مشاعره سنتی

[yad]

نوشته اصلی توسط Hesar Azera

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

هزار سلطنت دلبری بدان نرسد

که در دلی به هنر خویش را بگنجانی

[ali.jamali]

یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد

دوستی کی خواهد آمد دوستداران را چه شد

[fatemiii]

درین در گه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت که فردا نایی آگه

[رزیتا]

همه محزون گدازان آفتاب مضطرب سوزان
شه آشفته حالان خسرو مجنون سپاهان را

[پریشان]

ای نور چشم مستان در عین انتظارم

چنگی حزین و جامی بنواز یا بگردان

[fatemiii]

نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت

[فرانک]

تـا کـی ز قدیـم و مـحدث امـیدم و بیـم

چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم

[fatemiii]

من ان نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه براو دست اهرمن باشد

[فرانک]

در کارگه کوزه گری رفتم دوش

دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

[fatemiii]

شیرین قصه را به کلاغان نمی دهند
یک چای تلخ با تو عزیزم غنیمت است