بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 09-16-2007
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Exclamation اگه اهل سوتی دادن و سه کاری و سه شدن و خرابکاری هستی بیا اینجا تعریف کن جیگرررر

سلام عزیز دل برادر
به تاپیک بروبچز باحال و دمت گرم و جیلیز و ویلیز خوش اومدین جیگرررر
میگم جیگرررر شده تو زندگی روزمره خودتون و یا در شبهای پر از خررررر و پوووفتون!!!!!

و کلا در مواقعی که نباید...

یا در روزهایی که نباید....
یا وسط مناظری که نشاید!!!!!!!!!!!!
اتفاقی و یا موقعیتی رو به وجود آورده باشین و یا دیده باشین که الان و تو این دور و زمون جدید به اون جور نبایدها و نشایدها که پشت سرش یا چشم غره و یا صدای انفجار و شلیک خنده اطرافیان بر هوا میرفت ... سوتی یا سه کاری یا خرابکاری و یا سه شدن اطلاق می شود؟؟

یعنی اینکه:
عزیز دل من هر چی خرابکاری داشتی و داری و یادت میاد و یا می خواد یادت بیاد رو اینجا بنویس

البته من باب طنزززززززز
و البته مطمئن باشین کسی توهین نخواهد کرد و مسخره نیز هکذا
چون یه ادمین داریم آه ه ه ه ه ... همچین هواتونو داره که آ ه ه ه ه ه

پس بیا و دمت گرم و جیلیز و ویلیز

هرچی سوتی داشتی و داری بریز روی میز
باقی بقایتان

عمه جورج بوش فدایتان
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face

ویرایش توسط امیر عباس انصاری : 07-10-2012 در ساعت 01:01 AM دلیل: 789
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از امیر عباس انصاری به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 09-17-2007
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Exclamation اگه اهل سوتی دادن و سه کاری و سه شدن و خرابکاری هستی بیا اینجا تعریف کن جیگرررر

خوب بازم سلام و سلام و سلام و عرض ادب...

آخه این چه وضعیه.... من نمی خوام... اه ه ه ه ه ه ... من مامانمو می خوام

یعنی چی شونصد نفر اومدن اینجا دریغ از یه سوتی نوشتن؟؟؟؟؟
اه زرنگین؟؟
من بنویسم بشینین بخونین هرهر به من بخندین
باشه منم نمینویسم تا دماغتون اوف بشه

.
نه شوخی کردم... می نویسم

شماها هم خسیس بازی درنیارین بنویسین دیگه ( ننویسین بهتون گیر میدم ها )

اگه ننویسین که تاپیک جون نمیگیره و فروم راه نمی افته که بالام جان:
.
کلاس سوم دبستان بودم تو دبستان عدل بزرگ تو تهرانپارس ( اونایی که می دونن کجاست خوش به حالشون!!!
)
منو از بس بچه خوبی بودم ارشد و مبصر و انتظامات و از این چیزمیزا کردند

یادمه چندتا معلم تازه وارد هم اومده بودند و البته چون جنگ بود همینجوری هم مدرسه ها روزی 324654 بار با آژیر خطر و غیر خطر تعطیل میشد
یه معلم تازه وارد هم داشتیم که اسمش آقای محسنی بود
این بنده خدا از دلاوران خطه گیلان و شهرستان رشت بود

تو تمرینهای فرار از خطر و رفتن به پناهگاه یا همون زیرزمین مدرسه....معمولا ایشون و کلاسشون با تمام سرعت و بدوبدو و زودتر از همه به انتهای زیرزمین حمله می کردند...آخی نازی... چه دلاوری
وظیفه مبصرها و انتظامات و یاورها هم دقیقا کمک به معلمین و مدرسین و حفظ آرامش و خلاصه کمک به بروبچز کوچولوتر و این جور فداکاریهای خطرناک بود حسن
یه بار این جناب اومد سرکلاس ما جای معلم ما که رفته بود مسافرت
آقا چشمت روز بد نبینه... یه چیزی شبیه آژیر تو کوچه و حیاط و ساختمون ونگ ونگ کرد
اینم داد زد برپاااااااااااااااااااااا... یاللله فسقلی ها...... اگه جونتونو دوست دارین
همین الان همه تون به سمت زیرزمین بدوئید

و خودش زودتر از همه پابه فرار گذاشت و به سمت زیرزمین دوید
و من موندم و یه کلاس پسربچه ترسیده و البته جیغ کشان و فریاد کش که........
خوب خدائیش منم یهو خیلی ترسیدم
تمام این بچه ها با ترس و جیغ و داد تو راهرو مثل فشنگ در رفتند تا رسیدند زیرزمین
فقط یه بچه بود که عوض رفتن به پناهگاه کیفشو برداشته بود و مثل موشک داشت به سمت خونشون می دوید

و اصلا یادش نبود که بابا مثلا خیر سرت ارشدی... کمک کن بروبچز رو ببر زیرزمین

انگار مدرسه تعطیل شده بود
می دونین اون فسقلی کی بود؟؟؟؟
.
خوب چیزه... اینه... بچه بودیم... جوون بودیم...

اه خوب چیه میخواستم کارتون پسرشجاع رو نگاه کنم
معلم که تیزتر از همه در رفت... من واسه چی وایستم خوب؟
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face

ویرایش توسط امیر عباس انصاری : 07-10-2012 در ساعت 01:04 AM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از امیر عباس انصاری به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #3  
قدیمی 09-18-2007
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


جالب بود موسیو امیر چه شانسی آوردی تو که اون روز معلم خودتون نبود والا نمیتونستی فرار

کنی خونه :D بذارید ادمین سایت یه خاطره از دزدیش رو بگه ! که بعدا با هرکی به مشکل

برخوردیم اینو به روم بیاره :D

من بچه که بودم یه سری چیزای خاص بود که من علاقه خیلی زیادی بهشون داشتم که هنوزم به خیلی هاش همینطوره
عطر و ادکلن خیلی یه سری خوراکی خاص به دبه نفت من خیلی علاقه داشتم :D مثلا شاید از 2 سالگی دیگه مادرم جرات نداشته از کنار پلاستیک فروشی عبور کنه که نکنه من قیاکت به پا بکنمو دبه نفت ازش بخوام پر خونه-مونو کرده بودم دبه نفت :D مگه میتونستن نخرن ؟ خلاصه
به چیزای عجیبی که دیگه لیستشونو نمیارم علاقه وافری داشتم
یکی از اینا چاقو بود که البته از سن4-5 سالگی به مدت چند سال علاقه زیادی به چاقو داشتم
منظورم کارد میوه خوری که باهاش خیار پوس میکنین نیست ها :Dچاقوی واقعی
از این چاقو های زنجانی
آرزو داشتم تیز ترین چاقوی دنیا رو داشته باشم
یک بار رفته بودیم سر بوستانی که بر سر راهمون در جاده روانسر به کرمانشاه بود که سبزی تاره و سیفی جات بخریم
جای شما خالی هندوانه های قرمز و شیرین زیادی هم داشت
و به رسم مهمان نوازی یکی رو برای ما شکست که بخوریم تا سفارشمون آماده بشه
:D:D:D:D
و اینجا بود که یه چاقوی خوشگل از جیبش در آورد و هندونه رو شکست و چاقو رو زمین گذاشت
من که عاشق چاقو بودم حواسم به دست آقاهه بود تیزی چاقو رو از روی برش هندوانه تشخیص دادم دیگه یک دل و نه 100 دل عاشق اون چاقو شدم
خدای من چیکار باید میکردم ؟ والدین گرامی که همیشه میگفتند خطر داره حسن چاقو ! برام نیمخریدن تا 2 دقیقه دیگه سفارش ما هم حاظر میشد و ما میرفتیم اون گنجینه الهی رو از دست میدادم
هیچ رقمه هم حاظر نبودم اون چاقو رو از دست بدم به بهانه هندوانه خوردن رفتم جلو یه قارچ خوردم بعد چاقو رو که روی زمین گذاشته بود و کسی حواسش بهش نبود خزیدم کنارش
جاتون خالی چه احساس پلیسی و کاراگاهی بهم دست داده بود خلاصه رفتم جولوی چاقوی کذایی و و اون رو از پشت به کش شلوارم بستم ! :D و همون جور مثل چوب خشک عقب عقب
بدون اینکه ذره ای در صوورتم تغییری حاصل بشه رفتم نشستم توی ماشین
آقا خیلی کیف کردیم اولین دزدی عمرتونو وقتی تجربه کنین میدونین چی میگم :D
اونجا توی داشبرد استتارش کردم تا رسیدیم توی خونه بعد بردم زیر زمین قایمش کردم
بعد رفتم بالا و خوش و خرم برای خودم نشستم و تا چندروز بعد که اساتید دوستم (پسر عمه م) که اونم به چاقو علاقه داشت اومد خونمونو رفتیم بهش نشونش دادم :D ای دل غافل به کاهدان زده بودم چاقو خیلی کند و نبر و بد بود اون آقاهه پر زور بود هندوانه به خاطر زور دستش زود شکسته شد نه تیزی چاقو من ضایع شده بودم اون همه عملیات انتحاری و پارتیزانی خفن انجام داده بودم واسه هیچ !
چاقو رو بردم بالا با مامانم دادم گفتم اینجوری..... فکر کنم غش کردند خندیدند بعد چاقو رو به همراه معذرت خواهی برای آقاهه پس فرستادند (خدا بگم چیکارت کنه آقاهه نمیشدم یه چاقوی خوب میداشتی آبروی ما رو هم نمیبردی ؟) اما آقاههه به همراه چند دونه هندونه شیرینو قرمز دیگه پسش فرستاده بود برام هنوز هستش :D کسی خواست نشونش میدم

نتیجه اخلاقی :
آقا به خدا دزدی سخت نیست همین امروز امتحان کنین :D خیلی حال میده خیلی هم آسونه
هیشکی هم نمیفهمه فقط بدونید چی میدزدید براتون دعا میکنم اولین تجربه تون موفق باشه نه مثل من که اولیش آخریش هم شد :D
برای شروع یکی دیگه از علاقه های خودمو میگم روی این پروژه کار کنین هر کی برام بدزدش مدیرش میکنم ناظرش میکنم اصلا ادمینش میکنم :D
میدونید یه چی دیگه که بهش علاقه داشتم چی بود ؟
این در های آویزون به لوستر هست چی بهش میگن ؟ اونایی منشورهای چند وجهی

از شیشه هستند :D خیلی دوس داشتم کلکسیون کاملی ازونا داشته باشم
عزیزان کرمانشاهی سایت یه پروژه دارند دیگر دوستان هم یکی دیگه
پاساژ سروش خیابان مصدق ( همون ایت ا... کاشانی) یه در بزرگ و قشنگ داره من اونو میخوام :D حتی حالا که ادمین سایت هستم و بزلگ شدم ! دوستان دیگه هم در شهرها و شهرستانای دیگه وقتی میرین خونه عمه0تون مثلا برید توی اتاقای خالیشون که کسی نیست اگه دستتون میرسه هر چند تا میتونید بکنید اگه نه یه بالشتی کاناپه ای چیزی بذارید زیر پاتونو برید بالا اصلا لوستر رو کامل بیارید پایین کوروش لوستر خیلی دوس داره :D در نامه خصوصی برام ضمیمه ش کنین تا خوشنود گردد از شما ادمین سایت .
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از دانه کولانه سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #4  
قدیمی 07-21-2008
محمد رفعت محمد رفعت آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Jul 2008
نوشته ها: 18
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
محمد رفعت به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

به به !!! به به!!!
ادمین جون اولین کارت هرجقدر هم که جالب باشه بالاخره چون تجربه نداشتی زیاد حال نمیده
لطفا از الانت بگو که ماشاءالله برا خودت ....
موفق باشی عزیزم
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 07-22-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

دوباره متن بالا رو خوندم ظاهرا یه نکته اساسی رو فراموش کرده بودم که بگم من اون موقع خیلی کوچیک بودم شاید 3-4 سال البته باور کردنش سخته ....
و چیزایی که گفتم صرفا طنز و شوخی بود لطفا زیر 18 سال اینحا رو نخونه چون بد خواهد آموخت
سوتی های بعدی هم اگر زنده ماندیم خدمتتون عرض خواهیم کرد
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 05-16-2010
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow اگه اهل سوتی دادن و سه کاری و سه شدن و خرابکاری هستی بیا اینجا تعریف کن جیگرررر

هفته پیش سوتی دادم در حد بنز
فکرشو بکن
فقط برای یک لحظه مخ مبارک هنگ نمود

جریان اینه که بعضی مواقع دوستان لطف می کنند تا قیافه مبارک را زیارت می کنند کیس و لپ تاپ و شبکه و گوشیهای موبایل را هدیه می کنند جهت تعمیر و تمدید و تعویض و تثبت و تکریم

خیلی وقتها رودربایستی نمی ذاره بگم نه
وقت ندارم
یا حتی حوصله ندارم

یه مادربرد گیگا سری سوکت 4 خورد به پستم که سی دی درایو سخت افزار نداشت
خوب طبیعتا باید رفت از سایت گیگا دانلود کرد و درایور ها رو به هر وسیله ای به سیستم شناسوند تا چیپستها و کارت Lan و کارت صدا و باقی قضایاش نصب بشه

خیلی پروفسور شدم یه لحظه
روی جعبه شو خوندم رفتم دنبال دانلود درایوش
ولی نبود!!!
کلا مخ هنگ بود
بیخیال شدم و گفتم نمیشه ... راه نمیده
داشتم توی فروم بازی بازی می کردم یهو سرمو برگردوندم و به مادربرد و کیسی که دل و جیگرش واز مونده بود نگاه کردم و شالاپ زدم تو مخم
من باید کنار جای فن سی پی یو رو نگاه می کردم چون سریال و سری ساخت مادربرد جهت دریافت درایورهاش اونجا بود
نه روی جعبه اش
این دوتا با هم کاملا فرق دارند

خلاصه آی سوتی بود
آی سوتی بود
اونم بعد ده سال و اندی کار تو زمینه سخت افزار
ضایع شدن یعنی همین
که یه دونه سی دی درایو نباشه مجبور بشی دانلود کنی!!!

سوتی بعدی لطفا
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از امیر عباس انصاری به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #7  
قدیمی 05-17-2010
forrest آواتار ها
forrest forrest آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35

47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
forrest به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

زمانی دور بود
تحریم اقتصادی و نبود سوخت و فقر و ...........

تو همین اوضاع و احوال برامون مهمون اومد

خلاصه اش می کنم که مهمون از اون خالی بندا بود
منم از اون بچه های رک و به قولی حرف راستو باید از دهن بچه شنید من نمونه اون بچه ها بودم

مهمونه خالی می بست و ما هم گوش میکردیم
اون هرچی می گفت من سوال پیچش میکردم...
دیگه داشت اعصابش می ریخت به هم که بابام گفت بهتره بخوابیم
حالا تو سرمای زمسون ما فقط واسه یه اتاق سوخت داشتیم
واسه همین همه قرار شد تو یه اتاق بخوابیم
آخرین نفری که تصمیم گرفت بخوابه من بودم
جا نداشتم بخوابم و هیچکس نمیخواست واسه من جا باز کنه
منم همونجور سر پا وایساده بودم
یکهو همه چیزو فراموش کردم کلا یادم رفت مهمون داریم
بر طبق عادت همیشگی ام و باصدای بلند گفتم
آیییییییییی خسته شدم فلانی چققققققققدر دروغ گفت
اینو که گفتم دیگه هیچی نفهمیدم
داداشم فورا منو کشوند زیر پتوی خودش و دستشو گذاشت رو دهنم
خودشم که بی صدا از هوش رفته بود
اینگونه بود که من جایی واسه خواب گیرم اومد
اون موقع تقریبا 8 ساله بودم
فردا صبح که پا شدیم دیدیم جا خیسه و بچه نیست
آقای مهمون که الان خدا رحمتش کنه رفته بود و دیگه هم پشت سرشو نگاه نکرد

و شایان ذکر است تعداد سوتی های از این نوعم از 1000000 بالاتره

نتیجه اخلاقی: هروقت جایی واسه خواب گیرتون نیومد مجبورید که سوتی بدید
البته سوتی من ناخواسته بود
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند

ویرایش توسط forrest : 05-17-2010 در ساعت 06:37 PM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از forrest سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #8  
قدیمی 05-18-2010
forrest آواتار ها
forrest forrest آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35

47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
forrest به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

پیش دانشگاهی بودیم


حساب دیفرانسیل داشتیم


از قضا پسر عموی خودم (که دومادمون هم میشه) دبیرمون بود


دیر کرده بود و ما هم کلی خوشحال شدیم که نمیاد


البته من می دونستم که میاد چون ظهر هیچ خبری نداده بود که نمیاد


وقت آخر بود و ما حوصله نداشتیم بریم خونه


خونه یکی از دوستامون نزدیک مدرسه بود


من و دوستم رفتیم خونه اشون ورق آوردیم


همینکه وارد مدرسه شدیم ناظم جلومون و گرفت که کجا بودین


یه دروغی تحویلش دادیم و رفتیم بالا


چهار نفر رفتیم وسط واسه حکم بازی کردن


همه هم بالا سرمون واساده بود


( تعداد بچه های ریاضی فقط 15 نفر بود)


ما بازی می کردیم و از هیچ جا خبر نداشتیم


خلاصه جیغ و داد و تشویق و هورا بود


وسط این هیری ویری یهو پسرعموه وارد کلاس شد


همه وایسادن تا من ورقا رو جمع و جور کردم


بعد همه رفتن سر جاهاشون


ورقها همه رو میز زیر دست من بود


جرئت نداشتم دستمو بلند کنم


اگه دستمو برمیداشتم همه ورقا رو میشد و خلاصه ضایع می شدیم


من همونجور بر خلاف همیشه آروم نشسته بودم


که یهو یه ورق بی صاحب سرگردون نمیدونم از کجا اومده بود آروم آروم به سمت زمین سقوط کرد


همه برگشتن طرف من


یه نگاه به دبیرمون کردم


و اونم یه نگاه


بیچاره موند چی بگه


بعد از یه خورده گفت: حکم چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


آقا منو بگو هفتصد تا رنگ عوض کردم


همون لحظه به خودم قول دادم که دیگه آدم شم


ولی هنوزم که هنوزه آدم نشدم

البته این پسرعموی نامرد به هرکی هم که می رسید واسه اش تعریف می کرد...
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از forrest سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #9  
قدیمی 08-31-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

یه شب با پسر عمومو نامزدش تو حال فامیلی نشسته بودیم و ps2 بازی میکردیم بعد خواستم به پسر عموم بگم گوشیمو از رو پیشخون بده گفتم گو....یمو؟(ز) از رو پیش...ون؟(ک) بده.منفجر شدیم از خنده خونه ترکیدددددددددددددددددد

ویرایش توسط deltang : 08-31-2010 در ساعت 03:08 AM
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 10-28-2010
مهلا خانم آواتار ها
مهلا خانم مهلا خانم آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: تهران ،منظریه
نوشته ها: 91
سپاسها: : 70

24 سپاس در 13 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Wink سوتی

یه شب مهمون سمج داشتیم
(از ناهار دعوت بودند ولی واسه ی شام هم تلپ شدند)آخرش که داشتند می رفتند،قاطی حرف های خداحافظی(مانند:قربون شما،سلام برسونید، و.....)
یکی از مهمون ها گفت:ببخشید زحمت دادیم!
خواهرم برگشت گفت:خواهش می کنم،دادید رفت!!!!!

خدا رو شکر توی اون شلوغی به جز من و خواهرم کسی دیگه هیچی نفهمید!!!!!

حالا از اون به بعد هر وقت خودش میاد خونه ی ما بهش همینو می گم!!!
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از مهلا خانم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها