|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#1041
10-21-2009
|
||||
|
||||
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست ...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#1042
10-21-2009
|
||||
|
||||
|
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست ای دوست چو از میانه مقصود توئی جای گله نیست چون تو هستی همه هست
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
|
|
#1043
10-21-2009
|
||||
|
||||
|
(دانه کولانه;76707] در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است صراحی می ناب و سفینه غزل است مقام امن و می بی‌غش و رفـیـق شـفـیـق گـرت مـُــدام مـیـسـّر شـود زهــی تـوفـیـق جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ ست هزار بـار من ایـن نـکـتـه کـرده‌ام تـحـقـیـق دریـغ و درد کـــه تـا ایـن زمـان نـدانـسـتـم که کـیـمیـای سـعـادت رفـیـق بـود ، رفـیـق ..
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
|
#1044
10-21-2009
|
||||
|
||||
|
خرلنگ تو ز بس بار کشیدن مرد
چه بری رنج پی وصله‌ی پالانش گر که آبادی این دهکده میخواهی باید آباد کنی خانه‌ی دهقانش پر این مرغ سعادت تو چنان بستی که گرفتند و فکندند بزندانش
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
|
|
#1045
10-22-2009
|
||||
|
||||
|
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#1047
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
دلا دایم گدای کوی او باش
به حکم آنکه دولت جاودان به
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#1048
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم ...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
|
#1049
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#1050
10-23-2009
|
||||
|
||||
|
هر چه کنی بکن مکن ترک من ای نگار من
شعر بالا رو رزیتا شجریان به اوازی خوب میخونه....
و این رو هم شجریان خونده.. پریساو سایرین هم خونده اند... هر چه کنی بکن مکن ترک من ای نگار من
هر چه بری ببر مبر سنگدلی به کار من هر چه هلی بهل مهل پرده به روی چون قمر هر چه دری بدر مدر پرده اعتبار من هر چه دهی بده مده زلف به باد ای صنم هر چه نهی بنه منه دام به رهگذار من هر چه کشی بکش مکش باده بزم مدعی هر چه خوری بخور مخور خون من ای نگار من هر چه بری ببر مبر رشته الفت مرا هر چه کنی بکن مکن خانه اختیار من هر چه خری بخر مخر عشوه حاسد مرا هر چه تنی بتن متن با تن خاکسار من هر چه کشی بکش مکش صید حرم که نیست خوش هر چه شوی بشو مشو تشنه به خون زار من هر چه روی برو مرو راه خلاف دوستی هر چه زنی بزن مزن طعنه به روزگار من ! شعر از محمد تقی شوریده شیرازی
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 11:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.