بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > پارسی بگوییم

پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 07-07-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض فارسی نویسی

درباره ی فارسی نویسی
زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب).
نوشتن خط فارسی مشکل است و مشکل تر خواندن آن است که به علت نداشتن علائم آوایی، نویسه های گوناگون برای آواهای واحد، و الزامی نبودن فاصله گذاری بین واژه ها، برای فارسی آموزان بیگانه و حتا نوآموزان فارسی زبان، بیرون از حوصله ی عادی است، و نبودن رسم الخط و سر هم نویسی های غیر ضرور نیز تا حد زیادی بر مشکلات ساختاری زبان ما افزوده است.

راه حل نسبی درست نویسی فارسی، باز گرداندن استقلال واژه ها و آزادکردن نوشتن فارسی از بندهایی است که در طی قرون, به طور عمده از سوی کاتبان و نسخه برداران و نیز شاعران بر دست و پای آن گذارده شده است. کاتبان برای سرعت در کار و صرفه جویی در جوهر و کار، کلمات را به یکدیگر لحیم می کردند و کم ترین فاصله ها را بین واژه ها در نظر می گرفتند و شاعران در تنگی تنظیم وزن و قافیه با ترکیب، تصغیر و یا افزودن حروف، به واژه ها دستبرد می زدند.

هدف از ارائه ی هر شیوه ای در نگارش فارسی باید حتی الامکان ترمیم جراحات یاد شده در بالا و ساده و آسان نمودن نوشتن، خواندن و دریافت وازه ها باشد. شیوه ی نگارش فارسی ، تا رسیدن هنگام تغییر خط آن، باید به واژه های مدفون شده در ترکیب های غیر ضروری حیات دوباره ببخشد و کار با الفبای فارسی را که بدون مشکلات رسم الخطی نیز به قدر کافی سخت است نرم تر کند.

مشکل ترین بخش نگارش فارسی، تعیین حد واژه ی مستقل و تعیین تکلیف کلمه های مرکب است. هرج و مرج حاکم در نوشتن واژه های مرکب نه از یرخورد لغوی با موضوع، بلکه از برخورد فنی ریشه می گیرد.

از دانش آموز سال دوم راهنمایی پرسیدم: بی هوده یعنی چه ؟

پاسخ داد : بی خودی، بی مصرف، بی سود.

پرسیدم : هوده یعنی چه ؟

گفت : نمی دانم، نخوانده ایم.

او با بی هوده به شکل بیهوده آشنا بود و آن را واژه ای مستقل می انگاشت. در هیچ دوره ای به آموزندگان ما توجه به ریشه و بنیاد واژه ها آموخته نمی شود. به عنوان مثال بسیاری از دانش آموزان ما با کلمه ی خورشید ( خور = سوراخ، گودال و شید = نور ) از سال اول دبستان آشنا شده اند. اما در دانشگاه هم نمی توانند اجزای این واژه را معنی کنند. همین طور است کلمه ی زمستان ( زم = سرما و ستان = پسوند مکان و کیفیت ). بسیاری معنی منجلاب را می دانند ولی با واژه ی منجل (= گیاه در هم پیچیده ) آشنایی ندارند و واژه ی بسیار زیبای نود ( = آوا، ناله ) که در ترکیباتی مانند خوشنود و بهنود هست گویی به خاک سپرده شده است. واژه ی نازک نه یک واژه ی مستقل، بلکه ترکیبی است از نا ( = حرف نفی ) و زک (= ضخیم و کلفت )، واژه ی ناله ترکیبی است از نا ( = حرف نفی ) و واژه ی گم شده ی له ( = آوایی از سر شادی ) که در واژه ای مانند هلهله پنهان است. واژه ی آلبالو ترکیب بسیار زیبایی است از آل ( = قرمز ) و بالو ( = غده، ورم )، بیابان ترکیبی است از بی (= حرف نفی ) و آب و آن ِ جمع )، آبشار از آب و شار ( = قصر بلند ) به معنی قصر بلندی از آب، گهواره ترکیبی است از گه (= مخفف گاه به معنی مکان ) و واره ( = پسوند تشبیه ) به معنی مکان گونه و واژه ی بیگانه ترکیبی است از بی ( = حرف نفی ) و گانه ( = پسوند تشبیه ) به معنی کسی که گویی وجود تدارد، کسی که به کسی شباهت ندارد و بسیاری دیگر از این دست.

از این رو جدا نویسی از نظر دانش اتیمولوژی (Etymology علم اشتقاق و شناسایی کلمه) که زبان فارسی هنوز گام نخست آن را هم نپیموده است، دارای اهمیت است و مساله ی رسم الخط فارسی که اکنون به خطی غیر علمی تبدیل گردیده است، بخش بسیار مهمی از مساله ی نوسازی و بازسازی زبان فارسی است و باید بر حذف استثناهای دست و پا گیر دستوری و نگارشی و پیدا کردن قاعده ای عام برای آن ها اصرار ورزید.

از جمله باید به علائم و نشانه ها نیز چون واژه ها حیات مستقل بخشید ( نشانه هایی مانند : می ، بی ، ها ، تر ، ترین و . . . . ) و آن ها را به عنوان علائم راهنمای آموزش زبان فارسی به کار بگیریم، نه آن که آن ها را در دل واژه ها پنهان کنیم و رد پای آن ها را با چسباندن شان به واژه پاک کنیم و به تعداد دندانه ها نیز که خود یکی دیگر از مشکلات خط فارسی است، بیافزاییم.

هر گونه سر هم نویسی بی هوده که شکل شناخته شده ی واژه را در هم ریزد و خواندن و فهم آن را سخت تر کند جز سهل انگاری چیزی نیست.

کافی است اشاره کنیم که هیچ عربی، علی حده، عن قریب، من جمله، من باب، مع هذا یا ان شاء الله را مانند ایرانیان علیحده، عنقریب، منجمله، منباب، معهذا و انشاالله نمی نویسد.

ما در بخش نخست به واژه های مرکبی که از دو اسم، اسم و صفت، اسم و فعل و گونه های دیگر ساخته می شود نگاهی می اندازیم و درست نویسی آن ها را باز گو می کنیم و سپس به درست نویسی واژه های مرکبی می پردازیم که به وسیله ی پیشاوند ها و پساوند ها ساخته شده است و سرانجام شیوه ی نگارش درست واژه های مرکبی را بررسی می کنیم که با علائم و ادات استفهام، نفی، جمع و صفات تفضیلی و عالی نوشته می شود.

در بخش دوم نیز پس از پرداختن به چه گونگی جدا یا سرهم نویسی حرف اصافه ی به ، واژه ی هیچ، ضمایر اشاره ی این و آن و نیز حروف و علائمی مانند چه، که و می، سرانجام با همزه ی عربی که جای ی را در خط فارسی اشغال نموده است تعیین تکلیف می کنیم. دیگر مسایل مربوط به درست نویسی فارسی را نیز به بخش های بعدی این مبحث واگذار کرده و به نوبت مورد بررسی قرار خواهیم داد.



بخش نخست : واژه های مرکب



١ – واژه های مرکب از دو اسم، اسم و صفت، اسم و فعل و گونه های دیگر



ابتدا باید برای کلمه ی مرکب تعریفی قایل شد :

کلمه ی مرکب واقعی آن کلمه ای است که از ترکیب دو یا چند واژه ی شناخته شده ی مستقل، مفهوم و منظوری نو بسازد، به طوری که این معنی و منظور نو، در واژه هایی که مصالح ساخت آن ترکیب بوده است، وجود نداشته باشد. این معنی نو را بسیط می نامند.

در کلمه ی جوانمرد ، هر یک از اجزای کلمه ( یعنی کلمات جوان و مرد ) دارای معنی شناخته شده و مستقلی است که در معنی ترکیب جدید نیست و با آن ارتباطی ندارد. به گفته ی دیگر مفهوم کلمه ی جوانمرد ارتباطی به معنای اجزای خود یعنی به معنای کلمات مرد و جوان ندارد. به پیرزن هم می توان صفت جوانمردی داد که نه مرد است و نه جوان. از این رو کلمه ی جوانمرد یک کلمه ی مرکب واقعی است و به عنوان یک واژه ی مستقل می باید یکپارچه و سرهم نوشته شود.

از این دسته می توان نمونه های زیر را نام برد :

پیشخوان، دستپاچه، دستخوش، پیشکار، سرخاب، پایمردی، دلواپس، رختخواب، شبیخون، بازیگوش و . . . . . . . . . .

لیکن یکپارچه و سر هم نویسی برای آن واژه های مرکبی که چه عینی و چه ذهنی، به معنی اجزای خود مربوط می گردد ضروری نیست. .به عنوان نمونه :

آب میوه، جهان گرد، دانش آموز، دانش جو، گل برگ، شیمی دان، کوه نورد، باستان شناس، شاه زاده، پی آمد، ماه رو، سنگ دل، روان پزشک ، پیش رفت، صاحب خانه، جمع آوری، دل خواه، خوش حال ، خوش بخت، گم راه، نیم روز، نوش دارو، خوش آیند، دل آرام، گم نام.

یافتن قانون عام برای نوشتن واژه های ترکیبی، به شرط پرهیز از تعصب و ترک عادت های ناموجه، غیر ممکن نیست، زیرا سرهم نویسی غیر ضروری وازه های مرکب مبنای زبان شناسی یا آوا شناسی ندارد.

لازم به گفتن است که هرگاه کلمه ی مرکبی به صورت اسم خاص در آمده باشد باید سر هم نوشته شود، مانند: میاندوآب، دلارام( برای نام زن) ، گلندام، گلابدره، آبعلی و غیره.



۲ – واژه های مرکبی که به وسیله ی پساوند ها و پیشاوند ها از صورت واژه ی ساده خارج شده است



پساوند ها



پساوندی که دارای معنی مستقل نیست و جز در پیوند با واژه ی اصلی موجودیت و کاربرد لغوی ندارد، جزئی از واژه است و سرهم نویسی آن ضروری است. مانند : نمکدان، باغبان، گلزار، کوهستان، بازیچه، دانشور و غیره.

تنها موارد استثنا برای جدا نویسی این گونه پساوند ها، هنگامی است که :

واژه ی اصلی به ه غیر ملفوظ پایان می یابد ، مانند : سبزه زار، علاقه مند، کوزه گر، گریه وار،

و یا حرف پایانی واژه ی اصلی با حرف اول پساوند هم مخرج باشد، مانند : نظام مند



پساوند گاه به معنای زمانی اغلب به صورت واژه ای مستقل به کار برده می شود و حیات مستقل دارد. مانند :

گاه باشد که کودکی نادان به غلط بر هدف زند تیری.

گاه گاهی صوتی خوش سر می داد.

گاهی نگاهی از سر لطف به ما می نمود.

از این رو لازم است که پساوند گاه ( در معنای زمانی ) نمای مستقل واژگانی خود را حفظ کرده و جدا نوشته شود. مانند : صبح گاه، شام گاه، چاشت گاه و غیره.

لیکن گاه به معنای مکانی واژه ی مستقل مصطلحی نیست و از این رو مطابق قاعده ی کلی پساوندهایی که دارای معنی مستقل نیستند متصل به واژه ی اصلی نوشته می شود. مانند : خوابگاه، کمینگاه، آرامگاه، خرمنگاه و غیره.

در این مورد نیز اگر واژه ی اصلی به ه غیر ملفوظ پایان یابد، گاه پسوند مکان، باید جدا از واژه نوشته شود، مانند : تکیه گاه، خیمه گاه، قبله گاه و غیره.



پیشاوند ها



پیشاوند عمومن جدا از واژه ی اصلی نوشته می شود، مانند : هم شکل، بی گدار. مگر آن که کلمه ی مرکب معنایی بسیط داشته باشد، یعنی با معنای اجزای خود یکی نباشد و با آن مفهومی تازه ساخته شده باشد. مانند : همسایه

پیشوند هم در لغت به معنی نیز هم آمده است، مانند :

چنان نمانده چنین هم نخواهد ماند

این هم بگذرد

این کارها هم عاقبتی نخواهد داشت

هم در این حالت، یعنی در معنای نیز، واژه ای معنی دار و مستقل است و باید جدا نوشته شود.

هم در معنی شباهت و یکسانی نیز باید جدا از واژه ی اصلی نوشته شود مانند هم نام( دارای نام یکسان)، هم رنگ (دارای رنگ یکسان)، هم عقیده ( دارای عقیده ی یکسان).

اما در حالت بسیط ( یعنی هنگامی که معنی کلمه مرکب با معنی اجزای آن یکی نباشد و مفهومی تازه ساخته شده باشد ) سرهم نوشته می شود مانند : همبستر ( کسی که با وی نزدیکی جنسی می شود) ، همشیره ( خواهر)، همسایه (کسی که در جوار و یا در نزدیکی زندگی می کند).

همین قاعده برای عدد یک صادق است، یعنی : هرگاه یک در معنی عددی خود باشد به همین دلیل واژه ای مستقل است و باید جدا نوشته شود مانند : یک کتاب، مرد یک دست، یک دنده ی فولادی، یک سر پر شور، یک دانه ی مروارید

اما هنگامی که وازه ی یک در پیوند با واژه ی بعد از خود مفهومی تازه ( بسیط ) بسازد، در آن صورت دیگر استقلال ندارد و باید سر هم نوشته شود. مانند:

او دوست یکدلی است ( به مفهوم صمیمی)

این اجناس یکدست نیست ( به مفهوم مخلوط )

پروازه یکسره تا نیویورک ( به مفهوم بدون توقف )

چه موجود یکدنده ای ! ( به مفهوم لجباز )

کودک یکی یکدانه ( به مفهوم لوس و ننر )



٣ – واژه های مرکبی که با علائم و ادات استفهام، نفی، جمع و صفت های تفضیلی و عالی همراه شده است



همه ی این گروه را می توان بنا بر قاعده ای مشخص و یکنواخت جدا از واژه ی اصلی نوشت :

اگر تاکنون درباره ی جدانویسی این گروه از واژه های مرکب، قاعده ی عامی وضع نشده است تنها به دلیل عادت بوده است و مانع های زبان شناسی و فنی وجود نداشته است. هرگز دیده نشده است که بی بنیان، بی برگشت و یا بی بند و بار را به صورت بیبنیان، بیبرگشت و یا بیبند و بار بنویسند و اگر جدا نوشتن حرف نفی بی در کلمه ی بی بنیان هیچ لطمه ای به معنی آن وارد نمی سازد. از این رو نوشتن بی باک، بی جا، بی تاب، بی هوده، بی چاره، بی خود، بی درنگ، بی موقع، بی برگ، بی کار، بی کس و غیره نیز چیزی جز یکدست کردن نوشتن فارسی نیست.

همین طور است در مورد دیگر علائم زبان فارسی مانند های جمع و تر (علامت صفت تفضیلی ) و ترین ( علامت صفت عالی ). در این مورد نیز اگر از عادت ها صرف نظر شود تنها در جدا نویسی است که رعایت رسم الخط یکدست ممکن می شود و مشکلی علمی نیز از نظر آواشناسی ، زبان شناسی، ریشه شناسی و صرف و نحو پدید نمی آید. بلکه حتا از تعداد دندانه ها که از مشکلات خط فارسی است نیز کاسته می شود.



بخش دوم



برای دیدن ادامه مطلب به سایت اصلی به آدرس

http://aryaadib.blogfa.com/post-36.aspx مراجعه کنید

__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست




ویرایش توسط دانه کولانه : 07-21-2008 در ساعت 12:53 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 07-07-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض نکته هایی از درست نویسی زبان فارسی

نکته هایی از درست نویسی زبان فارسی
منبع http://aryaadib.blogfa.com/cat-7.aspx
بان و ادبیات فارسی (آریا ادیب).

تدوین : آریا ادیب


نکته هایی از درست نویسی زبان فارسی



در آثار نویسندگان امروز ، چه در روزنامه ها و چه در کتاب ها، بارها به جملات و عباراتی بر می خوریم که با اصول نگارشی و دستوری زبان فارسی همساز نیست و با درستی و فصاحت آن فاصله دارد.

ما در این بخش با اشاره به مهم ترین ایرادات رایج در نوشته های این دسته از نویسندگان، و با توضیح قواعد درست دستوری مربوط به آن ها، می کوشیم خوانندگان خود را از دوباره نویسی این گونه اشتباهات بازداریم.


░░░░░░


١ - درباره ی فعلبایستن :

در نوشته های بسیاری از نویسندگان معلوم نیست که صیغه های گوناگون فعل بایستن چه فرقی یا هم دارد و یا به چه زمانی اشاره می کند.

فعل بایستن به معنی لازم بودن، ضرورت داشتن و مورد نیاز بودن است و در۲ مورد به کار رفته است :

● هنگامی که لازم بودن چیزی را برای کسی بیان کند. مانند : مرا کلاه باید، یعنی من کلاه لازم دارم. این مورد از فعل بایستن البته امروزه دیگر کاربردی ندارد.

● هنگامی که لزوم انجام دادن فعل دومی از آن بر می آید. مانند : باید رفت، می باید رفت، باید بروید، بایست رفت، می بایست رفت. می بایستی می رفتی.

که فعل دوم را در این کاربرد، فعل تابع می نامند. و هر کدام از صورت های گوناگون فعل تابع نیز، در معنی ِ جمله، تغییر ایجاد می کند.

اکنون به صورت های رایج فعل بایستن و فعل تابع آن، در زبان فارسی امروز نگاهی می اندازیم :


١ - زمان حال :

باید : که لزوم انجام دادن فعل تابع را در زمان حال بیان می کند و با دو صورت از این فعل به کار می رود :

الف ) فعل تابع به شخص خاصی اشاره ندارد و به صورت مصدر مرخم ( یعنی با حذف نون از فعل تابع ) است. مانند :

باید رفت یعنی رفتن لازم است.

برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولن لازم است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند: می باید رفت یعنی ( امروزه ) رفتن لازم است.

ب ) فعل تابع به شخصی اشاره دارد و به صورت مضارع التزامی است ( یعنی با افزودن ب به فعل تابع صرف می شود) که در این صورت می تواند با حرف ربط " که " نیز نوشته شود. مانند :

باید بروم (یا باید که بروم ) یعنی رفتن برای من لازم است. ( لازم است بروم )

در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولن برای شخصی لازم است می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :

می باید بروم ( یا می باید که بروم ) یعنی ( امروزه ) رفتن برای من لازم است.


۲- زمان گذشته :

١- ۲ بایست : که لزوم انجام دادن فعل تابع را در زمان گذشته بیان می کند ( چه انجام شده باشد و چه نشده باشد ) و با دو صورت از فعل تابع به کار می رود :

الف) فعل تابع به شخص خاصی اشاره ندارد و به صورت مصدر مرخم ( یعنی با حذف نون از فعل تابع ) می باشد. مانند :

بایست رفت یعنی رفتن لازم بود ( چه رفتن انجام شده باشد و چه نشده باشد )

در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولن لازم بوده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :

می بایست رفت یعنی ( در آن دوره ) رفتن لازم بود.

ب ) فعل تابع به شخصی اشاره دارد و به صورت مضارع التزامی است ( یعنی با افزودن ب به فعل تابع صرف می شود ) که در این صورت می تواند با حرف ربط " که " نیز نوشته شود. مانند :

بایست بروم ( یا یایست که بروم ) یعنی : رفتن برای من لازم بود ( لازم بود بروم )

در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که برای شخصی انجام اش معمولن لازم بوده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :

می بایست بروم ( یا می بایست که بروم ) یعنی ( در آن دوره ) رفتن برای من لازم بود.

۲ – ۲ بایستی : این صورت از فعل بایستن برای نشان دادن کاری است که انجام اش در گذشته لازم بوده است اما انجام نگرفته است و دو مورد کاربرد دارد:

الف ) فعل تابع به شخص خاصی اشاره ندارد و به صورت مصدر مرخم ( یعنی با حذف نون از فعل تابع ) می باشد. مانند :

بایستی رفت . یعنی رفتن لازم بود ( اما انجام نشد )

در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولن لازم بوده است اما انجام نمی شده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :

می بایستی رفت. یعنی ( در آن دوره ) رفتن لازم بود، اما کسی نمی رفت.

ب )فعل تابع به شخصی اشاره دارد و به صورت مضارع التزامی است ( یعنی با افزودن ب به فعل تابع صرف می شود ) که در این صورت می تواند با حرف ربط " که " نیز نوشته شود. مانند :

بایستی بروم ( یا بایستی که بروم ) یعنی رفتن من لازم بود ( لازم بود بروم ) اما نرفتم.

در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش برای شخصی معمولن لازم بوده است، اما انجام نمی داده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :

می بایستی بروم ( یا می بایستی که بروم ) یعنی ( در آن دوره ) رفتن من لازم بود، اما نمی رفتم.


صورت های دیگری از فعل بایستن یا فعل تابع آن نیز در گذشته وجود داشته است ( مانند : بباید، همی باید، ببایست، ببایستی، می ببایست، بایدم، بایدم رفتن، بایستم رفتن، باید آمدن و از این دست، ) که امروزه دیگر متروک شده و به کار برده نمی شود.


۲- درباره ی است و هست

میان دو واژه ی است و هست در ریشه و معنی اصلی هیچ تفاوتی نیست. این دو لفظ دو صورت یک کلمه و به یک معنی است و اختلافی که در کاربرد آن ها وجود دارد بیش تر از جنبه ی معنی و بیان است تا از جنبه ی لغت و دستور.

نکته تنها در این جا است که در کلمه ی هست در مقایسه با است تاکیدی هم وجود دارد، اما در کاربرد کلمه ی است تاکیدی در کار نیست و تنها رابطه ی میان نهاد و گزاره بیان می شود.

به این دو جمله توجه کنید:

آیا هوا روشن است ؟

آیا هوا روشن هست ؟

در مورد نخست مراد بیان رابطه ی میان هوا و روشن است و در مورد دوم تاکید بر روشن است. به این دلیل است که مثلن در مقام انکار، در مورد نخست رابط را و در مورد دوم مورد تاکید ( روشن ) را باید انکار کرد :

آیا هوا روشن است ؟. نه هوا تاریک است

آیا هوا روشن هست ؟ نه، هوا روشن نیست

یعنی در برابرهستهمیشه نیست و در برابر است بیشتر همان است تکرار می شود و وصف برعکس به کار می رود. ( روشن، تاریک )

اکنون به دو نمونه ی دیگر توجه کنید:

آیا او هنوز زنده است ؟ نه او دیگر مرده است.

آیا او هنوز زنده هست ؟ نه او دیگر زنده نیست.

آقای ابوالحسـن نجفی نیز در کتاب " غلط ننویسـیم " در ارتباط با این دو کلمه چون این می نویسـد:
« بعضی از فضلا میان این دوکلمه تفاوت قایل اند: هـسـت را به معـنای " وجود دارد " یا نشـانه ی تأکید و اسـت را فقط رابطه ( یا فعل اسـنادی) می دانند و بنابراین جمله های زیر از نظر آنان غلط یا لا اقل غیر فصیح است: « او هـنوز جوان هـسـت » به جای« او هنوز جوان اسـت ». یا « درختی در خانه ی ماسـت » به جای « درختی در خانه ی ما هـسـت ». این حکم تا اندازه ای درســت اسـت، زیرا در آثار ادبی فارسی نیز غالبن هـسـت به معـنای" وجود دارد" به کار رفـته اسـت:
انگار که هست هرچه در عالم نیست

پندار که نیسـت هرچه در عالم هـسـت ( خیام )

مرا خود با تو چیزی در میان هـسـت

وگرنه روی زیبا در جهان هـسـت ( سـعدی)



واگر هم هـسـت ، به جای اسـت به کار رفته باشـد به منظور تأکید معـنای جمله اسـت. مثلن در دوجمله ی زیر: احمد عاقل است و احمد عاقل هـسـت. جمله ی نخست عاقـل بودن احمد را خبرمی دهـد و حال آن که جمله ی دوم این خبر را به تاکید بیان می کند و گویی به مخاطب اطمینان می دهد که در عاقل بودن احمد نباید تردید کرد. با این همه این تمایز معنایی در همه جا و با این دقت مراعات نشده اسـت و در ادبیات فارسی مواردی را می توان یافـت که در آن ها هـسـت و اسـت به جای یکدیگر به کار رفته اند. در نتیجه می توان گفت که کاربرد کلمه ی هـسـت به جای اسـت و بر عکس غلط نیسـت، اما اگر هر کدام از آن ها، برطبق آن چه گفته شد، به جای خود به کار رود البته به تر اسـت».

٣- درباره ی گفتی و گویی

گفتی صیغه ی ماضی و گویی صیغه ی مضارع از فعل گفتن می باشد و هر دو برای بیان شباهت به کار برده می شود.

● گفتی برای فرض انجام شدن فعلی ( فعل تابع ) در زمان گذشته می باشد.

که فعل تابع می تواند هم به صورت مضارع باشد، مانند : تو گفتی آسمان دریاست ( آسمان شیبه به دریا بود )

و هم به صورت ماضی، مانند : تو گفتی آن جا بهشت بود ( آن جا شبیه به بهشت بود )

● گویی برای فرض انجام شدن فعلی ( فعل تابع ) می باشد که :

- اگر فعل تابع آن به صیغه ی مضارع باشد، این فرض برای زمان حال یا آینده است، مانند:

گویی شب است ( انگار شب است )

گویی به سفر رود ( انگار به سفر خواهد رفت )

- اگر فعل تابع به صیغه ی ماضی باشد، فرض انجام آن در گذشته است. مانند :

گویی خواب بود ( انگار خواب بود )

گویی دیوانه شده است ( انگار دیوانه شده است )

یعنی گفتی همیشه برای فرضی در گذشته می باشد و گویی برای فرضی است که می تواند هم برای حال و آینده و هم برای گذشته باشد.


۴درباره ی صفت ساده و صفت مفعولی

در جمله ی دیوار بلند است، واژه ی بلند صفت ساده است.

در جمله ی او رویی گشاده دارد، واژه ی گشاده صفت ساده است.

در جمله ی او سر و وضعی آراسته دارد. واژه ی آراسته صفت ساده است.

در جمله ی او روی صندلی نشسته است، واژه ی نشسته صفت مفعولی از فعل لازم نشستن با صیغه ی ماضی نقلی است.

اما:

از جمله ی " در گشاده است" دو معنی برداشت می شود :

الف) اگر گشاده را صفت ساده بدانیم، یعنی : " در باز است ".

ب) اگر " گشاده است " را روی هم صیغه ی ماضی نقلی از فعل متعدی گشادن بدانیم، گشاده، صفت مفعولی و جمله یعنی : " در را باز کرده است ".

و یا از جمله ی " پنجره آراسته بود" دو معنی برداشت می شود :

الف ) اگر آراسته را صفت ساده بدانیم ، یعنی پنجره مزبن و مرتب بود.

ب) اگر " آراسته بود " را روی هم صیغه ی ماضی بعید از فعل متعدی آراستن بدانیم، آراسته ، صفت مفعولی و جمله یعنی : پنجره را تزیین کرده بود.

امروزه برای پرهیز از برداشت نادرست از معنی جمله، معمول شده است که در آن جا که مراد صفت مفعولی در یکی از

صیغه های ماضی نقلی یا ماضی بعید باشد، کلمه ی" شده " را به دنبال آن می آورند. یعنی می نویسند :

در گشاده شده است.

یا : پنجره آراسته شده بود.

که این کاربرد در ادبیات فارسی وجود ندارد و همیشه از متن جمله در می یافته اند که مراد کدام وجه است. یعنی فصیح تر آن است که از افزودن شده پرهیز شود.

در این زمینه به چند مثال توجه کنید :

سعدی می گوید :

جهان بر آب نهاده است و آدمی بر باد

غلام همت آنم که دل برو ننهاد

(یعنی نهاده شده است)

حافظ می گوید :

رسم عاشق کشی و شیوه ی شهرآشوبی

جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود

(یعنی دوخته شده بود)

خواجوی کرمانی می گوید :

ای که گفتی سر ِ ببریده سخن کی گوید

بنگر این کلک سخنگو که سرش ببریده است

(یعنی بریده شده است).


۵ – درباره ی دراز نویسی

برای دیدن ادامه مطلب به سایت اصلی به آدرس
http://aryaadib.blogfa.com/cat-7.aspx
مراجعه کنید
بان و ادبیات فارسی (آریا ادیب).
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست




ویرایش توسط دانه کولانه : 07-21-2008 در ساعت 12:54 AM
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 07-07-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

به کارگیری و نوشتن درست نشانه هایتکی
الف ) نشانه ی تکی بدون فاصله با آخرین حرف کلمه ی پیش از خود نوشته می شود.
ب) میان نشانه ی تکی با نخستین حرف کلمه ی پس از آن یک فاصله وجود دارد.
نادرست:
دارا انار دارد.سارا انار ندارد.
دارا انار دارد .سارا انار ندارد.
دارا انار دارد . سارا انار ندارد.
درست:
دارا انار دارد، سارا انار ندارد.
به کارگیری و نوشتن درست نشانه هایدوتایی
جزء نخست نشانه ی دوتایی را باز و جزء دوم آن را بسته می نامند.
الف) جزء باز با یک فاصله از آخرین حرف کلمه ی پیش از خود نوشته می شود و نخستین حرف کلمه ی پس از آن بدون فاصله می باشد.
ب) جزء بسته بدون فاصله با آخرین حرف کلمه ی پیش از خود نوشته می شود و نخستین حرف کلمه ی پس از آن یک فاصله دارد.
نادرست:
«دارارادر سارا) انار دارد.»
«دارا ( برادر سارا) انار دارد.»
«دارا (برادر سارانار دارد.»
«دارا (برادر سارا نار دارد.»
«دارا ( برادر سارا ) انار دارد.»
« دارا (برادر سارا) انار دارد.»
و موارد ممکن دیگر
درست:
«دارا (برادر سارا) انار دارد.»
۸- درباره ی گرایش به حذف حروف اضافه
یکی از شیوه هایی که در دوران نزدیک گذشته در نگارش فارسی معمول شد، آن بود که به دنبال بسیاری از حروف اضافه و برای تقویت آن، کلمه دیگری را نیز که خود دارای استقلال معنایی است، آوردند. مثلن نوشتند: به وسیله ی، بر طبق، در ظرف، به اتفاق، به انضمام، به واسطه ی ، به مانند به همراه،و به مانند این ها.
پس از آن مرحله ی دیگری آغاز گردید و کلمه ای که برای تقویت حرف اضافه آمده بود و خود معنی مستقلی داشت، در آن مورد معنی مستقل خود را از دست داد و اندک اندک جای حرف اضافه راگرفت و بدین ترتیب حرف اضافه ظاهرن زائد و اضافی به نظر رسید و امروزه چون این شده است که در گفتار و نوشتار فارسی ،تمایلی به حذف حرف اضافه دیده می شود و تا آن جا که در معنی جمله تغییری پدید نیاید، از گفتن حرف اضافه خودداری می شود. مثلن می گویند :
کسی خونه نیست. ( یعنی کسی در خانه نیست)
رفتم تهران. ( یعنی رفتم به تهران)
طبق دستور عمل کنید. ( یعنی بر طبق دستور عمل کنید)
ظرف یک هفته اطلاع دهید. ( یعنی در ظرف یک هفته اطلاع دهید)
لیکن ما در نوشته ای که به درستی و فصاحت آن علاقه داریم باید از به کارگیری این گونه جملات ، یعنی از حذف حرف اضافه خودداری کنیم.
۹- درباره ی اضافه کردن «ی» در حالت اضافه
درحالت اضافه، هر حرفی باید حرکت کسره بگیرد.
در کلماتی که حرف پایانی آن ها دارای حرکتی نیست و در اصطلاح "سیرشده" و بی صدا نامیده می شود، گذاشتن حرف « ی» در جلو آن ها لازم است. این واژه ها بیش تر به الف، واو و های خوانده نشدهپایان می یابد، مانند:
گلوی، سبوی، ابروی، جای ِ، پای ِ، کوچه ی، خانه ی
لیکن در واژه هایی که حرف پایانی آن ها "سیرنشده " و صدادار است، مانند جلو، پرتو، پلو، نو و مانند این ها، افزودن «ی» نادرست است و هیچ پیشینه ای در زبان فارسی ندارد. یعنی نوشتن ِ :
جلوی من، کفش نوی برادرم و پلوی چرب نادرست است
و باید جلو من، کفش نو برادرم و پلو چرب نوشته شود.

١۰- درباره ی گذاشتن و گزاردن:
یکی از غلط های بسـیار رایج املایی، در کار برد درسـت و به جای این دو واژه قرار دارد. به ویژه در نوشـتن ترکیبات آن ها، مانند: قانون گذار، بنیادگذار، نماز گزار، خدمت گزار و غیره . نخست باید دانست که نوشتن این دو فعل به صورت گزاشـتن و گذاردن نادرست اسـت و درسـت آن ها همان گذاشـتن و گزاردن اسـت.
گذاشـتن به معنی قرار دادن چیزی به طور عینی و مشـهود در جایی اسـت. مثلن " او کتاب را در قـفـسـه گذاشـت ." و مجازاً نیز به معنی پی انداختن، وضع کردنو بنیاد نهادن چیزی است، مانند قانون گذار که کسی اسـت کـــه قانون را وضع می کند یا بنیاد گذار که چیزی را تاسیس می کند، یا نام گذاری که وضع کردن نام برای چیزی است.
گزاردن را نیز می توان در دو معنی کلی به شـرح زیر خلاصه کرد:
١- به معنای " به جا آوردن " ، " ادا کردن" ، " انجام دادن" . مثلاً نماز گزاردن یعنی " ادا کردن نماز" ، یا وام گزاردن یعنی " ادا کردن وام "، بنا برین وام گزاردرسـت اسـت نه وام گذار. به همین ترتیب باید نوشـت: حج گزار، خراج گزار، سپاس گزار، شکرگزار، خدمت گزار، حق گزار، پاسخ گزار، مدح گزار، پیغام گزار، گله گزاری، خبرگزاری، کارگزار( اجرا کننده وانجام دهـنده ی کار )، پیغام گزار( کسی که پیغام را باز گو می کند یا پیغام را می آورد) و...
۲- به معنای " برگرداندن از زبانی به زبان دیگر یا از بیانی به بیان دیگر، یا از نظامی به نظام دیگر اسـت" بنا براین برابر اسـت با ترجمه کردن و گزارنده وگزارش به معنای مترجم و ترجمه.می باشد. خواب گزاری نیز یعنی " تعبیر خواب" و خواب گزار یعـنی تعبیرکننده خواب ( معّبر) و اصطلاحات دیگری همچون گزارشـگر

١١- در طی دست کم یک سده ی گذشته، برخی از " اهل قلم " که دود چراغ نخورده و تازه از گرد راه رسیده دست به قلم برده اند، بدون داشتن شناخت از معنا و کاربرد درست گروهی از واژه ها و عبارات فارسی، آن ها را به جای گروه دیگری از واژه ها و عبارات به کار برده اند که با گروه نخست معنا و مفهومی نزدیک داشته است و با این کار امروز موجب سردرگمی در دریافت برخی معانی و ازمیان رفتن دقت در بیان برخی مفاهیم شده و از آن بدتر سبب رایج شدن جا افتادن کاربردهای نادرست بسیاری از واژه ها و عبارات در میان فارسی زبانان شده اند.
نسل جدید "اهل قلم" های دود چراغ نخورده، که امروز به کار "نویسندگی" و "شاعری" مشغولند، هرگاه با نادرستی های رایج در زبان فارسی آشنا می شوند کاری جز برافروخته شدن ندارند و با کسانی که با نیت پاس داری از شالوده و بنیاد زبان فارسی، بر دقت معنا و مفهوم و کاربرد درست واژه ها و عبارات فارسی پای فشاری می کنند، اغلب با این استدلال سست و نخ نما برخورد می کنند که این اشتباهات دیگر آن اندازه جا افتاده و بر زبان های جاری است که زدودن آن ها شدنی نیست.
اگر نتوان این استدلال را راحت طلبی نامید، دست کم باید آن را برخاسته از نا آشنایی با دانش زبان و دگرگونی های آن و نداشتن اندریافت مسئولیت و نیز بی مهری نسبت به زبان مادری دانست.
آنانی که به پیروی از ترکان عثمانی واژه های اختراعی و دروغین عربی نمایی از قبیل : بر علیه، نظمیه، قیمومیت، بلدیه، داخله، خارجه، متوسطه، تمدن، انقلاب، جامعه ، ابتدایی، تجاوز، تولید، خجالت، ملت، جمعیت، عرض اندام و . . . را که عرب با شنیدن آن ها کاری جز شاخ درآوردن از شگفتی ندارد، وارد زبان فارسی کردند، زمانی بلند ما را از داشتن برابرهای درست این وآژه ها محروم ساختند و آنانی که امروز "نگارنده" را به جای "نویسنده" به کار می گیرند و "معاصر" را "همروزگار" و "مجسمه" را "پیکر" یا "پیکره" معنی می کنند و با خیالی آسوده "پیدا شد" را "پیدا گردید" می نویسند و بدون توجه به شیوه ی گفتار پارسی زبانان "پیشوند" و "پسوند" را به جای "پیشاوند" و "پساوند" به کار می برند، بایسته است که مرور بیش تری بر معنی این واژه ها کرده و بر احتیاط خود بیافزایند.
شوربختانه جای نهاد رسمی صلاحیت داری که مراقب کار برد درست زبان فارسی در همه ی سطوح باشد و با اتخاذ تدابیر لازمی بتواند از آموزش نادرست آن در مراکز آموزشی و کاربرد های ناروای آن در انواع رسانه های گروهی جلوگیری کند، در کشور ما خالی است و این وظیفه تاکنون تنها بر دوش بزرگان دلسوز ادب فارسی قرار داشته است که گرچه لازم ولی ناکافی بوده و البته همچنان ادامه دارد.
آن چه که ما در این بخش تاکنون آورده و در دنباله نیز خواهیم آورد، تنها تلنگری برای هشدار است تا آسوده خیالان قلم به دست به اهمیت کاری که می کنند و تاثیرات آن بر خوانندگانشان پی ببرند و نخست درباره ی آن چه که می خواهند در نوشته های خود به کار گیرند دو بار بیاندیشند و سپس آن را بر کاغذ آورند.
ما از آنانی که بر این باورند که الفاظ تنها باید بر معنی دلالت کند و وقتی که طرف، مراد ما را دریابد چه تفاوتی دارد که ما "شدن "بگوییم یا "گردیدن" و یا "آن" بگوییم یا "او" ، می پرسیم آیا شما حاضرید کلاه خود را معکوس به سر بگذارید یا نیم تنه ی خود را وارونه به تن کنید و در خیابان به راه بیافتید ؟ کلاه و جامه هر دو پوشش سر و تن است، پس دیگر کج یا راست بودن آن چه تفاوت دارد ؟
دکتر خانلری نیز درباره ی کاربرد واژه ها و عبارات نادرست می گوید: « می گویید چه عیبی دارد که آن را به این معنی تازه به کار ببریم ؟ هیچ عیبی ندارد، کفش را هم به جای کلاه و سر را به معنی پا به کار ببرید و آن وقت ادعا کنید که تجددی هم در زبان و ادبیات فارسی ایجاد کرده اید». ( دستور زبان فارسی، برگ ٣۵۴)
ما تردیدی نداریم که سرانجام فرزندان دانا و هشیار فارسی زبانان از میدان پاک سازی زبان فارسی از آلودگی های سده ها و سده ها سربلند بیرون خواهند آمد و زبان پارسی را برای همپایی هر چه بیش تر با کاروان پیشرفت و ترقی جهانی، دقت، نیزو و غنایی بیش تر و تازه تر خواهند بخشید.
با این توضیح کوتاه پیرامون اهمیت این مساله، در این جا من به توضیح نمونه هایی می پردازم که در بالاتر، از آن ها به عنوان مثال یاد کردم:
درباره ی نگارنده و نویسنده:
مدت هاست که واژه ی نگارنده به جای نویسنده به کار می رود. در حالی که این واژه از ریشه ی نگارش و از معنای نقش و کنده کاری و تصویر است و اگر در شعر گاهی این واژه و مشتقات آن در موردی به جز اصل معنای خود به کار رفته باشد، برای اغراق در توصیفات شعری و به مجاز بوده است. لیکن در نثر های علمی و ساده هیچ گاه آوردن لفظ نگارنده به معنی نویسنده و دبیر درست نیست. نگارنده در واقع به معنی نقاش است نه نویسنده، در شعر نیز تنها در جایی که شاعر خود یا دیگری را به نقاش تشبیه کرده باشد این واژه را ذکر می کند.
تنها موردی که می توان کاربرد لفظ نگارنده را برای نویسندگی به جا دانست، در روزنامه نگاری و موارد مربوط به آن است، آن هم چون روزنامه خود چیزی ساخته و ایجاد شده است و چیزی را بر آن نقش می کنند، مانند فردوسی که خداوند را "نگارنده ی لاجوردی سپهر " آورده و نگارش را به معنی نقش و ایجاد به کار برده است.
درباره ی معاصر و همروزگار
روزگار، هم به معنی عصر و هم به معنی بخت و طالع و سرنوشت است. چون آن که می گوییم: روزگارم سیاه شد یا من روز و روزگاری داشتم. از این رو نمی توان روزگار را به معنی عام که زمانه و عصر است گرفت و مثلن گفت: « مسیح و اشک پنجم همروزگار بودند »، یعنی حال و روز و بخت و سرنوشتشان شبیه یکدیگر بوده است، چرا که این ادعایی نادرست است و آن دو حال و روز و سرنوشتی شبیه به هم نداشته اند و در فارسی باید گفت: مسیح و اشک پنجم در یک روزگار می زیسته اند، یا هم دوره بوده اند.
درباره ی مجسمه و پیکر ( یا پیکره)
هرگاه شکل چیزی و یا نیمرخ (یا چهره ی کامل ) و یا اندام کسی را به صورت برجسته بر سنگ، چوب و یا گچ نشان بدهند در فارسی به آن پیکر و در فرنگی پارلیف می گویند.
مجسمه اما شکل کامل و تمام تنه ی چیزی یا انسان است که جوانب آن به جز پایه ی آن به جایی نچسبیده باشد و چون مجسمه شکلی شبیه به تنه ی چیزی یا تن انسان را نشان می دهد، به فارسی به آن تندیس می گویند ( نه پیکر یا پیکره) زیرا معنی تن که معلوم است و "دیس" هم به معنی "شبیه و مانند" است. یعنی معنی مجسمه می شود "شبیه تن " که همان تندیس است.
درباره ی شدن و گردیدن
گردیدن و گشتن در زبان فارسی در جایی به کار می رود که مراد در آن نشان دادن تغییر و دگرگونی در چیزی و از حالی به حالی گشتن آن چیز باشد. مثلن می گویند: کتاب ترجمه گشت ( یعنی پیش از آن به زبان دیگری بوده است) شهر ویران گردید ( یعنی پیش از آن آباد بوده است)، مرد پیر گشت ( یعنی پیش از آن جوان بوده است)، درخت سبز گشت ( یعنی پیش از آن نروییده بوده است)، چراغ روشن گشت ( یعنی پیش از آن خاموش بوده است) و . . . که در همه ی این موارد می توان شدن را نیز به کار برد.
لیکن هر گاه نشان دادن تغییر و دگرگونی در چیزی مراد نباشد، نمی توان از گشتن بهره گرفت و باید شدن به کار برد. مثلن گفتن : « مداد پیدا گردید» نادرست است چرا که چیزی در مداد تغییر نکرده است.
درباره ی پیشاوند و پساوند
در زبان فارسی اغلب به هنگام ساختن واژه های مرکبی که از دو اسم، دو قید و یا دو حرف و غیره تشکیل می شود بین آن دو یک الف گذاشته اند که آن را الف وقایه می نامند. انبوهی از این واژه ها در زبان فارسی وجود دارد که برخی از آن ها عبارت است از : جوراجور، سراسر، پشتاپشت، روآرو ( که رویارو شده)، دمادم، دورادور، ریشاریش ( که ریش ریش شده)، برابر، پیشاپیش، دمباوند ( نام اصلی دماوند) و بسیاری نمونه های دیگر.
در دهه های گذشته، پس از آن که ضرورت یافتن برابری برای واژه های Prefix و Suffix که معنای آن ها در دستور زبان فارسی مورد نیاز است، پدید آمد، بزرگان و صاحب نظران ادب معاصر فارسی که همگی از مولفان فرهنگ های لغت و نویسندگان کتاب های دستور زبان فارسی هستند، مانند دکتر سعید نفیسی، ملک الشعرای بهار، استاد همیایون فرخ، دکتر حسن عمید و برخی دیگر، با توجه به شیوه ی گفتار فارسی زبانان و وجود قاعده ی الف وقایه که در بالا از آن یاد کردیم و نیز به دلیل وجود واژه ی پساوند در ادبیات فارسی که دیگر معنی گذشته ی خود را از دست داده است ( این واژه "قافیه ی شعر" و به عقیده ی برخی دیگر "مقطع قصیده" معنی داشته است )، از آن برای معنی Suffix بهره گرفتند و پیشاوند را هم به همان قیاس برای معنی Preffix تعیین کردند و به کار بردند.
اکنون ولی برخی ار حتا بزرگان زبان فارسی و دیگر نویسندگان، بدون توجه به همه ی نکات گفته شده در بالا و زحمات بزرگان زبان در این زمینه، به جای یپیشاوند و پساوند واژه های پیشوند و پسوند را به کار می برند و با این کار که با شیوه ی گفتار فارسی زبانان و دستور آن مطابقتی ندارد، نسلی را به غلط گویی عادت داده و همچنان می دهند.
١۲- فارسی زبانان که هنوز ناگزیر از به کاربردن خط عربی و بسیاری از واژه ها و عبارات عربی در زبان خود هستند به دلیل آشنا نبودن با این زبان، گاه در نوشته های خود چیزهایی را می نویسند که نه فارسی است و نه عربی و گاه نه مورد پذیزش فارسی زبانان، نه مورد قبول عربی دانان.
این به کارگیری واژه ها و عبارات نادرست دارای انواع و اشکال گوناگون است و از آن جمله اند :
به کارگیری تنوین که ابزار ساختن قید در زبان عربی است برای واژه های فارسی
مانند : گژارشا، ناچارا، زبانا، دوما، سوما
دادن تنوین به واژه های عربی که در عربی هرگر تنوین نمی گیرد
مانند : اقلا ( به جای حداقل و یا دست کم)، اکثرا ( به جای بیش تر)
جمع بستن وازه های فارسی با علامت جمع و یا قواعد عربی
مانند: گزارشات ( به جای گزارش ها) ، آزمایشات (به جای آزمایش ها)، باغات ( به جای باغ ها)، اساتید (به جای استادان)
بهره گرفتن از "جات " برای جمع بستن واژه های فارسی
مانند: کارخانجات ( به جای کارخانه ها)، شیرینی جات ( به جای شیرینی ها)، میوه جات ( به جای میوه ها )
جمع بستن اسامی جمع عربی با علامات جمع فارسی، یعنی جمع اندر جمع
مانند: امورات ( امور خود جمع امر است)، جواهرات ( جواهر خود جمع جوهر یعنی گوهر است)، ارکان ها ( ارکان خود جمع رکن است)، اخبارها ( اخبار خود جمع خبر است)، اسلحه ها ( اسلحه خود جمع سلاح است و نیازی به جمع شدن ندارد)
نوشتن واژه های فارسی به صورت عربی
مانند:

برای دیدن ادامه مطلب به سایت اصلی
بان و ادبیات فارسی (آریا ادیب). با آدرس
http://aryaadib.blogfa.com/cat-7.aspx
مراجعه کنید

__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست




ویرایش توسط دانه کولانه : 07-21-2008 در ساعت 12:56 AM
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 11-01-2009
passenger1358 passenger1358 آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Oct 2009
نوشته ها: 12
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ضمن تشکر از مطلب کامل وخواندنی شما دوست عزیز
فرای تمام این قواعد زبان وسیله ایست برای فهمیدن همدیگر وتغییرات زبان چه افت وچه پیشرفت به روند حرکت اجتماع وزندگی بستگی دارد . افکار بی نظم ,مردم بلا تکلیف, جهان بسیار سریع وصریح, زبان اجدادی ما را ناخواسته تغییر میدهد .
امروزه مردم قبل از آنکه عمل کنند فکر نمی کنند .طبیعیست که قبل از نگارش هم به زیباشناسی توجه نکنند
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها