بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > زبان ادب و فرهنگ کردی

زبان ادب و فرهنگ کردی مسائل مربوط به زبان و ادبیات و فرهنگ کردی از قبیل شعر داستان نوشته نقد بیوگرافی و .... kurdish culture

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 03-14-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مشاهیر و بزرگان كرد در عرصه های مختلف

ژین نامه و شیعری قانع


قانع شاعر بزرگ و آزادیخواه کردستان می گوید و از دین از خدا از عشق و از
از وطن ....از وصف کوه و بستانش تا آداب و رسوم و مردمانش...
زندگی این شاعر پرآوازه ی کورد با ناکامی و تلخی شروع می شود .
او در سال 1898 بعد از 14 خواهر چشم به این دنیای فانی مینهد ..پدرش در حالی که
تنهاپسرش 40 روز بیشتر ندارد او را تنها میگذارد و به ابدیت میپیوندد.
این کودک ناکام در همان اوایل کودکی مادرش را نیز از دست میدهد،و فامیلها و عمو هایش به او کم
مهری می کنند!!
اما این کودک تنها چگونه شب را به صبح و صبح را به شب میدوزد!با کدامین نخ و کدامین سوزن!!
هیچ جای شرم نیست اگر بگویم روزها را با بچه ها در کوچه ها می گذراند و شب هارا
کنار تنورها سر بر بالین مینهاد!
تا عاقبت با وجود فامیلی دور (ئاغا سه ید حسین خه لکی دیی چور له ناوچه ی مه ریوان)
پا به جهان دیگه ای مینهد.سید حسین قانع را نزد خود می برد و به حجره می فرستد تا خواندن و
نوشتن بیاموزد و همچنین درس فقیهی و ماموستایی را نیز به یاری ایشان می آموزد
قانع قبل از این که به تمامی خواندن و نوشتن بیاموزد گهگاهی شعرهای با درون مایه ی
سرزنش و سرزنش کاری می سراید و شاید بیشتر وقت خود را صرف شعر خواندن و ادبیات می کند .
و از این چشمه ی فوران می نوشد و خویشتن را سیراب می کند.
هنگامی که شعله های اولین جنگ جهانی به مریوان میرسد بسیاری از ادیبان و بزرگان آن زمان بدون
آگاهی از استراتژی و هدف جنگ شروع به تبلیغ آئین دینی و خداپرستی می کنند،
قانع نیز یکی از همان ادیبان است و به همین خاطر کم کم از سرزنشکاری دور می شود
و شعر هایش بوی دینی و مذهبی به خود می گیرند:

یا موحــه مه د لیو به بارو دل به بوریانم مه کــــه
ئه ی ره ئیسی هه ر دوو دنیا،دیده گریانم مه که

بعد از این ماجراها هوای خواند و گشتن در شهرهای کردستان شاعر جوان ما را راهی
"سنندج و سابلاخ ( مهاباد ) و شنو و سقز و هولیر و کویه و کرکوک و سلیمانی و بیاره "می کند و
عاقبت به مریوان باز می گردد و برای همیشه دست از آن می کشد...
بعد از اتفاقاتی که ما را یارای گفتن آن نیست شور وطن پرستی در درون شاعر آزاده ی ما
می جوشد و او را به سوی سروده ها و شعر های میهن پرستانه می کشد.
قانع به بیماری تنگ نفسی دچار می شود و سرانجام به خاطر همین بیماری از دنیا می رود
زندگی قانع پر از فراز و نشیب ها و عقاید و احساسات خاص اوست که در اینجا رخصت بار
سفر میبندد و مارا از گفتن آنها محروم می کند.

در پایان به انتخاب خود چند بیت از قانع را که گویای حس او نسبت به وطن و کوردستان است
به شما دوستداران فرهنگ و ادب کورد تقدیم می کنم :

کورده وه سفی کوردستانت ،خوشتره تا سه د کیتاب
سیـــــاچه مانه خوشتره بو تو هه تا چه نگ و روبـــاب

*****
هه وری به ختی کوردستانه شیوه ن و گریان ئه کا
ناله نالی کورده کانه جه رگ و دل بوریان ئــــــه کــا

*****

ئه ی وه تــه ن!ده ردت له دلما زامی سه د خه نجه ر ئه کا
بو برینی جه رگی له ت له ت ،ئیشی سه د نه شته ر ئه کا

*****
ئه ی وه ته ن ! بو بووی به شــــاری مور و تـــاری عه نکه بــــــوت
ئه ی وه ته ن ! بو بی سه فا و به زمی! له به ر چی رووت و قووت

*****
ئه ی وه ته ن ! یاخوا بژیــــت بو ئیــفتـــخاری قانعــــی
قانعیش یاخوا بژی، چوون سه نعه تی گه و هه ر ئه کا

ویرایش توسط behnam5555 : 08-06-2013 در ساعت 06:34 PM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Zagros.p به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #2  
قدیمی 03-14-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

زندگي و شعر نالی


خدر (خضر) پسر شاه‌ویس آل بیگ مکائیلی در سال ۱۸۰۰ میلادی (با استناد به قوی‌ترین
روایتها) در روستای «خاک و خول» در منطقه «شاره زوور» (شهر زور) به دنیا آمد. بنابر سیستم آموزشی
آن دوران نخست قرآن و کتابهاي درسي فارسی آن زمان را می‌آموزد و برای تکمیل تحصيلات ديني شهر و روستاهای
زیادی را در کردستان که دارای آموزشگاه بوده‌اند گشته است. نقاطی که بیشتر در آنجا {برای تحصیل}
مانده است عبارتند از: سنندج، سابلاغ (مهاباد کنونی)، زرد آباد قره داغ، حلبجه و سلیمانیه.
نالی با هر دو امیر بابان هم‌عصر خود (سلیمان پاشاي بابان و احمد پاشاي بابان پسر سلیمان پاشا) رابطه نزدیکی داشته است
نالی در اوایل قرن نوزدهم زیسته است. در آن دوران زبانهاي رایج ادبی عبارت بوده‌اند از: عربی،فارسی و

ترکی، چون در آن دوران کردستان یا جزئی از امپراطوری عثمانی بود و یا در قلمرو کشور ایران قرار
داشت؛ و زبان رسمی یا ترکی بود و یا فارسی و زبان عربی نیز زبان دین اسلام بود.

از آنجا که نالی خود از علمای دینی بوده هرچند که بیشتر اشعارش را با زبان کردی سروده است، اما از
کلمات زیاد فارسی (چه پس از تغییر دادن ِ کلمه و چه بدون تغییر) در اشعارش استفاده کرده است. و به
همان شکل کلمات عربی و اصطلاحات علوم اسلامی را در سطح وسیعی به کار برده است.

نالی در میان کردها از جایگاهی چون حافظ در میان پارسی زبانان برخوردار است و اشعارش را هم‌طراز
با غزلیات حافظ می‌دانند.
عاشقی بێ‌دڵ ده‌ناڵێ، مه‌یلی گریانی هه‌یه‌
بێ‌شکه‌ هه‌وره‌ تریشقه‌ تاوی بارانی هه‌یه‌

چاوی من ده‌م‌ده‌م ده‌رێژێ ئاوی ساف و خوێنی گه‌ش
دا بڵێن ده‌ریای عومانه‌ دوڕڕ و مه‌رجانی هه‌یه‌


په‌رچه‌می ڕوو داده‌پۆشێ، پێچی زوڵفی پێچه‌یه‌
دا به‌ ڕۆژیش پێی بڵێن شه‌معی شه‌بوستانی هه‌یه‌

ئاسمانی حوسنی مه‌حبووبه‌م له‌ ئه‌برۆ و زوڵف و ڕوو
دوو هیلال و دوو شه‌و و دوو ماهی تابانی هه‌یه‌

هه‌ر له‌بت، یا سینه‌شت هه‌ر دوو به‌ده‌رخه‌، دابڵێن:
له‌علی ڕوممانی هه‌یه‌، یا له‌عل و ڕوممانی هه‌یه‌

وه‌حشیه‌ لێمان له‌به‌ر ته‌عنه‌ی ڕه‌قیبی سه‌گ سیفه‌ت
ڕاسته‌ هه‌ر زیی‌ڕۆحێ بۆ وه‌سواسه‌ شه‌یتانی هه‌یه‌


دڵ موشه‌ببه‌ک بوو له‌ به‌ر ئێشانی نیشانی موژه‌ت
حه‌یفه‌ قوربان! ئاخر ئه‌م نیشانه‌یه‌ شانی هه‌یه‌

له‌حزه‌یێک و له‌محه‌یێک چاوم به‌ چاوی ناکه‌وێ
کێ ده‌ڵێ وه‌حشی غه‌زاله‌ مه‌یلی ئینسانی هه‌یه‌

تۆ ئه‌گه‌ر هه‌ستی، له‌ جێ ڕاوه‌ستی دێو و کافریش
دێن ده‌ڵێن: به‌ خودا قیامه‌ت ڕاسته‌ هه‌ستانی هه‌یه‌

فارس و کورد و عه‌ره‌ب هه‌ر سێم به‌ ده‌فته‌ر گرتووه‌
«نالی» ئه‌مڕۆ حاکمی سێ موڵکه‌ دیوانی هه‌یه‌!

ویرایش توسط behnam5555 : 03-15-2010 در ساعت 08:19 AM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Zagros.p به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #3  
قدیمی 03-14-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

زنان نامی کرد
در فاصله سده‌های دوم تا چهارم هجری قمری
قرن دوم هجری قمری
1 ـ حَفصَه کُردیّه: از زنان پارسای کرد در قرن دوم هجری قمری است. وی تا پایان نیمه دوم قرن دوم در قید حیات بوده است.
«عُمری را در ملازمت و خدمتگزاری شعوانه ـ عارفه قرن دوم ـ سپری کرده و از برکت صحبت وی از مراحل فنای نفس و پشت پا زدن به علایق دنیوی گذشته، و به صفای قلب و حضور دایم نایل گشته، و در زهد و تقوی شهرت به سزایی داشته» مشاهیر، ج 1، ص 5
2 ـ سِتَّه لُبابَه کُردی: از زنان بافراست اوایل قرن دوم هجری قمری بوده است.
«دختر یکی از فرمانروایان مقتدر اکراد موصل، مادر مَروان بن محمد بن مروان بن حَکَم، از ملوک اموی است که در نیمه اول قرن دوم می زیسته است» مشاهیر، ج 2، ص 4
قرن ششم هجری قمری
3 ـ فـَخرُالنـِّساء شَهده دینـَوَری (485 ـ 574 هق): شهده بنت ابونصر احمد بن فرج بن عُمر اِبری دینوری است. وی عالمه و محدثـّه و مدرّسه و خوشنویس کرد مقیم بغداد بوده و به جهت برخورداری از حُسن خط و انشاء به (شهدةالکاتبه) اشتهار یافته است.
«طالبان دانش، از اناث و ذکور، هر روز در جلسه درس وی حاضر شده و استفاده کرده‌اند .. صدای دلنشینی هم داشته است. همسر شهده مردی دانشمند و ادیب بوده است از اهل بغداد به نام ثقة‌الدوله علی بن محمد مشهور به ابن الانباری» مشاهیر، ج 1، صص 48 ـ 49
قرن هفتم هجری قمری
4 ـ امّ محمّد حَکاری (وفات 714 هق): ام محمد بنت یوسف از اهالی حَکاری، عالمه و محدثه کرد بوده است.
5 ـ زینب اسعردیّه (حوالی 625 تا 705 هق): زینب بنت سلیمان بن احمد اسعردی، عالمه و محدثه کرد مقیم قاهره بوده است.
قرن هشتم هجری قمری
6 ـ فاطمه حَکاری (683 ـ 757 هق): فاطمه بنت ابراهیم بن داوود بن نصر، عالمه و محدثه کرد بوده است.
7 ـ جُوَیریه خاتون حَکاری (693 ـ 783 هق): جویریه بنت احمد بن احمد بن حسین، خواهر اَسماء خاتون حکاری، عالمه و محدثه کرد بوده است.
«با علمای این فن ـ علم حدیث ـ جلسات بحث و گفتگو داشته» مشاهیر، ج 1، ص 108
8 ـ اَسماء خاتون حَکاری (715 - 770 هق): اَسماء بنت احمد بن حسین حَکاری، عالمه و محدثه کرد بوده است.
قرن نهم هجری قمری
9 ـ اَمَةالله خاتون حَکاری: امة‌الله بنت ابوالعلاء بن شهاب‌الدین کَُردی، از اهالی حَکاری، عالمه و ادیبه و مدرّسه کرد بوده است.
«به زنان و دختران درس ادبی و دینی داده و حدود 60 سال زندگی کرده است. از بین مردان نیز کسانی چون مؤلّف الضَّوء اللامع، سمت شاگردی او را داشته‌اند. مشاهیر، ج 1، ص 127
10 ـ عائشه جَزَری: عائشه بنت شمس‌الدین محمد بن الجزری، از اهالی جزیره واقع در کردستان ترکیه، عالمه و محدثه کرد بوده است.
«بانویی دانشمند از خاندان جَزَریهاست .. در پشت پرده طالبان را درس داده و تا اواسط قرن نهم حیات داشته است» مشاهیر، ج 1، ص 124
11 ـ فاطمه جَزَری: فاطمه بنت شمس‌الدین محمد بن الجزری، خواهر عائشه جزری، عالمه و محدثه و مدرّسه کرد بوده است.
«این بانو قرآن مجید را تمامی از حفظ داشته .. و مانند خواهرش طلبه را از ذکور و اناث درس می داده و در نیمه دوم قرن نهم درگذشته است» مشاهیر، ج 1، ص 124
12 ـ سَلمیٰ خاتون جَزَری: سَلمیٰ بنت شمس‌الدین محمد ابن الجَزَری، فاضله و راویه کرد بوده است.
«در هوش و استعداد و حافظه قوی کم‌نظیر بوده و در ثلث اول قرن نهم دنیای فانی را وداع گفته است» مشاهیر، ج 1، ص 121
13 ـ فاطمه خانم گورانی (794 ـ 873 هق): فاطمه بنت بدر محمد بن الجمال گورانی از احفاد خضر گورانی، عالمه و محدثه و مدرّسه کرد بوده است.
قرن دوازدهم هجری قمری
14 ـ زَیبُ النـِّساء زیور گـَرّوسی: شاعره کرد زیب النساء از خانزادگان علی شکر (گروس کنونی) بوده و در اواسط قرن دوازدهم می زیسته است.
«در غزل سرایی و هجو طبع غرّایی داشته و اشعار بسیاری گفته که تعداد کمی از آنها باقی مانده است. سه بیت زیر از اوست:
دور باد از تن سری کارایش داری نشد
کور به چشمی که لذت بین دیداری نشد
حیف از عمامه زاهد که با صد پیچ و تاب
رشته تزویر گشت و تار زنـّاری نشد
در دیار دوستی بی‌قدری (زیور) ببین
پیر شد (زیب النساء) او را خریداری نشد
مشاهیر، ج 1، ص 229
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Zagros.p به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #4  
قدیمی 03-14-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

قرن سیزدهم هجری قمری
15 ـ حَیران خانم دُنبُلی: حیران بنت کریم خان دُنبُلی، شاعره کرد متخلصه به «حیران»، از زنان نامی کردستان در قرن سیزدهم هجری قمری بوده؛ دیوانی از وی بر جای است مشتمل برپنج هزار بیت شعر به زبانهای کردی و فارسی و ترکی.
«در نخجوان متولد شده، مدتی در ارومیه زندگی کرده و بعد در تبریز توطن داشته است. حیران خانم شاعره خوبی بوده بوده .. تاریخ ولادت و مرگ او معلوم نیست، همین اندازه روشن است که در وبای سال 1247 ه ق حیات داشته. حدود هشتاد سال زندگی کرده و اغلب اشعارش در مدح عباس میرزا نایب السلطنه قاجار و مادر و خواهر اوست. اینک قطعاتی از اشعار حیران:
ای حُسن تو ربوده ز کف اختیار دل
پژمرده شد ز هجر رُخَت، لاله‌زار دل
گشته خراب از غم تو شهربند جان
از دست شد ز فرقت رویت، قرار دل
چون گلشنی که باد سمومی بر آن وزد
از سوزش فراق خزان شد بهار دل
ای من فدات! روز و شبم بی جمال تو
جز آه و ناله نیست کنون، کار و بار دل
از زلف دام ساخته، از خال دانه‌ای
نیرنگها بریخت ز بهر شکار دل
تیری که از کمان وی از روی ناز جست
هم در زمان نشست ببین در کنار دل
یک بار خود نگفتی کای مبتلای من
بی روی من چسان گذرد روزگار دل
نالید دل، چنانکه فلک گوش خود گرفت
تا نشنود فغان من و آه و زار دل
(حیران) نه یک دل ربوده است آن جوان
در کوی دل فتاده چو تو صد هزار دل»
مشاهیر، ج 1، صص 340 ـ 341
16 ـ سَریه دیاربکری (1230 ـ 1283 ه ق): ادیبه و شاعره کرد بوده و سروده‌هایی به زبانهای کردی و ترکی از وی بر جای مانده است.
17 ـ صاحبه سلطان دُنبُلی: صاحبه بنت کریم خان دنبلی، همسر ابوالفتح خان ابن مرتضی قلی خان دوم دنبلی بوده و (شهباز) تخلص می کرده و در اواسط قرن سیزدهم هجری قمری می زیسته است.
«در علم نجوم تألیفاتی داشته و شعر را نیکو می سروده .. در فن انشاء و بسیاری از صنایع ظریفه نیز مهارت تام داشته، خط را هم خوب می نوشته است. این رباعی از اوست که در مدح حسنعلی خان بن فتحعلی شاه قاجار سروده است:
شهزاده حَسَن دلیر و لشکرشکن است
شهزاده باکمال شیرین‌سخن است
در باغ شهنشهی خرامان سروی است
در گلشن خسروی گل یاسمن است» مشاهیر، ج 1، ص 341
18 ـ سیده فاطمه خالدی نقشبندی (1241 ـ 1286 ه ق): سیده فاطمه، مشهور به سِتـَّه فاطمه، بنت مولانا خالد نقشبندی شهرزوری عارف والامقام کرد، ادیبه و فاضله و عارفه کرد بوده و در سفر حجاز وفات یافته و جنازه‌اش در مکّه مکرّمه در محلی موسوم به (مُعَلاة) مدفون است.
«در هوش و استعداد از اعاجیب روزگار بوده است. آشنا به ادبیات فارسی و عربی و ترکی و دارای ذوق شعر و فن نویسندگی و آگاه از مسایل فقهی و گرویده طریقه نقشبندی که زنان بسیاری در در دمشق از محضر او استفاده شریعت و طریقت کرده‌اند» مشاهیر، ج 1، ص 432
19 ـ عایِـِشَه عصمت تیمور (1256 ـ 1286 ه ق): عایشه بنت اسمعیل رُشدی پاشا بن محمد تیمور کاشف بن اسمعیل بن علی، ادیبه و فاضله کرد بوده و به زبانهای عربی و فارسی و ترکی شعر می سروده و آثار چاپ شده‌ای از وی بر جای است. سالها مقیم قاهره بوده و در همانجا درگذشته است.
«عایشه عصمت تیمور از آغاز خردسالی به شعر و ادب تمایل زیادی داشت. پدرش به تعلیم و تربیت او همت گماشت و برای او معلم خانگی گرفت .. بعدها عایشه خود در مجامع ادبی حضور یافت و محضر استادان شعر و ادب را درک کرد تا اینکه در فنون بدانجا رسید که کمتر زنی رسیده است. در سرایندگی نیز پخته شد و در انشاء و انشاد نادره زمان گردید. در سال 1294 ه ق دخترش توحیده ـ که دوشیزه‌ای در سن هیجده سالگی بود ـ ناگهان در عین جوانی و ناکامی چون پرونه‌ای به جهان دیگر پروبال گشود. شاعره حساس دیار نیل، مدت هفت سال عزادار او شد و در این تألمات روحی اشعار و مراثی شیوا و سوزناکی در فراق دختر خود سروده است که از لحاظ ادبی شاهکار است .. قصاید بسیار درباره تعلیم و تربیت جامعه زنان سروده است. آثار چاپ شده عصمت تیمور عبارتند از: دیوان اشعار فارسی و ترکی؛ حلیة الطراز دیوان اشعار عربی؛ نتایج الاحوال فی الاقوال و الافعال شامل حکایات و قصصی در اطراف دستورهای اخلاقی به عربی؛ مرآت التأمل فی الامور» مشاهیر، ج 2، صص 81 ـ 82
قرن چهاردهم هجری قمری
20 ـ جهان‌آرا خانم پاوه‌ای: جهان آرا دخت مرحوم ملا نشأت پاوه‌ای، همسر اول علی اکبر خان شرف الملک اَردلانی، شاعره کرد و برخوردار از فضل و کمال و حُسن و جمال بوده و تا دهه دوم قرن چهاردهم حیات داشته است. اینک اشعاری از وی خطاب به همسرش شرف‌الملک:
«قیبلةم دةماخم، قیبلةم دةماخم ×××× نةمةندةن، نیةن بةرزی دةماخم
دوور جة تؤ ثةردةی دةروون داخ داخم ×××× زةنجیر تةقدیر كةردةن یاساخم
كةم كةم كةردةن كةم سؤمای ضراخم ×××× ثةذموردةن غونضةی طولآلَةی باخم
ثةرطةندةن كلآف خةیاتةی دیَزم ×××× نمینةن نةرطس شةهلای هوونریَزم
زةردةن طولَوةرةق طؤنای طولَنارم ×××× كةساسةن توحفةی مایةی بازارَم
لیَلَةن ئایةنةی جام جةمینم ×××× قولآخین كالآی بالآی خةمینم
نارَةواجةن لالَ دورج یةمانیم ×××× بیَ‌قوربةن طةوهةر نوقلَ نةهانیم
ئازیزم! یة طشت مةینةت‌باریی تؤن ××××‌ تانةی ئةغیاران، طشت سةركؤنةی تؤن
ئةریَ بیَ‌خةبةر، بیَ‌باك جة ئةحوالَ! ×××× ئةریَ تیرئةنداز وة رووی دانةی لالَ!
تاكةی تؤ ضةنی بةختم ناسازی؟ ×××× تا كةی های نة شؤن رای بةدمةجازی؟
تاكةی بنؤشؤ زووخ زام جةرط؟ ×××× تاكةی بواضؤ: «ئةی خودا سا مةرط»؟
تاكةی ئةسرینم ئاوثاش خاك بؤ؟ ×××× تاكةی هةناسةم ثةخش ئةفلاك بؤ؟
تاكةی بواضان وة دةشت و دةردا: ×××× «تافتةی رسواییش كیَشان وة سةردا»؟
تو خوا زةلیلی و زطاری تا ضةند؟ ××××‌ توخوا خةمینی و خةمباری تا ضةند؟
وةسوةسةی دةروون نیمةشةو تا كةی؟ ××××‌ جةنط ضةم تا سوبح ضةنی خةو تا كةی؟
خوداوةند ئامان! وةسةن دةردسةر ××××‌ یا نةجات، یا مةرط، یا وةسلَ دلَبةر
ئیتر نةمةندةن تةوانای تانة ×××× جةی فیَشتةر عةزاب ثةنةم مةنمانة
جة خةزانةی غةیب تؤ ضیَش مةبؤ كةم؟ ××××‌ ثةروانة شاد بؤ، شاد وة شؤلَةی شةم
بولَبولَ نةكیَشؤ هةنی جةفای خار ××××‌ بیَ‌خةوف بطیَلَؤ ثةی ویَش نةطولَزار
باریَ ئازیزم! شای تیرئةندازان! ××××‌ سةردار سثای طةردةن فةرازان!
دةروونم جة عشق بالآت قةقنةس بی ××××‌ رؤحم ضةنی رؤح ثاكت ثةیوةس بی
تا وة رؤی مةردةن یةك لا و یةك دینم ×××× بزانة طیانم! طیانی شیرینم!
زیندةطی و مةرطم ئاما و لوای تؤن ×××× حةواسم جة سةر تةفرقةی رای تؤن
ماوام طةرمةسیَر وة طةر ئیَلآخةن ×××× دةماخم وة بؤی هةوای تؤ ضاخةن
تؤنی ئازیزم، تؤنی غةمخوارم! ×××× هةر تؤنی یاطةی طشت كةس و كارم
من ثةی تؤ ویَم كةرد مةحبووس شاران ×××× مةحروومجة سةیران بةرز كؤساران
ثةی تؤ دةروونم ثرَ نیَش خارةن ×××× سةد كؤ ضون شاهؤ خةم وةنةم بارةن
من بادةی حةسرةت هیجرانت وةردم ×××× جةفات ثةی من بی، سةفات ثةی مةردم
جةی وةر كیَ بیةن یار دلَدارت ×××× دیسان هةر ئةوةن شةفای ئازارت
خةدةنط غةمزةی كام مةهرَوو بةردت؟ ×××× هةم بشؤ وة لاش ثةی دةوای دةردت
جة یانةی خالَیی ئیَمةتض كارةن؟ ×××× دنیا طشت ثةی تؤ مینا بازارَةن
قیبلةم حةیفت كرد جة من ویةردی ×××× خةیالَیَ وةی تةور نة دلَ ئاوةردی
من نة عومر ویَم نةی دنیای فانی ×××× ثام نةنیان وة بان راطةی نادانی
ضةتر نامووسم وة سةر ئةفراشتةن ×××× ثةردةی عیسمةتم هةر نطا داشتةن
بةرز مةكةر جة لام سةدای نام و نةنط ×××× شیشةی مةعسوومیم مةدةر وة رووی سةنط
نة خودا بةردار، نة بةندة رازی ×××× نة فتوای شةرعةن، نة حوكم قازی
فیدات بام ثةی ضیَش ثةشیمانیت بةرد؟ ×××× ضةند سةوطةندت وةردْ، ضةند جارعةهدت كةرد؟
ئةر بةیؤ جة لات ساتیَ وة سالَیَ ×××× وة بیَ رةزای من نةكةی خةیالَیَ
ئةر باخةن، ئةر مولَك، ئةر طةنجةن، ئةر مالَ ×××× دةخلَش هةر بة تؤن، دارای كةمةرلالَ!
خاترت جةم بؤ، دلَ مةدةر وة دلَ ×××× ثةی تؤ رازیان ئی باغضةی ثرَطولَ
21 - خاتون خورشید مریوانی: خورشید دختر شیخ معروف (که‌لوس) از سادات (ته‌را‌ته‌وه‌ن)، فاضله و ادیبه و شاعره کرد، تا اواسط قرن چهاردهم هجری قمری در قید حیات بوده است. وی مادر قانع مریوانی شاعر نامدار کرد است.
«در کودکی در خانه یکی از خوانین محترم اَردلان به سر برده و او وسایل تحصیلش را فراهم نموده است، تا آنجا که در ادبیات فارسی اطلاعات شایسته‌ای به‌هم‌رسانیده و تا حدودی با علوم صرف و نحو و بیان و منطق و عقاید و زبان عربی آشنا شده است. خاتون خورشید کتابی را به فارسی درباره آداب خانه‌داری و بچه‌داری و تربیت فرزند از ابتدای ولادت تا هنگام بلوغ تألیف کرده و دیوان شعری نیز از او به‌جای مانده که هیچکدام چاپ و منتشر نشده است. این بانو در فن قالی‌بافی هم استاد بوده و مخصوصاً در زمینه نقش و نگار و نوع رنگ‌آمیزی قالی و تهیه رنگهای متنوع آن شهرت داشته و نقشه‌های او را اکنون هم در کردستان (خورشیدی) می خوانند .. اینک قطعه‌ شعری از خاتون خورشید در نصیحت دخترش عادله:
«كضم! رؤلَةی كزؤلَةی بوردةباریم ×××× ضرا رووناكی بیَ‌دةستی و هةذاریم!
كضم! ثارضةی نةذاكاوی زةمانةم ×××× نةتیجةی ئیهتمامی خویَندةواریم!
وةرة طویَ راطرة بؤ ثةندی دایكت ×××× فةرةحبةخشی دةروونی بیَقةراریم!
نةخوةی هةرطیز فةریبی سادةروویان ×××× نةبیتة هؤی زیادیی شین و زاریم
كضم! هؤشی حةیا و نامووسی خؤت بیَ ×××× نةكةی كاریَ زیاد كةی دةردی كاریم
كضم! هؤشیاری خؤت بة تاكوو مردن ×××× وةكوو من بة زرةنطی و هؤشیاریم
كضم! وةلَلآ هةموو داخی كضانة ×××× نةخوةشین و كزةی بیَ‌ئیختیاریم
نة تةنیا وةسیةتم بؤ تؤیة رؤلَة! ×××× هةواداری كضانی كوردةواریم
مشاهیر، ج 2، صص 154 ـ 155
22 ـ خورشید‌نما داواشی (1320 ـ 1385 ه ق): خورشیدنما دختر داواشی محمد و خواهر میرزا احمد داواشی، از زنان عارفه و شاعره کرد بوده است. وی از ذوق سرشار ادبی و طبع شعری برخوردار بوده و در بدیهه گویی مهارت داشته است.
«بانویی آگاه، باتقوی و گرویده طریقه قادریّه بوده .. و اینک قطعه شعری از این شاعره که درباره مرشد خود سید صفاءالدین برزنجی هاشمی سروده است:
«یة خورشید واتةن، دایم غةمینةن ×××× غةمین دووریی سةفائوددینةن
یا خودا مةرطی نةوینم وة ضاو ×××× نةیذنةفم وة طؤش، نةیوینم وة خاو
جادار عةزیز ثیر ئیرشاد بؤ ×××× وةكیَلَ زیندةی غةوس بةغداد بؤ
نالَةی مةستانةی تةكیةش هةر بةرز بؤ ×××× ثةناطای دةرویَش، ئةبدالَ مةرز بؤ
مةیخانةی مةعنیش هةر بةرقةرار بؤ ×××× باخةبةر جة ئةمةر لةیل و نةهار بؤ
جةلای سینةی سةرد طوناباران بؤ ×××× ئوستاد سةرمةست رؤزطاران بؤ
زةنجیر لوتفش نیان وة طةردةن ×××× ئةهلی و رامم كةرد تا وة رؤی مةردةن
بةلَكةم جة ئةلتاف ویَنةی ئةو شا بیَ ×××× رابعةی دةورانن، طوم كةردة‌رَا بیَ
بطنؤ وة سةر رای تاعةتكاریدا ×××× بةر بةیؤ جة حوكم سةنطةساریدا
بواضؤ سةرمةست بادةی شاكةریم ×××× كةلب ئاسانةی عةبدولقادریم
مشاهیر، ج 3، صص 375 ـ 376
23 ـ عایشه تُرجانی: بنت علامه ملا علی قزلجی تُرجانی، خواهر ملا حسن و ملا حسین قزلجی، از زنان عالمه و عارفه کرد بوده که تا نیمه اول قرن چهاردهم هجری قمری در قید حیات بوده است.
«از محضر پدر خود حداکثر استفاده کرده و از همه علوم متداول آن عصر بهره کافی گرفته و به اخذ اجازه تدریس نایل آمده و پس از آن تا آخر عمر در تعلیم و تربیت طبقه نسوان و همچنین جوانان ذکوری که از اقوام نزدیک وی بوده‌اند ساعی و کوشا بوده است .. در نتیجه جودت قریحه و هوش سرشار و حافظه قوی و اطلاعات کافی، کمتر کسی را یارای مناظره علمی و دینی با وی بوده است. حتی برادرانش ملا حسن و ملا حسین که هر دو از فضلا و مدرسین معتبر عصر خود بوده‌اند، او را در هوش و استعداد و کثرت محفوظات بر خود برتری داده‌اند» مشاهیر، ج 2، ص 134
24 ـ شیخ‌زاده سیده درخشنده خانم مردوخ (آیتی) (1332 ـ 1397 ه ق): شیخ‌‌زاده سیده درخشنده خانم ـ‌ شنی خانم ـ بنت گرامی حضرت آیت‌الله شیخ محمد مردوخ کردستانی، از زنان عارفه و فاضله و ادیبه و هنرمند کرد بوده است. وی در دوم اردیبهشت 1293 هجری شمسی در سنندج ولادت یافته و در یکم فروردین ماه 1356 شمسی در در همان زادگاه خویش روی در نقاب خاک کشیده و همین شهر در ضلع غربی بیرون آرامگاه حاج ماموسای نودشی، بر فراز تپه شرف الملک (گورستان شیخ محمد باقر) مدفون گردیده است. وی عفیفه‌ای بوده است از تبار مشایخ مردوخی کردستان اَردلان که قرآن، گلستان و بوستان سعدی، و دیوان حافظ شیرازی را در محضر والد ماجد و دانشمندش فراگرفته و ادبیات فولکلوری زبان کردی را از خانواده مادریش ـ خاندان شیخ مصطفی تختوی مردوخی ـ تحصیل نموده است. شیخ زاده درخشنده خانم روایتگر دهها افسانه و داستان و حکایت کردی، و نیز مجموعه‌ای غنی از پند و امثال و نکات شیرین ادبی بوده است. همچنین در چندین رشته هنری صنایع دستی از قبیل نقاشی بر پارچه، گلدوزی، ملیله‌دوزی، پولک دوزی، منجوق دوزی و گلابتون دوزی ماهر بوده و بجز اینها، بر طب سنتی و خواص گلها و گیاهان شفابخش احاطه داشته است. سیده درخشنده خانم زنی بوده است بسیار باایمان و معتقد به خدا و آخرت و پیامبر و قرآن و شعائر اسلامی. وی افزون بر این خصال حمیده، از دوستداران سینه‌چاک خاندان پیامبر (ص) بوده است. شیخ زاده درخشنده خانم هیچگاه از نماز و قرائت قرآن و ذکر ادعیه مأثوره غفلت نورزیده و نام اولیاء الله و مشایخ کبار و پیران طریقت، به ویژه حضرت شیخ حسام‌الدین نقشبندی (قدس سره)، همواره عطر کلامش بوده است. آثاری که از این حکیمه نامدار کرد بجای مانده، عبارتند از: روایتهایی مشتمل بر داستانهای فولکلوری کردی که توسط این حقیر نگارنده بر نوار کاست ضبط گردیده و بازنویسی شده و بخشی از آن انتشار یافته است. از جمله داستانهای کردی روایت شده توسط ایشان، حکایتی است موسوم به «چیروکی مریه‌می زه‌رد و سووری» که توسط اینجانب در شماره 38 مجله کردی ئاوینه در سال 1377 منتشر گردیده است.

ویرایش توسط behnam5555 : 03-15-2010 در ساعت 08:31 AM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Zagros.p به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #5  
قدیمی 03-14-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

  • مردوخ روحانی، بابا: تاریخ مشاهیر كرد (مجموعه 3 جلدی)
  • 1756ص، جلد سخت، 16.5*23.5 سانتی متر
  • تهران: انتشارات سروش، 2003، چاپ اول
  • شابك (دوره): x-043-376-964
  • قدیمی ترین كتاب با لنسبه مشروحی كه درباره مشاهیر كرد تالیف شده، «تاریخ شرفنامه بدلیسی» است كه بوسیله «امیر شرف خان بدلیسی» از امرای فاضل و معروف كرد (متوفی به سال 1011 ه. ق) به نگارش درآمده است. این كتاب كه بعدها به زبان های دیگر ترجمه شده، تاكنون چندین بار در ممالك مختلف به چاپ رسیده است. كتاب یاد شده با تمام ارزشی كه دارد، فقط درباره خاندان ها و امارات كرد بحث می كند و از مشاهیر علم و ادب و عرفان – به جز از چند نفری – در آن یادی نشده است. مجموعه حاضر كه حاصل مطالعه و تحقیق چندین ساله نویسنده آن است، شامل شرح حال مشاهیر كرد اعم از عرفا، علما، ادبا، شعرا، امرا و روسای خاندان های عشایر است. جامعیت این كتاب و استناد نویسنده آن به منابع گسترده و معتبر تاریخی درباره مشاهیر كردستان، آن را به صورت مرجع و دایره المعارف ارزشمندی درباره زندگی،آثار و افكار شخصیت های كرد از آغاز اسلام تا عصر حاضر درآورده است.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Zagros.p به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #6  
قدیمی 03-14-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

من عطشم را با آتش فرو می نشانم!

شیر کو بی کس Sherko Bekas
مترجم:حسین تقدیسی-قوچان






غمگین ترین برادر بادهای شمال است او
که از شب پروانه کشان « کردستان »
به خواب های کودکان بی دایه می آید ...

نمایه ی شاعرانه ای است از شاعر معاصر «سیدعلی صالحی»، در توصیف شاعر جهانی کرد « شیرکو بی کس» Sherko Bekas . «شیرکو» زاده ی ماه مه 1940 م در «سلیمانیه» کردستان عراق است. پدرش « فایق بی کس » از کُردمردهای پُر آوازه در شعر آن دوره بود. وی تحصیلات خویش را در « سلیمانیه» و « بغداد» به پایان رساند. بعدها، با همراهی « جلال میرزا کریم» ، «حسین عارف» و کاک « مه م/ محمّد» جریان نوگرای انقلابی ـ ادبی « روانگه» (دیدگاه) را در شعر کردی دامن زد. در مارس 1974 م به جنبش مسلّحانه « ایلول » و برنامه ی رادیویی « صدای پیشمر گه » پیوست. او خود می گوید : در دوران جنگ و بمباران که از همه جا گلوله و بمب می بارید من با اشعارم با « صدام » می جنگیدم. آوارگی در کوه ها و بر صخره ها، مجموعه ی نخست شعر « شیرکو» را باعث شد. همین آوارگی و غربت، بالاخص پیامد تبعیدش به اردوگاهی در « الرمادی» ، و در ادامه ، «ایران» ، «سوریه»، «ایتالیا»، «سوئد» و ... او را شاعرتر و شهیرتر کرد. در 1987 م کمیته ی حقوق بشر «ایتالیا» عنوان اعطایی «همشهری افتخاری فلورانس» را به وی داد. در 88-1987 م «پین کلوپ» (انجمن قلم «سوئد») جایزه ی جهانی «توخولسکی» (نویسنده ی آلمانی در زمان «نازی» ها) را به او ارزانی داشت. حالا دیگر، جمعی از اصحاب نقد و نسیه، قایل به همطرازی «شیرکو» در رسته ی شاعرانی چون«یانیس ریتسوس»،«پابلو نرودا» ، «ناظم حکمت»، «محمود درویش»، «عبدالوهّاب البیاتی» و «احمد شاملو» هستند. خود «شاملو» اذعان دارد : یکی از ارزشمندی های زندگی من دیدار با بزرگمردی چون «شیرکو بی کس» است. برگردان شعرهای «شیرکو» را باید در زبان های آلمانی ، فرانسوی، ایتالیایی، سوئدی، نروژی، انگلیسی، فارسی، عربی، ارمنی، ترکی، دانمارکی، مجاری و ... سراغ گرفت. حتّی در کتاب های درسی کشورهایی چند.
خودمختاری نسبی «کردستان عراق» (92-1991 م) ، به «شیرکو» فرصت داد تا ـ چند صباحی و ماهی ـ به عنوان یک رجل سیاسی، در هیأت وکیل مجلس، سپس، اولین وزیر فرهنگ «حکومت اقلیم کردستان» به این ایمان برسد که : «صندلی شعر خیلی فراتر از سیاست است. سیاست و شعر نمی توانند یک مسیر واحد را طی کنند». بنابراین، با پرهیز از سیاست، به تأسیس مؤسّسه ای انتشاراتی در «سلیمانیه» مبادرت ورزید. «شیرکو» هنوز هم سرپرست آن چاپخش خانه است ...
از آثار اوست : مهتاب شعر 1968/ کجاوه ی گریان 1969/ من عطشم را با آتش فرو می نشانم 1973/ سپیده دم 1978/ دو سرود کوهی 1980/ رود 1983/ عقاب قرمز 1985/ آینه های کوچک 1986/ درّه ی پروانه 1991/ آفات 1993/ صلیب، مار و روزشمار یک شاعر 1998/ سایه 1999/ زن و باران 2000/ مردی بر درخت سیب 2002/ گورستان چراغ ها 2004/ سنگ سروده ها 2005/ از گل تا سوختن 2006/ هفتاد پنجره ی متحرّک 2007/ گردن بند 2007/ تو می توانی با بوسه ای عمیق به جوششم درآوری 2007/ جویبار و چمنآب 2008



«قصیده ی زمستانی»

در خزان
به اندوختن واژه می پردازم
بلکه، در برف ریزان
قصیده ی مفصّلی را رقم زنم
برای دوست داشتنت!




«احاطه»

مرا می توانی یک امشب
ببری وسط سمفونی گل های [بامدادیِ] فردا
عطر مرا، نظیر پَری
آویز تار موی بلندت کنی
رنگ و لعابم را بدهی
دست آن بادی که
در حواشی اش، حالا، یأس را شعله ور می کند
و خزان را ـ با خش خش ـ یله کرده جلوی [پایش].

احاطه داری به کتابت دوباره ام
قادری به قرائت مجدّدم.
تقدیر آسمانی ام شده ای
نیز، می توانی مرا بزدایی!




«کشتار»

در بالا
از حال رفت پرنده ای
وقتی دقیق شد
ابری را در افق، به قتل رساندند.

در کوهستان
به اغما فرو رفت موجآب رودی
وقتی مشاهده کرد
آن سوی تر، سرچشمه ی رودخانه را خفه کردند.

در خانه نیز، بیهوش شد کمانچه ای
وقتی به چشم دید
پایین ـ به روی جاده ـ
شعری را کشتند !




«جاودان یاد»

کالبدی گم است
لکن، هر روز
در بازار و
خیابان ها رؤیت می شود.
می خندد در شعر
تردّد می کند در قصّه و
ایستاده است در نمایشنامه.

ماننده ی تنی
هیچش نمانده است
شده است آب زیرزمین
امّا، به رودخانه می ماند در سطح.
اینک ،
کنار ریشه ی درختی
لَم داده است
امّا، در اوج، خود برگ است
جوانه ی نازک و کاکل [درخت] است و
چشم همیشه اش به ما است.

اکنون ،
پیکری ناپیدا را ماند
لیکن ، در چهار فصل سال
همراه هماره ای است
یا باران است یا برف
یا باد
یا آفتاب و
یا آتش.

کالبدی گم است
با این همه، در هر سرایی
حاضر است
نان است
آب است!




«قرض»

به خاطر خشکی سال ام
بارانی وام گرفتم از ابر
گفتم : پس می دهمت اگر داشتم !

بابت سیمای درب و داغانم
اشعه ای وام گرفتم از آفتاب
گفتم : پس می دهمت اگر داشتم !

محض حُزن و تنهایی ام
گیتاری وام گرفتم از جویبار
گفتم : پس می دهمت اگر داشتم !

سال سپری شد و
همچنان، نداشتم که ادای دین کنم
تا آن روز که
سه شعر شایسته
انباشتندم از رگبار
از شرار
از آواز و
پیوست سه بوسه ی سبز
افزون تر [از قروضم]
بدهی هایم را پرداخت کردم.




«ناپیدا»

هر نوبت،
سر روی شانه ام می گذاری
وارد به گیسوانت که می شوم
پروانه ای می گردم سرگردان ؛ در آن میان
گم می شوم و برنمی گردم.

هر دفعه ،
دست توی دستم می نهی
پنج انگشت ام
بدل به پنج ماهی کوچک می شوند و
به ژرفآب راکد
چشمهات
می لغزند
ناپدید می شوند و باز نمی آیند.

آن گاه ،
به خویشتنم مراجعه می کنم
یکّه ام و
تو آنجا نیستی.



ویرایش توسط Zagros.p : 03-14-2010 در ساعت 10:53 PM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Zagros.p به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #7  
قدیمی 03-14-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ملا حسن دزلی

کردستان جدا از طبیعت دلربایش صاحب شیر مردان وشیرزنان است که این آب وخاک به وجود چنین بزرگانی به خود می بالد بزرگانی که در نهایت قناعت وخضوع به مدارج عالی علمی وعرفانی وهنری دست یافته اند و سرآمد زمان خویش گشته اند .
بزرگانی که می بایست داستان زندگیشان فانوس راهمان می گشت و بحث از بزرگواریشان را سینه به سینه نقل وآنرا ماندگار می کردیم اما افسوس به هر دلیلی در هیچ کتاب و منبعی یادی از ایشان نشده است . بزرگانی همچون روناک یاسین مریوانی استاد بزرگ اسطوره شناسی دنیا ؛عالم فقیه ملا احمد نودشی وملا ابوبکر منصف چوری که هر کدام صاحب تألیفاتی زیاد بوده اند وچندین وچندین بزرگوار دیگر .
دور نرویم که ماموستا ملا حسن دزلی که حدود 61 سال از درگذشت ایشان می گذرد در هیچ کتابی آن طور که شایسته است نامی برده نشده است کسی که به نام یک دانشمند کٌرد در دانشگاه الأزهر صاحب کرسی استادی بود .
کسی که در اوج فقر وقناعت بدین درجات دست یافت وتا آخر عمر زندگیش را بدین قناعت گذراند .ملا حسن دزلی این عالم فقیه وآگاه درد آشنا وشاعر توانا متخلص به هجری از خاندان مردوخیان اورامان در سال1275در روستای «وه یسیا » اورامان چشم به جهان گشود .در سن 6سالگی مقدمات را نزد پدر بزرگوارش آموخت ودر روستای « دگاشیخان » نزد حاجی شیخ یوسف صرف ونحو ومنطق را فرا گرفت وسپس بری رسیدن به مدارج عالی تر به« شنو» و«لاجان» و « روستاهای اطراف بیاره» و... می رود . در هولیر و در نزد ماموستای بزرگ هولیر اجازه ی افتاء و تدریس می گیرد . در دگاشیخان و دزلی و ... به تدریس و ماموستایی می پردازد .او به دنبال استاد حاضر بود فقر و هزاران سختی را برای حاضر شدن در محضر آنان قبول نماید . بر اثر مسئله طلاق که برای وی در بانی شار پیش می آید و ملاهای ان زمان حکم به جدایی او و همسرش می نماید اما ملا حسن آن را باطل می داند و به جرأت فتوا می دهد که هیچ طلاقی واقع نشده و هیچ اتفاقی نیفتاده است . بر اثر همین فتوا او را به بغداد نزد مفتی بزرگ بغداد می فرستند او در نزد چندین ملای دیگر به صراحت نظرات و فتواهای خود را بیان می کند در انجا به دلیل دانش و شهامت او ، کرسی مفتی و قاضی القضات را به او می دهند اما او در خواست تحصیل در دانشگاه «الازهر» مصر یا« مدینه» را می دهد که قبول می کنند . سپس به الازهر مصر ی رود و بعد از سه سال تحصیل در آنجا به کرسی استادی دانشگاه نائل می گردد و حدود 9سال استاد این دانشگاه می باشد .
چنانچه دردیوان اشعار ایشان آمدهپس از 7 سال تدریس و تحصیل در جامع الازهر دلش سخت هوای وطن می کند و شیفته و بی قرار ، دست از کرسی استادی می شوید و راهی اورامان می شود و می سراید :
«شه رته هه ورامان به جی نه هیلم
مه گه ر ئه وساته که به جی دیلم»
از جنبه های شخصیتی ملا حسن برخورد روشنفکرانه اش با عرفان و تصوف در کردستان و سری مسائل دیگر است اما شهرت ملا حسن دزلی بیشتر به عنوان تنها شاعری طنز پرداز است. وی علاوه بر اورامی ، سورانی و عربی و فارسی نیز مسلط بود . چنانچه ماموستا سواره ایلخانی زاده در باره اش می گوید : کرد شاعر شوخ طبعی همچون ملا حسن ندیده . یا ماموستا هیمن می رمید :که به نظرم که ادب کردی ملا حسن را کم داشت و...
ملا حسن حدود 90 سال عمر کرد هر چند که همه عمر قناعت پیشه کرد وبا تنگدستی زیست ، اما 10 سال آخر را در نهایت فقر و بی چیزی گذاراند و در حالی که به سختی راه می رفت برای تهیه ی سوخت زمستانش ناچار بود خود به کوه و دشت برود و پشته ی هیزم حمل کند . مردی که هرگز طرف مقامی نرفت و هیچ منصبی را نپذیرفت، همواره هدایای کوچک و بزرگ سالکین و متمکنین را پس می فرستاد و این بیت را زمزمه می کرد:
«من هه لوی لووتکه ی به رزی دالانیم هه رگیز وه ک قالاو ناکه مه چینه»
این دانشمند سرانجام به سال 1365 ه.ق. در روستای دزلی چشم از جهان فروبست و همانجا به خاک سپرده شد.
منابع:
دیوان ملا حسن دزلی ، مولف ملا احمد نظیری
تاریخ مشاهیر کرد ، ماجد روحانی

ویرایش توسط behnam5555 : 03-15-2010 در ساعت 08:34 AM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Zagros.p به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #8  
قدیمی 03-14-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

شرف‌خان بدلیسی
شرف‌الدین بن شمس‌الدین بـِدلیسی معروف به شرف‌خان بدلیسی (۹۴۵ قمری- درگذشت: ۱۵۹۹ میلادی) یکی از تاریخ‌نگاران برجسته تاریخ کردان است.
کتاب او به نام شرفنامه، تاریخ مفصل کردستان، که به زبان فارسی نوشته شده از منابع اصلی تاریخی مربوط به قوم کرد بشمار می‌آید. وی شرفنامه را در ۱۵۹۷ میلادی به پایان رساند.این کتاب توسط عبدالرحمان شرفکندی{هژار}شاعر مترجم ونویسنده کرد به زبان کردی ترجمه شده است.
شرفخان در کره‌رود (بین قم و همدان) زاده شد. نیاکان او امیران ایل روژکی بودند که در سال ۱۵۴۳ میلادی بر منطقه بتلیس (در کردستان ترکیه) فرمان می‌راندند. دگرگونی‌های سیاسی باعث شد تا پدر او، امیر شمس‌الدین بن شرف‌الدین به ایران مرکزی مهاجرت کند. شرفخان در سن نه سالگی به دربار شاه تهماسب یکم راه یافت. شرفخان به مدت بیست سال در استان‌های گوناگون ایران به عنوان والی منصب داشت. در سال ۱۵۷۶ به مرکز فراخوانده شد و به همراه ۶۰۰ خانوار از ایل و خانواده خود به ماموریتی به سوی منطقه وان (ترکیه امروزی) فرستاده شد. خسرو پاشا، فرماندار وان، از ترس ورود فرستادگان به دربار سلطان مراد سوم گریخت. شرفخان بدینوسیله فرمانروایی موروثی بر بتلیس و منطقه موش را بدست آورد.
جالب اینجاست که لقب خان را خانواده شرفخان نه از شاهان ایران و نه از پادشاهان عثمانی دریافت کرده بودند.
Şerefxan yek ji nivîskarên klasîk yên kurd e. Pirtûka wî ya herî bi nav û deng Şerefname ye. Mijarê Şerefname dîroka Kurdistanê ye.
Perçeyek ji gotarê “Klasîkên me – an şahir û edîbên me ên kevin” ya Celadet Bedirxan:
Melayê Jaba di heqê Şeref-Xan de gotiye: »Şairê heftê Şeref-Xan e, ji mîrê di hekariyan e, û ji neslê Ebas. Di hezar û sed û yekê da jî li Colemêrgê ko cihê hikûmeta hekariyan e peyda bûye. Eşhar û ebyat bi zimanê kurmancî û farisî zehf gotiye. Di hezar û sed û şêst û yêkê da merhûm bûye û di nêv Colemêrgê de medfûn e.
Me ev Şeref-Xan nas ne kir. Heke jê mexsed xwediyê Şerefname Mîr Şeref e, mîr Şeref ji mîrên Bidlîsê ye, û me tu şihrên wî bi kurdmancî ne dîtine.”
Şerefxan Bedlîsî, ango Şerefeddîn Xan al-Bitlîsî ku nivîskarê Şerefnameyê ye, sala 1543 li nêzîkê bajarê Qumê ji dayik bûye. Bavikê wî serokatiya eşîra Rojkî (Ruzegî) dikirin û mîrîtiya bajarê Bedlîsê dikirin. Ji ber ku navê bavikê wan tevil tevlîheviyên li dijî Sultanê Osmaniyan bû, reviyan cem Safewiyan. Dema Şerefxan neh salî bû li gel zarokên Şah dersan dibîne. Hîn di emrekî bicûk de dest bi birêvebiriya dewletî dike û li bajarinan rêvebiriyê dike. Nêzîkê bîst salan li gelek bajarên Safewiyan walîtiyê dike. Sala 1576an ew ji ser karê wî kişandin serayê û li wir ji ber kirinên ne li cîh ji karê wî girtin. Vê yekê ew hewqasî êşand ku tevil 600 kesên eşîrê û malbata xwe vegeriya Wanê di çileyê sala 1578an de. Waliyê herêmê Xusrev Paşa ji sulatanê wê demê Sultan Mûradê III. (ji sala 1574an ta sala 1595an li ser desthilatiyê bû) xwest ku Şerefxan bîne ser mîrîtiya wî li ocaklika Bedlîsê. Ser vê yekê ew wekî mîrê Bedlîs û Mûşê hate pejirandin. Wî dema nivîsana tarixa kevin ya Kurdistanê bi navê Şerefname bi dawî kir di sala 1597an de, êdî ew bi tenê bi navê xwe desthilat bû. Di rastiya rojane de kurê wî Şemseddîn êdî kar û barê mîrîtiyê dimeşandin. Şerefxan êdî ji kemsî ve ta sala 1599an jiya. Li gor hin jêderan ew di sala 1603an yan jî 1604an de ûye ser dilovaniya xwe.
Jêder: منابع
· Bedlîsî, Şerefxan; Şerefname: Tarîxa Kurdistanê ya kevn, Stockholm 1998
· Strohmeier, M. & Yalçin-Heckmann, L.; Die Kurden: Geschichte Politik Kultur, München 2000
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Zagros.p به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #9  
قدیمی 03-14-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مولوی كرد
سید عبدالرحیم فرزند ملا سعید نوه ملا یوسف جان فرزند ملا ابوبكر مصنفی چوری كه منتسب به سید محمد زاهد كه معروف به پیر خدر شاهو است می باشد . تخلص شعری وی ( مه عدوومی ) است و در فرهنگ و ادبیات كردی به مولوی مشهور است .مه وله وی (مولوی ) در سال 1221 هجری قمری در روستای سرشانه ( سه رشانه ) در منطقه تاو گوز كردستان عراق در خانواده ای فرهنگی - دینی چشم به جهان گشود . در كودكی همراه با خانواده به روستای بیژاوه نزدیك شهر حلبچه می رود و در آنجا نزد پدر قرآن می آموزد همزمان كتاب های مقدماتی فارسی و صرف و نحو عربی را نیز آموخته است . پس از آن همچون بسیاری از طلبه های كردستان برای فراگیری علم به شهر پاوه رفته است و پس از فراگیری علوم در شهر پاوه به چور از توابع مریوان رفته و پس از آن به سنه (سنندج ) رفته و در مسجد وزیر به تحصیل علوم زمان پرداخته است سپس به بانه و پس از آن به سلیمانی ( سلیمانیه ) رفته ور در مسجد گه وره ( بزرگ ) آن شهر از خدمت عالم بزرگ شیخ معروف نودی استفاده نموده است سپس به مسجد جامع حلبجه رفته و از وجود شیخ عبدالله خه رپانی استفاده نموده بعد از ان به قه لای جوانرود رفته و پس از آن دوباره به سنه (سنندج ) رفته و در مسجد دار الاحسان مدتی بیشتر از بار اول راگذرانده است . سپس به سلیمانی ( سلیمانیه ) رفته و در خدمت ملا عبدالرحمن نودشه ای كه مفتی سلیمانیه بوده و امام مسجد مه لكه ندی بوده است درس طلبگی را تمام كرده و موفق به اخذ اجازه از محضر ایشان گردیده است . پس از آن به روستای چروستانه در اطراف حلبچه رفته و در آنجا به تدریس پرداخته است . پس از مدتی هوای تصوف اورا مجذوب كرده و گرفتار ذوق اهل معنا می گردد و بهمین دلیل به شهر ته ویله رفته و صوفی شیخ عثمان سراج الدین كه خلیفه مولانا خالد نقشبندی بزرگ طریقه نقشبندی در كردستان می شود . و مدت زیادی را به عنوان مرید شیخ سراج الدین بسر می برد . پس از چند سال به روستای بیاویله نزدیك حلبچه می رود و پس از مدتی به روستای گونه رفته و چند سال نیز در آنجا می ماند . سپس به شه میران كه در آن زمان تحت اداره شیخ علی عبابیلی بوده است می رود كه شیخ علی احترام بسیار زیادی برای مولوی قایل بوده است اما پس از مدتی عثمانی خاله بدستور محمد پاشای جاف اداره شه میران را از شیخ علی گرفته و بهمین دلیل مولوی راهی روستای سه رشاته كه زادگاه اوست می شود و در همان روستا دیده از جهان فرو می بندد .
مولوی در سالهای حیات خویش با چند حادثه و فاجعه سخت مواجه شده است ( آنگونه كه از شعرهای او برمی آید ) اول سوختن كتابخانه مولوی كه در آن كتابهای بسیار و نوشته ها و حتی دیوان شعر او می سوزد . دوم وفات عنبر خاتون همسر مولوی است كه آنگونه كه پیداست احترام و عشق زیادی به او داشته است . سوم از دست دادن بینایی بمدت هفت سال كه همان باعث وفات و افول ستاره ای بی بدیل در آسمان شعر و ادب اورامان و كردستان می شود . سر انجام مولوی پس از 79 سال عمر سراسر با بركت در سال 1300هجری قمری دیده از جهان فرو بست .
از مولوی آثار ارزشمندی بجای مانده است .
دیوان مه وله وی
الفضیله : كه شامل 2031 شعر عربی است و در سال 1285 هجری قمری آنرا به رشته تحریر در آورده است .
العقیده المرضیه : مشتمل بر 2452 شعر كردی كه در سال 1352 هجری قمری از سوی محی الدین صبری النعیمی در مصر بچاپ رسیده است . اولین بیت دیوان اینگونه آغاز می شود .
زوبده ی عه قیده و خو لاصه ی كه لام
هه ر له تو بو توس ثه نای تام
الفوائح : كه شامل 527 شعر فارسی است كه همراه العقیده در سال 1352 توسط محی الدین صبری النعیمی در مصر بچاپ رسیده است .
بجز این موارد كتابی در باره اصول طریقه نقشبندی از ایشان بجای مانده است .
ئاماوه وه هار - مولوی کورد
ئاماوه وه هار ُ وه هاری شادی
بوی عه تر نه سیم غونچه ی ئازادی
خیل خانه ی خه فه ت بار به نی یش که رده ن
مه ینه ت روو نی یان وه ماوای مه رده ن
خه م وینه ی که مان قامه ت خه م بی یه ن
هه وارگه ی قه دیم نه ده سش شی یه ن
به زم شه وق و عه یش نه ده رووم جه مه ن
ئانه هیچ نه بو نه ده روونخه مه ن
ئینه نه تیجه ی دیای بالای تون
نیشانه ی وصال خال ئالای تون
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Zagros.p به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #10  
قدیمی 03-14-2010
Zagros.p آواتار ها
Zagros.p Zagros.p آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: Iran
نوشته ها: 290
سپاسها: : 0

111 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Zagros.p به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض








فرهاد پیربال" شاعر، نویسنده و پژوهشگر کرد، در سال 1961 در شهر "هولیر" (اربیل) کردستان عراق متولد شد.
کودکی و نوجوانی‌اش را درهمان شهر گذراند و بعدها به سلیمانیه رفت تا دردانشگاه آنجا زبان و ادبیات کردی تحصیل کند.
پیربال به خاطر مبارزاتش با حکومت صدام ابتدا به ایران پناهنده شد و سپس زندگی در تبعید را در کشورهای سوریه، دانمارک،ایتالیا، آلمان و فرانسه سپری کرد.
در دانشگاه سوربن فرانسه دکتری تاریخ و ادبیات معاصر کردی را گرفت.
او آثار بسیار ارزنده‌ای در شعر،داستان، رمان، نمایشنامه و پژوهش‌های ادبی و تاریخی مربوط به کردها خلق کرده است.
مجموعه شعرهای exile (تبعید)، "سیاهی‌های درون سپید و سپیدی‌های درون سیاه" و "برای رودان پسرم" از جمله آثار شعری او هستند.



رمان‌های "سروان تحسین و چیزهای دیگر"، "سانتیا کودی کومپوستلا" و "یک مرد کلاه سیاه پالتو آبی"، و مجموعه‌داستان‌هایی چون "سیب‌زمینی خورها" و نیز نمایشنامه‌های متعدد و بیست کتاب پژوهشی،‌از جمله آثار قلمی وی‌ هستند.
پیربال به کار روزنامه‌نگاری وترجمه نیز اشتغال داشته و گزیده‌ای از اشعار "رمبو"،‌ "بودلر" و شاعران معاصرفرانسوی را همراه با نمایشنامه‌هایی از "استریندبرگ" و "آرتور.ی. آداموف" و همچنین آثار نویسندگان سوررئالیست فرانسوی، به کردی ترجمه کرده است.
او هم اکنون در هولیرزندگی می‌کند و در دانشگاه‌های سلیمانیه و زادگاهش سمت استادی دارد.
سردبیری مجله "ویران" و مدیریت یک مرکز فرهنگی مستقل به نام "خانه شرف‌خان بطلیسی" نیز از مشاغل دیگر او برای بازسازی فرهنگ مردمان کرد است.
فرهاد پیربال در شعرش به روایتی نوستالژیک از معشوقی از دست رفته پرداخته و آن طور که در شعرهایش نمایان است، این معشوق نامزدش بوده که گویا بعد از مهاجرت پیربال دست به خودکشی به شیوه تلخ خودسوزی زده است.
زندگی وی در تبعید منجر به تالیف وخلق آثاری شده است که مشکلات و معضلات کردها و ستم‌هایی را که بر این قوم رفته، بازمی‌تابانند. پیربال در آثارش دست به ابتکارات فرمی و زبانی خاص و غیرمتعارفی نیززده و به امضای خاصی رسیده است که آثار او را منحصر به فرد جلوه می‌دهد.پیش از خواندن بد نیست به این نکته اشاره شود که پیربال در شاعری از شاعران معاصر ایرانی مانند فروغ فرخزاد و نیمایوشیج متاثر بوده و این مولفه در بعضی از آثار او به وضوح نمایان است.


غروب‌ها ( از کتاب: پیشگامان شعر معاصر کرد )


شعر از فرهاد پیربال

ترجمه ازمختار شکری پور



به یادم باش

در غروب‌ گاراژها
در آن هنگام که خورشید
پیراهنی نیمه تاریک به تن خیابان‌ها می‌کند

دوست دارم در آن دم
شاهد رخسار خسته و بیچاره‌ی سربازانی باشم
که غم و غبار بر سرشان نشسته
و آشفته و دردمند
از سنگرهای دور جنگ
باز می‌گردند

****

به یادم باش
در غروب خیابان‌ها
در آن هنگام که خورشید پیراهن عزا
بر تن چهارراه ها می‌کند

دوست دارم در آن دم
همراه با خانه به دوش تنهایی
خودم را به هیاهوی پر کیف و حال باری* بسپارم

***

به یادم باش
در غروب پارک‌ها
در آن هنگام که خورشید
پیراهنی از بنفشه
به تن درختان می‌کند

دوست دارم در آن دم
- همچون ابری خسته از سفر-
دست در گردن تنهایی بیندازم
و با نعره‌ای زبونانه
بگریم و بگویم:

" آه
معشوقه‌ی من
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از Zagros.p سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها