکه هیتلر

سوالی کرده باشد ، گفتگو از شایعاتی کردم که درباره رادیواکتیویته مصنوعی و استفاده

احتمالی آن رواج داشت . هیتلر نگاه درخشان و تب دارش را به من دوخت و گفت:

اسکورزنی ،می دانی که اگر انرژی ای که از تشعشات اتمی مصنوعی آزاد می شود و به

عنوان جنگ افزار مورد استفاده قرار گیرد ، پایان کره زمین خواهد بود ؟

هیتلر ادامه داد...
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 01-31-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

قسمت دوم:

هیتلر ادامه داد . اثرات آن می تواند وحشتناک باشد . همین طور است . فرض کنیم که این

تشعشات اتمی بتواند تحت کنترل قرار گیرد و سپس به عنوان جنگ افزار به کار رود ،

باز اثرات آن به منتها درجه وحشتناک خواهد بود.درگزارش دکترتت خواندم که تنها یکی از

این بمب هایی که رادیواکتیویته اش تحت کنترل قرار دارد ، قدرت تخریبی اش از لحاظ

تئوری معادل سنگ های آسمانی که در آریزونا ، سیبری ونزدیکی دریاچه بایکال سقوط

کرده اند ، خواهند بود .یعنی در شعاع ۵۰ کیلومتری هرموجود زنده ای ،نه تنها انسانی بلکه

حیوانی و گیاهی را نابود خواهد کرد و این پایان جهان خواهد بود .

وانگهی ، چگونه می توان این راز را پنهان نگاه داشت ؟ غیر ممکن است .

نه ، هیچ ملتی ، هیچ گروهی از افراد متمدن وجداناً نمی تواند چنین مسئولیتی را به عهده

بگیرد . اگر به عنوان معامله متقابله نیز دست به چنین کاری بزند ، خودش نابود خواهد شد .

تنها اقوامی نظیر آنهایی که در آمازون علیا و سوماترا زیست می کنند ، شانس زنده ماندن

خواهند داشت .

این اظهار نظرهایی که پیشوا کرد ، شاید تنها یک دقیقه طول کشید .اما وقتی در اوت ۱۹۴۵

که به تازگی بازداشت شده بودم ، آگاه شدم که دو بمب اتمی بر روی هیروشیما و ناگازاکی

پرتاب شده است ـ آن هم بی نتیجه ، چون امپراتوری ژاپن قبلا شرایط صلح را از آمریکا

پرسیده بود ـ بی اختیار به یاد این یک دقیقه افتادم .

در کتابی خواندن تحت عنوان بریتانیا و انرژی اتمی که تاریخ رسمی سازمان تحقیقات اتمی

انگلستان از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ می باشد ، خانم مارگارت گوینگ تصریح میکند که در میان

پیشگامان ساخت بمب هایی که بر هیروشیما و ناگازاکی پرتاب شد ، شماری پناهندگان آلمانی

از جمله پایرلس ، فریش ، روتبلات و دیگران وجود داشته اند و نیز کلاس فوکس که بعد ها

به جرم تسلیم اسرا اتمی به شوروی محکوم به زندان شد .

خانم گوینگ می گوید بسیاری از دانشمندانی که در انگلستان کار می کردند از آلمان آمده

بودند . اوپنهایمر و زیلاردکارشناسان بزرگ اتمی آمریکا نیز در آلمان و در دانشگاه گوتینگن

تربیت شده بودند.

به عقیده من طرز فکر هیتلر که خلق و خوی هنرمندانه اش ـ که دیگر مورد انکار هیچ کسی

نیست ـ نمی توانست با دکترینی مطابقت داشته باشد که هدفش پیروی ویرانگر نیروهای زنجیر

گسسته بود.


با این همه و به رغم اینکه پیشوا به کارشناسان ما دستور داده بود که تحقیقات خود را در

جهت نابودی بشریت ادامه ندهند ، فیزیک اتمی به هیچ وجه در آلمان مورد سهل نگاری قرار

نگرفته بود . از این روصدها کارشناس اتمی که به زیر پرچم احضار شده بودند ، در ۱۹۴۲

جمع آوری و در آزمایشگاه ها به کار گمارده شدند.

هیتلر که در جنگ جهانی اول خودش مورد اصابت گاز جنگی قرار گرفته بود ، همواره

جنگ شیمیایی را محکوم می کرد . اما می ترسید که چنین جنگی به آلمان تحمیل شود.

شیمی دانان ما نوع جدیدی گاز کشف کرده بودند که اکنون می دانیم هرگونه دفاعی در برار

آن غیر ممکن بود : گاز تانوم . اما هیچ کس در آلمان حتی درآلمان در حال سقوط هم درصدد

استفاده از آن بر نیامد!!این بود صلح طلبی هیتلر و یارانش در ارتش نازیسم و رایش سوم .

اما در پایان جنگ تاراجی منظم و به طور قطع بزرگترین چپاول تاریخ صورت گرفت.

اختراعات و نقشه های آلمان به وسیله کامیون وقطار وکشتی و هواپیما به شرق و غرب برده

شد . سپس کارشناسان آلمانی اسیر، خودشان این مدارک را پیدا کردند و توضیحات لازم را

به متخصصان فنی کشورهای فاتح دادند.آمریکایی ها بدون رودرباستی اقرارکردند که منافعی

که از این بابت عایدشان شد ، چندین برابر هزینه جنگ را تامین کرد.

اماخود جنگ ؟ بگذارید ابتدا این خوشمزگی چرچیل را درکنفرانسی در ۱۹۵۲ در امریکا نقل

کنم : (( ما اسرار ساختن سلاحی را که اجازه داد جنگ در آسیا را با پیروزی پایان دهیم در

توبره خود هیتلر پیدا کردیم .))
. ژنرال آیزنهاور نیز پس از جنگ اظهار داشت : (( اگر

آلمانی ها شش ماه زودتر سلاح های جدید و-۱ و و-۲ را در اختیار داشتند ، حمله به

کشورشان غیر ممکن می شد))
منبع : جنگ ناشناخته ، اتو اسکورزنی ، ترجمه عبدارضا هوشنگ مهدوی ،نشر البرز
تمام متن بالا برای هر کس که حتا ذره ای اهل منطق باشد ، جای هیچ شک و شبهه ای

نمی گذارد که آدولف هیتلر این خداوند جنگ در موضوع هسته ای و حفظ جامعه بشریت از

از هر گزند و خطری یک خداوند صلح به تمام معنا بوده است

همانطور که درسطرهای اخر می بینیم حتی چرچیل اظهارمی کند هیتلر دانش هسته ای را

داشته اما خوب چیزی که برای ما واضح است از ان استفاده نمی کند فقط و فقط به خاطر

.اینکه او مخالف سر سخت استفاده از هرگونه ماده شیمیایی و نابود کننده بشریت بوده

حال همه اینها نگاشته شد درپاسخ ان دسته از دوستانی که هیتلر و ارتش و را بی رحم و

بی دانش خوانده اند
سپاس ودرود فراوان
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 01-31-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

"آدولف ھیتلر" آیا پیشوا یک جادوگر دیو صفت بود؟''
در طول تاریخ انسانھایی پا به عرصه حیات گذاشتند که توانستند مسیر تاریخ را عوض کنند . حال این مسیر
میتوانست به نابودی انسان منجر شود یا بر عکس میتوانست او را مترقی
کرده و در مسیر درست قرار دھد. ناپلئون بناپارت ھمیشه
خوابھا و کابوسھای وحشتناکی می دید و چندین بار به یکی از ژنرالھایش
گفته بود:مردی با قیافه سرخ تمام ارامش مرا گرفته و اگر امروز در این دشت
پر از برف و یخ ھستم , او مرا اینجا اورده است – این مرد از دوران کودکی با
من است .!! در این مطلب که مربوط میشود به ھیتلر – یک ظرافت
شیرین و در حین حال اسرار امیز یک لحظه خواننده مطلب را رھا نمی کند . "
ھیتلر " به چیزی معتقد است – اما یک معمای مرموز , یک معما که او را از
ھیچ - به اسطوره ای درداور تبدیل می کند...

بر اساس یک کتاب خطی ناتمام به نام "من با برادر ھیتلر ازدواج کردم"که در اواخر دھه ١٩٧٠ در مرکز کتابخانه
عمومی نیویورک کشف شد –" آدولف ھیتلر " از نوامبر ١٩١٢ تا آوریل ١٩١٣ در خانه ای واقع در ناحیه
"توکستت" شھر لیورپول کشور انکلستان اقامت داشته است.
مورخین قبل از بررسی , آن کتاب را یک حیله تصور میکردند . ولی وقتی آن را خواندند بسیاری از آنھا به این
نتیجه رسیدند که ادعاھای نویسنده کتاب آن قدر ھا که در ابتدا فکر میکردند عجیب نمیباشد . نویسنده این
کتاب جنجال برانگیز "بریجیت ھیتلر" ھمسر" آلویس "برادر ناتنی آدولف میباشد که متولد ایرلند و نام
خانوادگی او "دالینگ" بود. او "آلویس ھیتلر" را به سال ١٩٠٩ در نمایش سالیانه اسبھا در دوبلین ملاقات کرد .
آلویس جوان و شاد اتریشی با زبان انگلیسی نه چندان روان خود را بریجیت ١٧ ساله معرفی کرد. این یکی از
ھمان موارد نادری است که عشق در اولین نگاه به وجود آمد . بریجیت مرتب با این مرد خارجی که میگفت در
یک ھتل کار میکند دیدار میکرد - ولی والدین او وقتی فھمیدند که منظور او از کار کردن در ھتل پیشخدمتی در
ھتل "شلبورن " است آلویس را نپذیرفتند.
اما بریجیت که آلویس را دوست داشت با او به لندن رفت و در آنجا با
ھم ازدواج کردند . یک سال بعد ازدواج بریجیت برای آلویس پسری به
دنیا آورد و نامش ر ا" ویلیام پاتریک" گذاشتند. بریجیت پسرش را "پت "
و آلویس او را "ویلی"صدا میکرد. در سال دوم ازدواجشان این زوج
تصمیم گرفتند که به لیورپول بروند - وانجا رستوران کوچکی در خیابان
"دال" بزنند که موفقیت چندانی برای آنھا نداشت . آلویس که
سرسخت بود تصمیم گرفت رستوران را بفروشد و مھمانخانه ای در
قسمت دیگر شھر بخرد و چون کار سختی بود آلویس ورشکسته
شد. بعد از این ماجرا وقتی در مسابقات اسب دوانی بزرگ ملی پول
ھنگفتی برنده شد آینده اقتصادی او اندکی بھبود یافت . او پول خود را
در صنعت تولید تیغ ریش تراشی به کار گرفت و با خود فکر کرد که
بھتر است در این کار شریکی نیز داشته باشد .بنابراین نامه ای به
شوھر خواھرش "آنتون روبال " در وین نوشت و از او خواست تا
ھمراه ھمسرش به لیورپول بیایند و ھزینه مسافرت آنھا را ھم ھمراه
نامه فرستاد.
در یک صبح سرد ماه نوامبر در سال ١٩١٢ آلویس به اتفاق ھمسرش
به ایستگاه قطار خیابان لایم رفتند و منتظر رسیدن قطار ساعت یازده و سی دقیقه شدند .وقتی قطار به
ایستگاه رسید آنھا بی صبرانه در انتظار پیاده شدن آنتون وھمسرش بودند ولی در میان ناباوری آنھا مرد
جوانی رادیدند که از قطار پیاده شد .آن مرد که صورتی رنگ پریده و کت و شلوار کھنه ای به تن داشت به آنھا
نزدیک شد و دست خود را به طرف آلویس دراز کرد . این آدولف برادر ناتنی آلویس بود.آدولف گفت او به جای "
آنتون روبال " که بنا به دلایل مختلفی نتوانسته بود به این سفر بیاید آمده است .بحث تندی به زبان آلمانی
میان آن دو در گرفت .شب ھنگام آلویس برادرش را به آپارتمان خود در خیابان "آپراستن ھوپ " آورد و بریجیت
دید که دو برادر رفتار دوستانه تری نسبت به قبل با یکدیگر دارند . او برای آنھا شام درست کرد و بعد از شام
آدولف به استراحت در اتاق نشیمن پرداخت . بریجیت شوھرش را به خاطر رفتار خشن با برادرش سرزنش
کرد.آلویس گفت : آدولف کسی که من ھمیشه او را برادر ھنرمند خودم خطاب میکردم از ارتش اتریش گریخته
و برای ١٨ ماه فراری بوده است . او به ھمین علت نزد من آمده و وقتی او در ایستگاه قطار این حرف ھا را به
من زد از انکه چرا با آغوش باز از او استقبال نکردم متعجب بود . آلویس گفت که آدولف در این مدت با استفاده
از ھویت برادر مرده شان "ادموند" رفت و آمد میکرده است ولی زمانی که پلیس به حیله او پی برده او با
التماس پولی را که آلویس برای مسافرت " آنتون روبال " فرستاده بود را از ھمسر او گرفته است . بر اساس
گفته ھای بریجیت برادر شوھر ٢٣ ساله او بیشتر وقت خود را در اطراف خانه می چرخید و به بطالت می
گذراند و اغلب مشغول بازی کردن با "ویلیام پاتریک "دو ساله بود. آدولف در ابتدا خیلی کم حرف میزد ولی بعد
از گذشت چند ھفته رفتار دوستانه تری از خود نشان داد و درباره علاقه خود به نقاشی و برنامه ھای آینده
زندگی خود صحبت کرد .او به بریجیت گفت وقتی تقاضای او برای ورود به آکادمی ھنر وین توسط یک پرفسور
یھودی رد شد چقدر ناامید شد زیرا آن پرفسور به او گفته گرچه استعداد کمی در مھندسی دارد ولی توانایی
نقاشی ندارد.او به برادر زنش گفته بود که روزی آلمان جایگاه اصلی خود را در جھان به دست خواھد آورد و
ھر وقت این سخنان را میگفت یک نقشه جھان متعلق به آلویس را کف اتاق پھن میکرد و شرح میداد که
چطور آلمانی ھا ابتدا فرانسه و بعد انگلستان را فتح خواھند
کرد.
در یک مورد وقتی بریجیت به رفھای او بی اعتنایی
کرد- ناگھان آدولف به داد و فریاد پرداخت . بریجیت ھم به او
گفته بود که او یک آلمانی نیست بلکه یک فراری فقیر
اتریشی است و باعث عصبانیت آدولف شد . یک روز وقتی او
با برادرش به بیرون رفتند آدولف شیفته سبک معماری
ساختمان ھا و آثار تاریخی از قبیل گنبد " سنت پل " و
استحکامات "تاور بریج " گردید . ھنگام بازگشت آن دیکتاتور
آینده چند طرح از کلیسای "سنت پل" را رسم کرد . بریجیت
در کتاب خود به خانم پرینتس ھمسایه خود و با ستاره
شناسی و مسائل فوق طبیعی سر و کار داشت اشاره کرده
است و میگوید که آدولف ساعتھا از وقت خود را در خانه او به
سر می برده است و از او میخواسته که از آینده اش با او
حرف بزند . خانم پرینتس گفته بود که آینده شگرفی در انتظار
آدولف جوان است.
او با نگاه کردن به کف دست این اتریشی به او گفت که خط
سرنوشت او برجسته است و نشان میدھد که او زندگی
شگفت انگیزی خواھد داشت . او به این نکته نیز اشاره کرد
که خط قلب آدولف از مسیر سرنوشت او عبور میکند و این به
آن مفھوم که اگر احساسات بر ھدف زندگی او چیره شود .
خنثی خواھد شد . سر انجام روزی رسید که آدولف باید به خانه اش برمی گشت و او در ماه می سال ١٩١٣
لیورپول را ترک کرد و به آلمان بازگشت . بریجیت در کتاب خود مینویسد :خودش را برای پناه دادن مردی که
دنیا را در گیر جنگی زیانبار کرد سرزنش میکند و افسوس میخورد چرا به او زبان انگلیسی نیاموخته است .
مورخین حضور ھیتلر در لیورپول را واقعی دانسته و این دوران را دوران گمشده زندگی ھیتلر نامیده اند.
ھیتلر در کتاب خود نیز به این مدت اشاره نکرده است .به ھر حال در بمباران لندن آخرین بمبھای آلمان در
لیورپول افتاد و آن خانه ای که ھیتلر مدتی در آن اقامت داشت نابود کرد. به ھر حال ھیتلر به وین بازگشت
ودر آنجا با فروختن طرح ھایی که بر روی کارت پستال میکشید و کارھای دیگر به امرار معاش پرداخت .او در
یک پانسیون قدیمی اقامت داشت و ھمیشه یک پالتوی سیاه که یک یھودی به او داده بود را میپوشید .او
ھمیشه در موزه ھافبورگ بود و یک شیئ خاص نظر او را جلب کرد و آن "نیزه مقدس" بود که گفته میشد که
پھلوی مسیح با آن سوراخ شده بود . بر اساس افسانه این نیزه که به "نیزه سرنوشت " شھرت دارد به یک
سرباز رومی به نام "لانگینیوس"تعلق داشته است که او مسیح را با آن کشته است و در افسانه شاه آرتور
گفته شده است که "جورف" بازرگان این نیزه را از کشور "آریماتیا" به بریتانیا آورده و"سر بالیم "خونخوار "شاه
پالھام"را با آن زخمی کرده است . سپس آن نیزه به اتریش برده شده ودر موزه ھافبورگ به عنوان بخشی از
اموال خانواده سلطنتی "ھابسبورگ"به نمایش در آمده است .ھیتلر نیز در کتاب ھای مقدس راجع به آن خوانده
بود که: "وقتی آنھا نزد مسیح آمدند و دیدند که قبلا مرده است پاھای او را نشکستند بلکه یکی از سربازان با
نیزه ای پھلوی او را سوراخ کرد که از آن سوراخ خون و آب بیرون آمد ".به نظر میرسید که این ھمان نیزه ای
است که توسط "چارلی مگنی " حمل میشده است و گمان میرفت که این نیزه به او کمک کرده است که در۴٧
مبارزه پیروز شود . ھمچنین گفته میشد که وقتی چارلی مگنی بر حسب تصادف آن نیزه را به زمین
انداخت ناگھان مرد . سپس آن نیزه به دست "ھنریش فولر" موسس خانه سلطنتی ساکسون ھا افتاد که او
لھستانی ھا را به سمت شرق راند . بعد ھا نیز به تصرف پنجمین شاه ساکسون ھا و نسلھای بعدی او در
آمد و به صورت مایملکی شد که "ھاھن استافن" از "ساوابیا" چشم طمع به آن دوخت .نکته بسیار مھم در
رابطه با این موضوع درباره فردی به نام "فردریک بارباروسا " فاتح ایتالیا است که حتی پاپ را مقھور خود
ساخت و او را وادار به تبعید کرد . بارباروسا نیز مانند چارلی مگنی اشتباه مشابھی کرد و ھنگامی که در راه
عبور برای شرکت در جنگھای صلیبی سوم از روی رود خانه ای در سیسیل میگذشت نیزه از دستش افتاد و
ظرف چند دقیقه مرد . به ھر حال شنیدن اینگونه داستان ھا درباره این نیزه جادویی قوه تخیل آن اتریشی بینوا
را خسته کرده بودند.
دکتر "والتر جانیز اشتاین" ریاضیدان و اقتصاد دان برجسته و آشنا به امور فوق طبیعی بر این باور بود که رھبر
آلمان نازی دانش گسترده ای درباره جادوی سیاه داشت .و آن نیزه را ھمانند و مترادف با عصای جادوگری میدانسته است..
مقارن تابستان ١٩١٢ اشتاین با یک فروشنده کتابھای مسایل فوق طبیعی در وین ملاقات کرد و چاپ قدیمی
کتاب "پارسیوال"که یک افسانه اتریشی درباره یک جام مقدس و شاعر آلمانی قرن سیزدھم "ولفرام ون
اشنباخ"آن را نوشته است از او خرید.حواشی این کتاب پر بود از یادداشت ھای خطی که نشان میداد صاحب
قبلی این کتاب نه تنھا به امور فوق طبیعی آشنا بوده بلکه کینه کھنه ای نسبت به یھودی ھا داشته
است.اشتاین وقتی که در صفحه آخر این کتاب نام صاحب قبلی آن که ھیتلر بود را پیدا کرد به فروشنده
مراجعه کرد و آدرس او را گرفت.
او ساعتھا وقت خود را صرف شنیدن نقطه نظرھای عجیب آدولف در مورد قوم برتر و موارد سیاسی دیگری
که به نظر او نفرت انگیز می آمدند ولی با این شنونده راکاملا به خود جذب میکرد نمود .اشتاین بعدھا گفت :با
وجودی که ھیتلر جوان فقط بیست سال داشت اما احساس می کردم که سرنوشت اسرار آمیزی در پیش
رو دارد چون پرتویی از یک جذبه خاص و زیان بار دراو دیده می شد. یک روز در گفتگویی بین اشتاین و ھیتلر
صحبت از آن نیزه مقدس به میان آمد - او عقیده خودش راانطور بیان کرد که آن صلاح باستانی روزی در دستان
او قرار خواھد گرفت و به اشتاین در مورد تصویر زنده ای که ھنگام مشاھده نیزه در مقابلش ظاھر شده و شاھد
آن بوده است چنین گفت: من به آرامی از یک حضور نیرومند در اطراف آن نیزه آگاه میشدم.
در واقع آن حضور ترس آور مشابه تصوراتی بود
که من در موقعیت ھای نادر زندگی ام وقتی که احساس میکردم سرنوشت بزرگی در انتظار من است آن را به
چشم می دیدم .گویی پنجره ای به سوی آینده بر روی من گشوده میشد که من از آن پنجره اشعه یک منبع
نورانی را به صورت رویدادی در آینده می دیدم و میدانستم در پس مخالفت با آن خونی که در رگھایم است
وسیله ای برای برتری قوم و مردم و خون من میشود .اشتاین یقین داشت که به احتمال زیاد او خود را در
بیست و پنج سال بعدی در شھر "ھلدن پلاتز " بیرون موزه " ھافبورگ " می دیده که ھزاران نفر از پیروان
اتریشی خود را مخاطب قرار داده است . روز ١۴ مارس ١٩٣٨ در ھمان محل ھیتلر انضمام اتریش به خاک
آلمان را اعلام کرد و دستور بازگشت خاندان "ھابسبورگ" به زادگاه معنوی و سرزمین موعود حزب نازی یعنی
نورنبرگ را داد .بسیاری از مورخان از این کار ھیتلر تعجب کردند زیرا او ھمیشه خاندان ھابسبورگ را به عنوان
خائنین خون المان تلقی میکرد- اما از نظر ھیتلر آنھا به خاطر داشتن "نیزه سرنوشت " از یک اعتبار افسانه
ای برخوردار بودند .در سیزدھم اکتبر ھمان سال آن نیزه با وسواس خاصی به ھمراھی یک مامور اس اس به
قطار حامل سربازان مسلح منتقل و به مرز آلمان برده شد.سپس از آنجا نیزه را به جایگاه جدید خود واقع در
محراب کلیسای "سنت کاترین " که اینک تبدیل به موزه جنگی حزب نازی شده انتقال دادند .ھیتلر نگرانی
وحشت آوری در خصوص از دست دادن نیزه داشت زیرا او میدانست در گذشته کسانی که آن نیزه را از دست
دادند خیلی زود مردند. این مسئله که ھیتلر کسی که بر روی کارت ھای پستال نقاشی میکرد چطور قادر
شد بدون کنترل و ممانعت برای مدتی بیش از ده سال آن سیاست ھای بی سابقه و بی رحمانه خود را
انجام دھد پرسش دیگری میباشد که ھمچنان ذھن ھمگان را به خود مشغول نگاه داشته است . اشتاین
معتقد بود که رسیدن ھیتلر به آن ھمه قدرت و نیز فرار از مجازات آن کشتار عمومی به خاطر درگیر بودن آن
دیکتاتور در حیطه جادوگری بوده است.نشان رسمی حزب نازی یک صلیب شکسته بود یک سمبل قدیمی که
در بسیاری از فرھنگ ھای دنیا از جمله سر خپوستان آمریکا و یونانیان باستان نیز دیده شده اس ت . این
سمبل یا نشانه خورشید و یا سعادتمندی تلقی می شده - اما صلیب شکسته آلمان مفھوم عکس آن را
داشت و نشانه پلیدی را تداعی میکرده است .صلیب شکسته اولین بار به عنوان جنبش "الحاد نو " توسط
"گویدو وان لیست " آلمانی و آشنا به امور فوق طبیعی مورد استفاده قرار گرفت ."لیست " در سال ١٨۶٢ ودر
سن ١۴ سالگی اصول مذھب کاتولیکی خودش را انکار کرد و قسم خورد روزی معبد بزرگی میسازد و آن را به
"ادین" (خدای جنگ در افسانه ھای اسکاندیناوی ) اختصاص میدھد.ھشت سال بعد او طرفداران زیادی پیدا
کرد.پیروان این پدیده جشن ھای الحاد را در لحظه اعتدال شب و روز زمستانی و تابستانی بر پا میکردند و
خورشید را به عنوا ن " بالدور" (خدای اسطوره ای اسکاندیناوی که ھر چند در جنگ کشته شد ولی بعد از
مرگ مثل خورشید زمین که پس از پایان شب دوباره طلوع میکند زنده شد) ستایش میکردند. مراسم ستایش
خورشید در بالای تپه ای در شھر وین انجام میگرفت و طی آن در یک موقعیت مناسب "لیست" با دفن کردن
٨ بطری شراب به شکل صلیب شکسته به این آیین مشرکانه خاتمه میدا د . در دھه ١٩٢٠ وقتی که حزب
سوسیالیست ملی ھنوز در آغاز راه بود - ھیتلر متوجه شد که نیاز به یک آرم یا یک نشانه دارد . چالب ترین
پیشنھاد از طرف "فردریک کرون " دندان پزشک اھل استرنبرگ که شامل یک صلیب شکسته سیاه درون یک
دایره سفید و رو ی پرچم قرمز رنگ قرار گرفته بود به او داده شد .در واقع رنگ قرمز نشان خون و آرمان
اجتماعی دایره سفید به مفھوم خالص بودن خون و نژاد و ملی گرایی و صلیب شگسته که در مرکز ھمه این
ھا قرار گرفته بود به معنای مبارزه برای پیروزی از جانب یک مرد آریایی تفسیر شدند ."کرون " با پیشنھاد
خودش تصورات ھیتلر را تسخیر کرد و نفرت انگیز ترین نشان را در تاریخ زندگی بشر به وجود آورد.
مدت کوتاھی بعد از تولد صلیب شکسته نازی
,ھیتلر دستور متحیر کننده ای صادر کرد که باعث حیرت ھمگان شد
چون او فرمان داد :از نوشتن و عمل کردن به امور فوق طبیعی باید به شدت جلوگیری شود!اما چرا
شخصی مانند ھیتلر که خود شیفته امر فوق طبیعی بود خواستار از بین بردن آن شد؟ در سال ١٩٣۴ پلیس
برلین چاپ ھزاران کتاب در مورد تصوف و مسایل فوق طبیعی را متوقف کرد و به دنبال آن عملیات گسترده ای
برای جلوگیری از فعالیت تمام گروه ھایی که در ارتباط با مسایل فوق طبیعی بودند در آلمان آغاز شد . حتی
گروه ھایی مانند "فرمان آلمان" که فردریک کرون عضو آن بود و نیز "انجمن تول " که بسیاری از اعضای حزب
سوسیالیست ملی عضو آن بودند نیز شامل این فرمان شدند. بر اساس مدارکی که به تازگی کشف شده
است معلوم شده است که علت مبارزه رھبر نازی با اینگونه افراد این بوده که او آنھا را رقیب خود می دیده
است. در روسیه استالین ھم افرادی را که با امور فوق طبیعی سر و کار داشتند مورد آزار اذیت قرار میداد .در
میان بسیاری از گفتگو وگزارش ھایی که ما از جانب افراد مختلفی که با ھیتلر ملاقات داشته و یا با او کار
کرده اند به دست آورده ایم - داستان ھای مکرری از قدرت عجیب سخنان ھیتلر در رابطه با متقاعد کردن و
افسون کردن دیگران به چشم میخورد .در آوریل ١٩۴٣ زمانی که دیکتاتور ایتالیا "موسولینی" در آلمان با ھیتلر
ملاقات کرد یک حالت افسردگی شدید جسمی وروحی داشت ."جوزف گوبلز" در دفتر خاطرات خود این طور
شرح داده که چطور ھیتلرتوانست موسولینی را دوباره سرزنده کند.ھیتلر با به کاربردن تمامی
کوشش خودسعی کرد ناراحتیھای عصبی او را ازبین ببرد وموسولینی را به
حالت عادی برگرداند. به طوری که در آن ۴ روزی که نزد ھیتلر بودتحول ھمه جانبه ای در وضعیت
روحی او به وجود آمد . قدرت ھای یگانه ھیتلر در خصوص تلقین کردن و انگیزه دادن توسط "کارل
دونیتز"فرمانده ناوگان "یو.بوت"نیز تجربه شده بود. روزی دونیتز در مور د نیروی مرموز ھیتلر گفت :من به طور
عمد به ندرت به مرکز فرماندھی ھیتلر میرفتم زیرا حس میکردم که در اینصورت نیروی ابتکارم بھتر حفظ
خواھد شد چون وقتی چند روز در مرکز فرماندھی می ماندم احساس میکردم باید خود را از از تسلط قدرت
ھای او در خصوص تلقین عقایدش رھا سازم.
"ھرمن گورینگ " نیز در مورد ھیتلر اینگونه اعتراف میکند : معمولا برای گفتن مطلبی به ھیتلر از قبل آن را در
ذھن خود آماده میکردم - ما وقتی رودر روی ھم قرار میگرفتم ھمه چیز را از یاد میبردم . بسیاری از صاحب
منصبان حزب نازی از جمله افراد گارد اس اس معتقد بودند : ھیتلر توسط یک روح شیطانی کنترل میشود .
"ھرمن راشینگ " فرماندار "دانزینگ"ادعا کرد : ھیتلر اغلب از کابوس ھای شبانه رنج میبرد وچندین بار نیمه
شب از خواب بیدار شده و موجوداتی شبح مانند را در اتاق خود دیده بود . راشینگ در کتابش با عنوان "ھیتلر
صحبت میکند "به وحشت شبانه ھیتلر اینگونه اشاره کرده است :شخصی نزدیک به ھیتلر به من گفت :او در
نیمه ھای شب فریاد زنان از خواب بیدار شده و تقاضای کمک کرده و از ظاھرش پیدا بوده که نیمی از بدنش
بی حس شده و او طوری دچار وحشت بوده که تمام بدنش می لرزیده است .در انجیل آمده : اشخاصی که
روحشان توسط اھریمن تسخیر می شد روی زمین می افتادند و از دھانشان کف خارج می شد .راشینگ
معتقد است که کسی که باعث مرگ ٣٠ میلیون انسان شده است به احتمال زیاد حامل ھمان نیرو ھای
اھریمنی بوده است . ھیچ کس نمی توان در مورد اینکه او یک واسطه بوده فکر نکند . واسطه ھا افرادی
ھستند که به آنھا نیروھای فوق طبیعی داده میشود که آنھا را از دیگران متمایز میسازد . واسطه ای که
توسط نیروھای فوق طبیعی تسخیر شده است زمانی که این بحران بر طرف شود دوباره به وضعیت متعادل بر
میگردد.ھر چند این مطالب به قدر کافی عجیب می نمایند اما کسان دیگری ھم بودند که مانند راشینگ
شاھد مھارت ھای گفتاری ھیتلر بودند ."بوخز" یک بار اظھار کرد: من به چشم ھای ھیتلر نگاه کردم گویی
چشم ھای واسطه ای بودند که به حالت خلسه فرو رفته باشد .بعضی اوقات به نظر میرسد که بدن آن فرد
صحبت کننده نیز توسط عاملی خاص تحت تاثیر قرار می گیرد."


در جنگ جھانی اول روزی ھیتلر در
سنگر خوابیده بود که خواب دید گلوله توپی باعث مرگ او می شود . او از خواب پرید و به سرعت از آنجا فرار
کرد. چند دقیقه بعد سرباز دیگری که جای او را در سنگر گرفته بود توسط گلوله توپ دشمن تکه تکه شد .در
سال ١٩٢٣ ھنگامی که ھیتلر دسته ای از افراد سوسیالیست ملی را در خیابان ھای مونیخ ھدایت میکرد زره
پوش پلیس وارد صف آنھا شد و شانزده نفر از نظامیان را کشت .ھر چند ھرمن گورینگ به شدت آسیب دید
ولی به ھیتلر صدمه ای وارد نیامد .در سال ١٩٣١ ھیتلر در پیاده روی شھر مونیخ در حال قدم زدن بود و ناگھان
یک اتومبیل فیات به رانندگی میلیونر معروف "لرد ھاوارد والدن" با سرعت زیاد با او برخورد کرد .ھیتلر بدون
اینکه حتی خراشی بردارد از این حادثه جان سالم به در برد به طوری که حتی با والدن دست داده و او را
بخشید.در ٢٠ جولای ١٩۴۴ بمبی که توسط "برت ھولد وان استافن برگ " یکی از بزرگان ارتش ھیتلر زیر میز
کنفرانس ھیتلر کار گذاشته بود منفجر شد .ھیتلر از این سو قصد جان سالم به در برد و روز بعد استافن خود
کشی کرد
و ١۵٠ نفر از ھمدستان او نیز اعدام شدند . اما وقتی اجازه داد "نیزه سرنوشت " از او دور شود
خوش اقبالی خود را از دست داد .چون در اکتبر سال ١٩۴۴ به خاطر بمباران سنگین متفقین روی شھر
نورنبرگ ھیتلر آن نیزه را به یک پناھگاه در زیر زمین که به ھمین منظور ساخته شده بود انتقال داد. ظرف ۶
ماه متفقین پیروزی ھای بسیاری به دست آورده و توانستند ھیتلر را در ھمان پناھگاه به دام بیندازند .اما
در٣٠ آوریل ١٩۴۵هیتلر با شلیک گلوله ای به سرش خود کشی کرد.شاید این
امر یک تصادف باشد اما جشن باستانی "شب والپورگیس" برای کسانی که با امور فوق طبیعی سر و کار
دارند نیز در ھمان تاریخ بوده است .در آن شب ارواح پلید جھنم تحت نظارت رئیسشان به شادمانی می
پردازند.
در روز مرگ ھیتلر ستوان "ویلیام ھورن " از یکان ھفتم ارتش آمریکا آن نیزه را به نام دولت آمریکا ضبط
کرد.

بر گرفته از کتاب "مردان اسرارآمیز" نوشته توماس اسلیمن
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 01-31-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



با درود بی پایان
لطفا کمی به خودتون زحمت بدین و این مطلب رو هم بخونید
چندی پیش سالگرد بارباروسا بود.بارباروسا همان عملیات مشهور آلمانی ها برای حمله به شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود.آن عملیاتی که برای نابغه ی نظامی تاریخ، آغازی بر پایان تلخ بود.

آدولف هیتلر بزرگ مردی است که جهان را به شدت لرزاند و به اعتقاد جمع کثیری دنیایی که امروز در آن زندگی می کنیم ساخته و دست پرورده ی اوست.دنیایی که چه از نظر نظامی و ارتباطات و خواه از نظر اقتصادی و علمی و پزشکی و فرهنگی و حتی تفریحی بی تاثیر از او نبوده و نخواهد بود.
در این جا نمی خواهیم درباره ی خوب یا بد بودن او صحیت کنیم چرا که تبلیغات دنیای غرب چه صحیح و چه غلط به حدی بوده که تا نام او را بر سر زبان دگری می شنویم به یاد کوره های ادم سوزی و جنایت و کشتار وسیع غیر نظامیان و جنگ و خونریزی و کشتار می افتیم.


صادقانه می گویم نمی دانیم و نخواهیم دانست هرگز که واقعیت امر چه بوده اما نکته غیر قابل انکار این است که هیتلر از بسی جنبه ها بزرگ مردی بوده که سه سال پیاپی به عنوان مرد سال اروپا لقب گرفته بود.مردی که تمام جهانیان او را می ستودند و ژرمن ها او را هم چون بت می پرستیدند.پس هیتلر فقط و فقط یک جنایتکار جنگی نبوده.ضمن اینکه باید مفهوم جنایتکار جنگی مورد بررسی قرار گیرد.
بگذریم.ایا ممکن است تمام جنایات جنگ دوم جهانی زیر سر آدولف هیتلر باشد و متفقین بی تقصیر و معصوم؟آیا متفقین جوابی به این جنایات نداده اند؟
پس جنایت از هر دو سو رخ داده.هیتلر کشتار کرد ولی متفقین هم عاشق چشم و ابروی او نبوده اند که بی خیال باشند.هیتلر را محکوم کنیم ولی از امثال استالین هم نگذریم.
در دادگاه نورنبرگ که به منظور محاکمه ی جنایتکاران جنگی تشکیل شد هیچ وکیل مدافعی برای هیتلر نبود و تنها دادستانان غربی او را محکوم می کردندو البته شاهدینی که هیچ بررسی برای صحت و یا سقم مطالبشان نمی شد.در جایی خواندم که مردی در جایگاه شهود حاضر شده که ادعا می کرد با روغنی که از سوزاندن انسان ها حاصل می شد در آن کارخانه صابون می ساختند.تنها مدرک او صابونی بود که بر روی میز قاضی قرار داشت.نمی دانم که هیچگاه دربارهی آن بررسی شده یا خیر.در هر صورت هیتلر حالا محکوم است به انجام دادن چنین جنایتی.ولی واقعیت را خدا میداند .

هیتلر در آن زمان جمله ای تاریخی گفت:
(...به هیچ وجه مهم نیست ، وقتی فاتح شدیم هیچکس در این باره از ما سوالی نخواهد کرد.)
مانند این است که هیتلر تمام آن روزها را پیشبینی کرده بود.پس از جنگ هیچکس از آنها نپرسید اقای استالین شما که در ابتدای جنگ متحد آدولف هیتلر بودید چرا در فنلاند جنایاتی را بوجود آوردید.
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 01-31-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

کودتایی که هیتلر و اعضای دیگر حزب به راه انداختند و در جریان آن همه ی آنها به زندان رفتند.این شکست را به دلیل خامی او حامیان او می دانند.بعد از آن نه تنها همگی محبوس شدند بلکه حزب تعطیل و غیر قانونی اعلام شد و از هز گونه فعالیتی منع گردید.
هر کس دیگری بود دست از کار می کشید یا حداقل در دوران زندان دلسرد می شد ولی این فرد عجیب و خارق العاده دوباره نبوغ خود را به رخ کشید.آن هم نوشتن کتاب بزرگی بود.کتابی که بعد ها به عنوان کتاب مقدس نازیها لقب گرفت.کتابی که ریشه های فکری رایش سوم در آن بیان گردیده.رایشی که بزرگترین امپراطوری آلمان بوده.نام این کتاب چیزی نبود جز.............نبرد من............
پس از آزادی به دولت قول داد که بر علیه آنان حرکتی نمی کند.بدین ترتیب حزب را بار دیگر به پیش راند.
حزب کارگران به زودی به بزرگترین حزب آلمان تبدیل شد.به طوریکه اکثریت کرسیها را در پارلمان اشغال کرد .تا آن حد که هرمان گورینگ یار نزدیک آدولف به عنوان رییس پارلمان انتخاب شد.
بالاخره 30 ژانویه سال 1933 ژنرال هیندنبورگ آدولف آلوییس هیتلر را به عنوان صدر اعظم خود انتخاب کرد و این لحظه ی تاریخی اغاز رایش سوم بود.

هیتلر پس از به قدرت رسین به سرعت وضع اقتصادی آلمان را بهبود بخشید و حتی با اینکه در پیمان ورسای آلمان حق داشتن نیروی نظامی نداشت با نیرنگ ارتشی برای آلمان ساخت که تا آن زمان بی سابقه بود.پس از آن اتریش را الحاق خاک آلمان کرد.اتریش پسا جنگ اول جهانی بسیار ضعیف بود و نشانی از شکوه و عظمت گذشته را نداشت،به همین سبب مردم اتریش مشتاقانه به الحاق کشورشان به آلمان قدرتمند رای مثبت دادند.این واقعه به آنشلوس معروف است.

بدین ترتیب هیتلر در14 مارس 1938 در حالی که به ابراز احساسات مرمی که مشتاقانه برای دیدنش صف کشیده بودند پاسخ می داد وارد وین،شهری که روزگاری زندگی سختی در آن داشت وارد می داد.
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 01-31-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

پیمان ورسای یکی از ذلت بارترین پیمانهایی بود که در طول تاریخ بر آلمانها تحمیل شده بود.(بعد از جنگ اول جهانی و شکست المانها)هیتلر سوگند خورده بود این پیمان را براندازد.از جمله مفاد پیمان ورسای این بود که بعضی سرزمینها ی آلمان به لهستان می رسید و چون آلمانیها لهستانیها را پست تر از خود می دانستند این امر برایشان گران تمام می شد.بدین سبب در روز اول سپتامبر 1939 لشکریان آلمان ملقب به ورماخت به دستور آدولف هیتلر مانند سیل از مرزهای لهستان گذشتند و از شمال و جنوب و مغرب به سمت ور شو پیش راندند.انگلستان و فرانسه هم که آن زمان از هم پیمانان لهستان بودند به آلمان اعلام جنگ کردند و این آغاز جنگ دوم جهانی،بزرگترین جنگ تاریخ بشریت بود.

نبوغ نظامی آدولف هیتلر همه ی جهان را در شگفتی فرو برد.هیتلر با تدابیرش لهستان،نروژ ،دانمارک،هلند،بلژیک و سپس فرانسه را به سرعت زیر سلطه ی آلمان برد.
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 01-31-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

هیتلر انگلستان را جزء لاینفک اروپا می دانست و هر لحظه برای صلح با آنها اقدام کرد اما بریتانیایی ها که مردمی متکبر بودندحاضر به صلحی که کمتر از تسلیم نبود نمی شدندو تا آخرین نفس دلاورانه با آلمانها جنگیدند.
هیتلر که هم نمی خواست انگلیس را از بین ببرد و نه ارتش خود را ضعیف کند از غرب روی برگرداند و به سمت شرق یعنی شوروی پیش راند.
در ساعت 3:30 بامداد 22 ژوئن سال1941 ارتش آلمان با عملیاتی موسوم به بارباروسا به روسیه ی شوروی حمله کرد.در ابتدا سرعت ارتش آلمان بسیار بود و بسی از خاک روسیه را به تصرف در آورد.هیتلر و یارانش می پنداشتند که کار روسیه قبل از پاییز تمام است و این، بزرگترین اشتباه این مرد بود.
در زمستان سرد آن سال روسیه ارتش آلمان به خاطر نداشتن تجهیزات کافی برای تبرد زمستانی حتی با اینکه به دروازه های مسکو رسیده بود به علت نبرد سرسختانه ی مردم و ارتش روسیه مجبور به غقب نشینی شد....و این....و این آغاز پایان بود....

پس از ورود امریکا به صحنه ی جنگ که توسط ژاپن صورت گرفت روح تازه ای در قوای متفقین دمیده شد.
سر انجام با توافقی که میان سران سه کشور روسیه و انگلیس و امریکا یعنی استالین،چرچیل و روز ولت صورت گرفت این سه کشور از غرب و شرق به سمت آلمان یورش بردند و توانستند ورماخت را به زانو در آورند.
هیتلر تا دقایق آخر مقاومت کرد و چون دید که دیگر هیچ نیرویی برای مقابله با دشمن ندارد برای اینکه جسدش به دست دشمنان نیفتد دستور داد آن را بسوزانند و سپس با شلیک تپانچه به زندگی خود پایان داد.


پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 01-31-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

سبیل هیتلر پیدا شد؛ امیدی برای کشف علت واقعی مرگ!


خبر آنلاین-باستان‌شناسان از برملا شدن مدرک جدیدی خبر دادند که به احتمال فراوان تغییری در نحوه مرگ رهبر آلمان، هیتلر ایجاد خواهد کرد.

به گزارش میراث آریا، در اتفاقی قابل توجه، باستان‌شناسان حین کاوش‌های خود در انباری متروکه در شرق برلین به چیزی برخورد کردند که شباهت فراوانی به سبیل هیتلر داشته است.

آرنولد هورویتز، سرپرست تیم باستان‌شناسی گفت: ما سبیل هیتلر را در پاکت نامه‌ای قدیمی و قهوه‌ای رنگ به همراه یادداشتی در کنار آن یافتیم. نامه‌ای که پیش از خودکشی هیتلر و همسرش در تاریخ سی ام آوریل 1945 نوشته شده بود.


وی افزود:‌ در این نامه، هیتلر از وولفگانگ ریتمیشتر، که بر اساس مدارک ارائه شده مسئول آتش زدن جسد هیتلر بوده، خواسته است پس از مرگش سبیل او را تراشیده و درجایی آنرا محفوظ نگاه دارد. دلیلی که علت آن مشخص نشده است.

این مقام مسئول خاطر نشان کرد،‌ آزمایشات DNA صورت گرفته از این یافته نتایج مثبت بسیاری را نشان داد و همچنین مقایسه آن با دیگر نمونه‌های متعلق به هیتلر حاکی از درست بودن این ادعا بوده است.

این سبیل تاریخی، در حال حاضر در اتاقی در سوئیس قرار داشته و تیمی از محافظان آموزش دیده از آن نگهداری می‌کنند.
آقا این سیبیل 1000 میلیون دلار می ارزه
البته این سیبیلی که ما می بینیم بیشتر شبیه مصنوعی هاست آخه وقتی سیبیل رو بتراشی که اینجور صاف نمیمونه!
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها