بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > پارسی بگوییم

پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 07-07-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض اصطلاحات زبان فارسی : حرف "پ"

اصطلاحات زبان فارسی : حرف "پ"

منبع http://aryaadib.blogfa.com/cat-15.aspx

تدوین : آریا ادیب
زبان عامیانه، اصطلاحاتو ضرب المثل هایفارسی
( دنباله )
نگا. = نگاه کنید به
پ


پا حریف
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن از حد خود گذشتن
پا افتادن اتفاق افتادن، پیش آمدن
پا انداختن واسطه گری کردن، کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
پا انداز آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد، جاکش، فرش جلوی در ورودی
پا اندازی واسطه ی اعمال نامشروع شدن، جاکشی
پا بَد بد قدم
پا بر جا ثابت قدم، استوار
پا بر جا کردن اثبات، مستحکم کردن
پا بر چین رفتن آهسته و آرام با نوک پا رفتن
پا برهنه بدون کفش
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن کسی را قطع کردن، نگا. آفتابه برداشتن
پا بریده بودن ترک آمد و رفت کردن
پابند شدن دلبستگی پیدا کردن، به چیزی یا کسی گرفتار شدن
پابوس زیارت
پابوسی زیارت
پا به پا شدن تردید داشتن
پا به پا کردن مردد بودن، درنگ کردن
پا به دو گذاشتن به سرعت فرار کردن
پا به راه سر به راه، آدم اهل و درست و حسابی
پا به رکاب آماده ی رفتن
پا به زا حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
پا به سال گذاشتن بزرگ شدن
پا به فرار گذاشتن گریختن
پا به ماه آبستنی که در ماه آخر خود است
پاپاسی مبلغ ناچیز، پشیز
پا پتی پا برهنه
پا پس کشیدن عقب کشیدن،
پاپوش دوختن سخت حیله گر بودن
پاپوش درست کردن پرونده درست کردن، توطئه کردن
پاپی بودن دنبال کردن، اصرار ورزیدن
پا پیچ شکایت، سخن چینی، مزاحم
پا پیچ کسی شدن با کسی در آویختن، به کسی سماجت کردن
پاپی چیزی بودن چیزی را دنبال کردن، به چیزی محل گذاشتن
پا پی شدن تعقیب کردن، در صدد تحقیق بر آمدن
پاپی شدن کسی به کسی ایراد گرفتن، کسی را اذیت کردن
پا پیش گذاشتن پیشقدم شدن، آستین بالا زدن
پات بی آبرو، بی تربیت ( مانند لات و پات )
پاتال سالخورده، پیر ( پیر و پاتال )
پاتختی چارپایه ی کوچک کنار تختخواب، روز بعد از عروسی
پاترس ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
پاتوغ محل گرد آمدن
پا توی کفش کسی کردن با کسی در افتادن، به آزار کسی برخاستن
پاتی در هم و بر هم، نامنظم ( مانند قاتی و پاتی )
پاتی کردن باد دادن خرمن
پاتیل دیگ بزرگ مسی، مست مست
پاتیل در رفته پیر و شکسته
پاتیل شدن از مستی از پای در آمدن، دیگرگون شدن حال
پاتیل کسی در رفتن تاب نیاوردن، ناتوان شدن
پا جای پای کسی گذاشتن از کسی تقلید و پی روی کردن
پا جوش شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
پاچه ی کسی را گرفتن بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
پاچه گیر کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
پاچه لیز شدن از راه پیمایی خسته شدن
پاچه ورمالیده بی شرم و پر رو، حقه باز
پاچین دامن زنانه
پاخان پشت هم اندازی، سفسطه کردن ( مانند چاخان پاخان )
پاخت بند و بست، تبانی کردن ( مانند ساخت و پاخت )
پا خوردن فریب خوردن
پا خوردن فرش نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
پا خورشی وسایل لازم برای پخت خورش
پا دادن آماده شدن فرصت و وسایل کار، اتفاق افتادن
پادرازی نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
پادرختی میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
پا در رکاب حاضر و آماده
پادرمیانی کردن میانجی گری کردن
پا در هوا بی اساس، بی اصل، غیر قطعی
پا در هوا بودن نامعلوم بودن تکلیف
پا دری فرشی که پای در می اندازند، سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
پادگان سربازخانه
پادو شاگرد دکان، کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
پادویی کردن فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی، فراهم آوردن مقدمات
پار فرسوده و اوراق، مجروح ( مانند لت و پار )
پا را توی یک کفش کردن پافشاری کردن روی عقیده ی خود، لج کردن
پارتی بازی حزب بازی، انجام کار از طریق سفارش و توصیه
پاردم ساییده کهنه کار، ناقلا
پارسنگ برداشتن عقل کسی خل بودن، دیوانه بودن
پا رکابی شاگر شوفر اتوبوس
پارو زن پیر
پا روی پا بند نشدن بسیار خوشحال بودن
پا روی دم سگ گذاشتن خشم شخص پستی را برانگیختن
پا روی دم کسی گذاشتن کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
پا روی هم انداختن بی خیال بودن ، بی توجه بودن
پاره آجر شکسته ی آجر
پاره شدن بند دل بسیار ترسیدن
پاره شدن چرت با امری نامنتظر روبرو شدن، جا خوردن
پاره وقت کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد ( در برابر تمام وقت )
پاری ها برخی، دسته ای از مردم
پا زدن حق را پایمال کردن، زیان رساندن
پازلفی سر خط، بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
پا سبک مبارک قدم، جلف و سبک
پا سبک کردن زاییدن، زایمان کردن
پا سست کردن آهسته کردن، از سرعت خود کاستن
پا سوخت پا بد، بد شانس
پا سوخته ی کسی شدن عاشق کسی شدن، زیان بردن به علت دوستی با کسی
پاسور زدن پاسور بازی کردن
پا سوز عاشق شیفته
پا شدن از جا برخاستن
پاشنه بخواب کفش راحتی
پاشنه بلند کفش زنانه با پاشنه های بلند
پاشنه ترکیده بی سر و پا، آدم پست
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
پاشنه ی در چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
پاشنه ی دهان را کشیدن دشنام فراوان دادن
پاشنه ی کسی را کشیدن با فریب کسی را به کاری برانگیختن
پاشنه ی کفش ور کشیدن آماده ی انجام کاری شدن
پاشنه کوتاه کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
پاشنه نخواب کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
پاشویه دیواره ی حوض، آبروی کنار حوض
پاشویه کردن شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
پاشیر گودال پای شیر آب
پافنگ نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
پاک به کلی، یکسره
پاکار امر بر، پادو، مباشر
پاکاری شغل پاکار
پا گذاشتن وارد شدن، رسیدن
پا گرد محل چرخیدن پله ها
پا گرفتن رشد کردن، استوار شدن، سر و سامان یافتن، رونق گرفتن
پا گشا نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
پاگون سردوشی
پا گیر سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
پاگیر کسی شدن ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
پالان آفتاب گذاشتن کسی را معاف کردن، مرخص کردن
پالان خر دجال کار پایان ناپذیر
پالان خروس کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
پالان کردن کسی فریب دادن کسی
پالان کسی را لوخ کردن به قصد فریب از کسی تعریف کردن
پالان کسی کج بودن پاکدامن نبودن، ناپارسا بودن
پالان گذاشتن بر کسی کسی را خر کردن، فریب دادن
پا لب گور داشتن بسیار پیر بودن، در شرف مرگ بودن
پامال شدن از بین رفتن ( حق )
پا منبری شاگرد روضه خوان
پا منبری کردن دنبال حرف کسی را گرفتن، درباره ی سخن کسی توضیح دادن
پا ندادن امکانی پیش نیامدن
پا نوشت زیر نویس، آن چه که در پایین صفحه می نویسند
پا واکردن به راه افتادن بچه
پاورچین آرام و بی صدا راه رفتن
پایان نامه رساله ی پایان تحصیل
پایاپای خرید کالا با کالا، حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
پایانه ترمینال، نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
پای پس عوض، تلافی
پای چوب ایستادن منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
پای چیزی ایستادن از چیزی دفاع کردن
پای چیزی را جور کردن وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
پای چیزی را خوردن تاوان کاری را پس دادن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن از کسی تقلید کردن
پای خود را کنار کشیدن دخالت نکردن
پا روی خِر کسی گذاشتن تنگ گرفتن بر کسی
پایش افتادن نگا. پادادن و پا افتادن
پای کسی بازشدن به جایی رفت و آمد کردن کسی به جایی
پای کسی به سنگ آمدن از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
پای کسی حساب کردن به حساب کسی گذاشتن
پای کسی را از جایی بریدن آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
پای کسی را گرفتن زیانی به کسی وارد شدن
پای کسی لب گور بودن به آخر عمر رسیدن، بسیار پیر شدن
پای کسی لنگیدن منحرف بودن، سست عنصر بودن
پای کسی نشستن در انتظار وصل کسی بودن
پای کسی جایی بند نبودن هیچ اعتباری نداشتن
پای کلاغ خط بد و ناخوانا، خرچنگ قورباغه ای، قلم چرا
پایگیر کسی شدن زیان یا جرمی به کسی افتادن
پای نقل کسی نشستن به حرف های کسی گوش دادن
پایه دار هر چیزی که پایه داشته باشد
پاییدن زیر نظر گرفتن، مراقبت
پایین آمدن از خر شیطان نگا. از خر شیطان پایین آمدن
پایین تنه از کمر به پایین، قسمت پایین لباس، کنایه از آلت تناسلی
پایین دست طرف پایین
پایین ریختن دل به شدت ترسیدن، زهره ترک شدن
پایین نرفتن چیزی از گلو از غصه غذایی نخوردن، مال حرام نخوردن
پَپِه بی عرضه، پخمه، بی سر و زبان، خجالتی، ترسو
پِت پِت بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
پت پت کردن صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
پت پتی موتور سیکلت
پِتل پُرت بیان عامیانه ی پترزبورگ، جای بسیار دور
پت و پاره ژنده، فرسوده
پت و پهن دارای پهنای بیش از حد، کت و کلفت، گل و گشاد
پَتَه کاغذ مقوایی، مهره ی فلزی به جای پول، ژتون
پِتِه گرفتن زبان، لکنت،
پته بستن سد بستن در جوی های شیب دار
پته ی کسی را روی آب انداختن راز کسی را فاش کردن، کسی را رسوا کردن
پته ی کسی روی آب افتادن راز کسی فاش شدن، رسوا شدن
پَتی لخت، برهنه
پچ پچ نجوا، حرف زیر گوشی
پچ پچ کردن نجوا کردن، زیر گوشی حرف زدن
پَخ مسطح، بی ژرفا ( در برابر گود )، پهلو ( مانند چهار پخ = چهار پهلو )
پِخ صدایی برای ترسانیدن کسی
پُخ واژه ی ترکی به معنی مدفوع
پِخ پِخ کردن سر بریدن در زبان کودکان
پَخت لوازم مورد نیاز زندگی ( مانند رخت و پخت )، مسطح، پهن
پُخت هر نوبت از پختن ( به ویژه نان )
پُخت کردن پختن ( به ویژه نان )
پختن کسی کسی را برای کاری آماده کردن
پخته با تجربه، دنیا دیده
پخته کردن کار مقدمات کاری را فراهم کردن
پَخ خوردن تیزی چیزی ( با سوهان ) از بین رفتن
پَخ دار چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
پخش پراکنده
پخش و پلا پراکنده، تار و مار
پِخ کردن با گفتن پِخ کسی را ترساندن
پخمه بی عرضه، خجالتی، ترسو
پُخی بودن کاره ای بودن، مهم بودن
پُخی شدن کاره ای شدن، مهم شدن
پدر آمرزیده دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی، پدرت ( پدرش )خوب
پدر در آوردن سخت انتقام گرفتن، گوشمالی دادن
پدر زن سلام نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
پدر سوختگی بد سرشتی، زرنگی، رندی
پدر سوخته بد سرشت، بسیار زرنگ و رند
پدر کسی در آمدن بسیار اذیت شدن، دخل کسی آمدن
پدر کسی پیش چشمش آمدن رنج و آزار بسیار دیدن
پدر کسی را در آوردن کسی را تنبیه کردن، بسیار آزار دادن
پدر کشتگی دشمنی شدید، کینه
پدر مادر دار نجیب، اصیل، آبرومند و خوب
پدر مرده یتیم، خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
پُر لبریز، کامل، سیر، زیاد
پر آب و تاب به تفصیل، با اوصاف بسیار
پر ادعا متکبر، از خود راضی، قمپز در کن
پر اشتها کسی که متمایل به خوردن زیاد است
پر افاده متکبر، مغرور
پراندن بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن، گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
پر بدک خیلی بد
پر بودن خیک کسی سیر بودن
پر به پر کسی دادن نگا. بال به بال کسی دادن
پِر پِر در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
پِر پِر آمدن به لرزه افتادن
پَرپَر زدن به سختی جان کندن، بی تابی بسیار کردن
پر پر زده ور پریده، نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
پر پر کردن نزدیک شدن بلا
پر پر کردن گل کندن و پراکندن برگ های گل
پِر پِری سخت نازک و باریک و تنگ ( مانند لباس )
پر پری نشان دادن کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
پُر پشت انبوه، بسیار روییده
پَرت بی معنی، مزخرف، دور افتاده، خلوت
پِرت اسباب خرده و متفرقه ( مانند خرت و پرت )
پُرتابل قابل حمل
پرت از مرحله دور از اصل موضوع
پرت افتادن دور و تنها افتادن
پرت شدن دور افتادن از مطلب
پرت شدن از جایی پایین افتادن از جایی
پرت شدن حواس از موضوع دور افتادن
پرت کردن چیزی را با شدت دور انداختن
پرت کردن حواس حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
پرت گفتن حرف بی معنی زدن
پُر توپ خشمگین
پرت و پلا تار و مار، پراکنده، بی معنی ، مزخرف
پَر جبرئیل چیز کمیاب و نادر، پول
پرچانگی کردن پر گویی کردن، وراجی کردن
پرچانه پرگو، روده دراز، وراج
پرچ کردن فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
پرداخت کردن صیقل دادن، جلا دادن
پرداختی مبلغ داده شده

ادامه در پست بعدی

__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:36 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها