|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
|||||||
| شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
 |
|
|
ابزارهای موضوع | نحوه نمایش |
|
|
|
#1
06-20-2012
|
||||
|
||||
پُر از پرواز بودم روزگاری دور
اما آسمانی نیست امروز از برایم ....... آشیانی هم دگر نیست ... سكوتم راز سنگینی به دل دارد كه گر گویم به سنگی سخت ناگه خرد خواهد گشت آن سنگ آری امروز من دلم پرواز می خواهد به دشت آسمان باز میان توده انبوه ابر تیره ، ابر روشن كه تا شاید بماند پیش آنها غصه هایم تحفه دیروز و امروز وجودم، روزگارم آری امروز من، دلم فریاد می خواهد ز دست مردمان خوب بخت و تیره بخت روزگارم ز دست زندگی از دست تقدیر عجب ! عجب این دل تمنا می كند هر لحظه چیزی را چه خود می دوزد و بر تن چه می پوشد لباس عافیت تن پوش عشق شولای خوشبختی و هر دم جامه ای نو عجب این دل چه می بافد خیال خام با خود چه حسرتها كه خواهد برد با خود تا سفر تا روز موعود ...!! ویرایش توسط افسون 13 : 06-20-2012 در ساعت 07:07 PM 
|
| 3 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#2
06-24-2012
|
||||
|
||||
|
یک دقیقه کمتر یا بیشتر؛ چه فرقی میکند؟! این شبها "تــــ ـــ ــو "را کم دارم...
|
| 2 کاربر زیر از leila_24 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#3
06-24-2012
|
||||
|
||||
|
نه كســی برای من \" تـــو \" می شود
نه تو برای من \" كــــس \" ..، مـــی بوسـم می گذارم ات لای ِ خاطرات ؛ مــجـنون می شدم اگر یك \" لــــی \" از لــیـلـی ات لـنگ ِ دیگری نبود ..! 
|
| 2 کاربر زیر از leila_24 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#4
06-24-2012
|
||||
|
||||
|
خانمانسوز بود آتش آهی گاهی
ناله ای میشكند پشت سپاهی گاهی گر مقدر بشود سلك سلاطین پوید سالك بیخبر خفته به راهی گاهی قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود به عزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی هستیم سوختی از یك نظر ای اختر عشق آتش افروز شود برق نگاهی گاهی رو سپیدی بود از بخت سیاهی گاهی عجبی نیست،اگر مونس یار است رقیب بنشیند بر گل هرزه گیاهی گاهی چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی دل برقصد ببر از شوق گناهی گاهی اشك در چشم،فریبنده ترت می بینم در دل موج ببین صورت ماهی گاهی بهر طوفانزده سنگی ست پناهی گاهی 
|
| 2 کاربر زیر از leila_24 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#5
06-24-2012
|
||||
|
||||
|
اینجا به دل سپردن من گیر داده اند
مشتی اجل به بردن من گیر داده اند اینجا همیشه آب تکان می خورد از آب ... اما به اب خوردن من گیر داده اند مانند شمع در غم تو آب می شوم مردم به فرم مردن من گیر داده اند چشم انتظار دست تو اصلا نمی شوم وقتی به شال گردن من گیر داده اند در شهر،حس و حال برادر کشی پُر است گرگان به جامه تن من گیر داده اند دامن زدم به خون که بدست آورم تو را این دست ها به دامن من گیر داده اند گر پا دهد برای تو سر نیز می دهم 
|
| 3 کاربر زیر از leila_24 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#6
06-24-2012
|
||||
|
||||
|
کنار دریا
عاشق باشی عاشق تر می شوی و اگر دیوانه دیوانه تر ... این خاصیت دریاست به همه چیز وسعتی از جنون می بخشد 
|
|
#7
06-24-2012
|
||||
|
||||
|
دلتنگ که می شوی دیگر انتظار معنا ندارد...
یک نگاه کمی نامهربان... یک واژه ی کمی دور از انتظار ... یک لحظه فاصله می شکند بغضت را...!!!!! 
|
|
#8
06-24-2012
|
||||
|
||||
|
هم عاشقتم، هم ازت متنفرم، میانگین که بگیری میبینی برام مهـّـــم نیستی !!
|
| 5 کاربر زیر از leila_24 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#9
06-24-2012
|
||||
|
||||
|
مـــــــــــــــــن چتــر نــدارم
دوست هم ندارم چتر داشته باشـم آسمان که بارانی تر از هوای دلم نمی شود بگذار بشوید ایـن دلتنگی هـای کهنه را.... 
|
| 5 کاربر زیر از leila_24 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#10
06-24-2012
|
||||
|
||||
آنجا که نشسته ای
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
|
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
حالت ترکیبی
|
|
اکنون ساعت 06:02 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.